بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

بیوگرافی علی مسعودی

علی مسعودی بازیگر و کمدین خوب و تراز اول کشورمان در مشهد دیده به جهان گشود و از خانواده اي سنتی و مذهبی به سینما رسید و همین حالا در خندوانه در قمست استند آپ کمدین ها حرف اول را می‌زند .

 

به گزارش تالاب علی مسعودی کار نویسندگی را با نوشتن متن ‌هاي چند آیتم از برنامه ساعت خوش در سال ۱۳۷۴ شروع کرد و در طول این سال‌ها، داستان و فیلنامه سریال‌ هایي چون کوچه اقاقی‌ ها، خنده دار آشتی‌کنان،یک و نیم هفته، سریال سه در چهار و بخش‌ هایي از سریال ارث بابام، سریال آقا و خانم سنگی را نوشته هست. به گفته خودش او یک نویسنده غریزی هست.

 

طرح نخست فیلنامه سریال قرار گاه مسکونی را از خاطرات حقیقی خود در دوران سربازی اش الهام گرفته و نوشته هست به گفته خودش در سال ۷۰۰ در قرارگاه عملیاتی جنوب خدمت کرده هست. این قرارگاه تا نزدیک‌ ترین شهر ۶۰۰ کیلومتر فاصله داشت و در وسط یک بیابان قرار گرفته بود.

 

گذراندن خدمت سربازی در این محیط برای من خیلی دلچسب بود. ما می‌ توانستیم هر ۴۵ روز ۲۲ روز مرخصی داشته باشیم،

 

اما من یک بار ۱۹۵ روز در قرارگاه ماندم و به مرخصی نیامدم.

 

گالری تصاویر علی مشهدی

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

بیوگرافی علی مسعودی (مشهدی)

 

علی مسعودی چگونه وارد خندوانه شد ؟

آشنایی مسعودی و رامبد جوان به سال ها قبل بر می‌گردد. مسعودی گفت: حدود ده سال پیش بود که رامبد عزیز یک شب اومد خونه من، و از ۹ شب من شروع کردم به خاطره تعریف کردن تا ۳۳ صبح و اون شب خیلی خندیدیم … و فردای اون روز ساعت ۲ ظهر بود که رامبد به من زنگ زد و گفت : علی من هنوز از دیشب نخوابیدم و هر موقع یاد صحبت هاي تو می افتم میخندم ! علی من یک روزی یک برنامه میسازم و تو باید بیایی و همینجوری خاطرات تو تعریف کنی.

تا این که این اتفاق در سری اول خندوانه رخ داد و علی مسعودی به برنامه دعوت شد. رامبد جوان در آن برنامه قبل از این که مسعودی برای نخستین بار استندآپ کمدیش رو اجرا کند گفت : میخوام امروز از کسی دعوت کنم که شما به طبع چهره اش رو نمیشناسید یک فیلنامه نویسیه که من به شخصه معتقدم باید بگذاره کنار و فقط اینکار (استند آپ کمدی) رو انجام بده بایسته و ماجرا تعریف کنه و آدم غش کنه از خنده!

 

اولش قبول نمی کرد تا این که من ازش خواهش کردم که یک بار اینکار رو بکنه،خجالتی ام هستم خیلی هم خجالتی هست ولی من به هر صورت راضیش کردم که بیاد. اسمش هست علی مسعودی و معروفه به علی مشهدی !

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

علی مشهدی با مو

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

تصاویری از فرزند علی مسعودی

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های جدید علی مسعودی

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

با نیما شعبان نژاد

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

زندگینامه علی مشهدی

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

زندگینامه علی مسعودی

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکسی از کودکی 2 سالگی علی مسعودی

 

 

مصاحبه دوستانه با علی مسعودی

 

خیلی به اسم فامیلی‌ اش تصویر العملی نشان نمی‌دهد و خودش میگوید بهتر هست به جای «مسعودی» همان «مشهدی» صدایش کنیم چون این نام به گوشش آشنا تر هست. آقای مشهدی متولد ۱۹ مهر ۱۳۵۱ هست. پدرش نظامی بوده و برای همین بارها به شهرهای گوناگون سفر می‌کردند و هرکدام از برادرها و خواهرها در یک شهر به جهان آمدند. «ما در اصل باید ۱۳ تا بچه می بودیم.

 

فکرمی کنم پدرم میخواست قبیله درست کند. اما متاسفانه بچه ها با کوچک‌ترین اتفاق از بین می رفتند و تعدادمان کمتر شد. مثلا یک روز بعد از ظهر خواب بودیم؛ یکی از برادرهایم توی حوض افتاد و خفه شد. یک برادر داشتم ۴۰ روزه بود که فوت شد. گرچه از ۱۳ تا ۶ تا به ثمر رسیدیم. گرچه خواهر بزرگم چندسال پیش فوت کرد و ۵۵ تاشدیم. آن موقع ها این مرگ و میرها برای بچه ها عادی بود. هم اکنون خیلی غیر عادی به نظر میرسد. من هم در طول سفر تهران پدرم به جهان آمدم اما بلافاصله برگشتیم مشهد. منزل ما انگار آفت فقط به پسرها می زد. برای همین من برادر ندارم.»

 

پدرم نمی گذاشت شب‌ ها تشک بیندازم!

پدر آقای مشهدی همۀ وقت دوست داشت پسرش دکتر شود. برای همین اصرار کرد که او رشته تجربی را بخواند اما این اصرار هیچ فایده اي نداشت او می‌گوید : «آن قدر مردود و مردود و مردود شدم که آخرش پدرم با پای خودش رفت دفترچه سربازی گرفت تا من سربازی بروم. من کلا از درس بدم می آمد. همین همین حالا هم اگر شما یک چیزی دست به من بدهید و بگویید باید بخوانی بدم می‌آید و نمی‌توانم انجام بدهم. پدرم کلا نقطه مقابل من بود. خدابیامرز یک نظامی بی نظیر جدی بود.

 

هیچ وقت نمیخندید. صبح ها ساعت پنج و نیم صبح بیدارمان می‌کرد. آخرین پستی هم که داشت رئیس کلانتری بیرجند بود. ته خنده پدر من یک لبخند عادی روی لبش بود. یک اعتقادات جالبی هم داشت این که مثلا میگفت مرد باید ۱۰ شب بخوابد ۵ صبح از خواب بیدار شود.

 

مرد هیچ وقت نباید زیرش نرم باشد باید روی چیز سخت بخوابد. هیچ وقت نمی گذاشت من زیرم حتی تشک بیندازم. ولی با خواهرام خیلی مهربون بود. میگفت آن ها فرق دارند چون دخترند!»

 

مادرم توی دهانم فلفل می ریخت!

آقای مسعودی میگوید آن دوران همۀ چیز با کتک شروع می شد. اگر کسی می‌خواست با کسی دوست شود، تا یک مدت حسابی کتک کاری می‌کردند. تمام سیستم هاي تربیتی نیز کتک کاری داشت. «زمان ما تربیت با کتک شروع می شد. مانند هم اکنون نبود که با بچه گفتگو کنند و قانعش کنند تا کاری را انجام ندهد. کتک حرف اول و آخر را در تربیت می زد. اما شیوه مادر من «فلفل قرمز» بود.

 

مثلا فکر کنید درماه اگر مادر من می رفت ۲ کیلو فلفل می‌خرید. ۱ کیلو ۹۹۰ گرمش را توی دهان من می ریخت. دیگه آخری ها فلفل هم جواب نمی داد. چون جلویش دوتا قاشق فلفل قرمز خوردم تا بفهمد کار از فلفل قبل هست. من از آن بچه هایي بودم که از فردای روز اول مهر پدرو مادرم را می‌خواستند.

 

بعد بنده خدا مادرم وقتی مدرسه می آمد تمام معلم ها شروع میکردند به شکایت کردن؛ آن وقت مادرم بیچاره شروع میکرد از پسرهای مرده اش تعریف میکرد و می‌گفت نمی‌دانم این چرا اینطوری شده. معلم ها هم برای تربیت من همان فلفل و کمربند را توصیه می دادند. بیچاره مادرم میگفت آقا از کمربند قبل، باباش با بیل می زنه دیگه!»

 

مسعودی ادامه می‌دهد: «زمان ما دوستی ها با دعوا شروع می شد. من و «احمد مهدوی» از سال ۶۴ تا ۶۵ هر روز باهم دعوا می‌کردیم. یک روز در صف گوشت ایستاده بودیم و خواستیم باز دعوا کنیم که گفتم وایسا! اسم تو چیه؟ گفت احمد. گفتم اسم منم علی. از آن روز باهم دست دادیم و دوست شدیم.»

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

بچه هاي قدیم آدم را لو نمی دادند

وقتی علت این همۀ شیطنت را می پرسم، همۀ اش را گردن بیش فعالی می اندازد و بارها تکرار می‌کند واقعا نمیدانم چرا آن قدر شیطنت می‌کردم: «برخی کارها که بچه ها از فکر کردنش هم می ترسیدند، من انجام می دادم. حالا نمی‌دانم بیش فعالی بود یا چیز دیگری اما من انجام می دادم. دعوا کردن که روتین بود. ولی آن قدر شیطنت هاي من شیرین بود که همۀ هم‌سن و سالهای من دوستم داشتند. مثلا معلم خیلی جدی میگفت اگر جلسه بعد کسی تکلیفش را ننویسد سخت تنبیهش میکنم. اما من هفته بعد واقعا ننوشتم. با خودم می‌گفتم بگذار ببینم میخواهد چه کار کند. جلسه بعد وارد کلاس که شدم همان اول گفت: «مسعودی دفترتو بردار بیار» من هم با کمال پر رویی گفتم: ننوشتم!»

 

علی مشهدی ادامه می‌دهد: «از سال ۶۸ ورزش می‌کنم و با این همۀ شیطنت هیچ وقت سراغ کار خلاف نرفتم. من حتی لب به سیگار هم نمیزنم. همۀ وقت هم حواسم بود که آبروی خانواده ام را حفظ کنم و باعث خجالت‌شان نشوم و مثلا پایم به کلانتری باز نشود.»

 

حرف به این جا که می‌رسد، می پرسیم پس ته همۀ دعواها چه می شد که جواب جالبی می‌دهد: «خب آن موقع بچه ها خیلی مردتر از بچه هاي همین حالا بودند. هیچ کس اهل چغلی و شکایت کردن نبود. تیکه پاره هم می شدیم کسی چیزی لو نمی داد. مثلا در یک درگیری دست یکی از بچه ها شکست. میگفت پایم به شلنگ گیر کرده و زمین خورده‌ام.»

 

آقای مشهدی میگوید برای دعوا کردن هیچ دلیلی لازم نبود و دعواها در محله شان به دو دسته تقسیم می شد: «یکی از دلایل اصلی نگاه کردن بود! مثلا چشم تو چشم از کنارهم رد می شدیم. کوچه پشتی ما سه تا داداش بودند. این سه تا داداش بدنسازی میکردند.

 

توی کوچه که از کنارهم رد می شدیم. نگاه که می‌کردیم این نگاه تبدیل به دعوا می شد. این اتفاق هر روز می افتاد.

 

اگر کسی تصویر هوایی می‌گرفت میدید توی هرکوچه سه چهارنفر روی هم افتاده اند و دعوا میکنند. یک اصطلاحی در مشهد هست به اسم «چَخ چَخ» که به فعل بعدش بستگی دارد. مثلا در مدرسه می‌گفتند:«علی فلانی چخ چخ کرده» یعنی کار بدی کرده، یا حرف زیادی زده. بریم بزنیمش. مثلا میگفتیم بریم چخ چخ کنیم. یعنی بریم یه دوری بزنیم و تفریح کنیم. یا مثلا فلانی خیلی چخ چخیه یعنی خیلی بچه باحالیه.»

 

محله ما به جای مارادونا، مایک تایسون را می شناختند

آقای مسعودی عاشق ورزش هاي رزمی و بوکس هست. به خاطر همین می‌گوید در محله شان در مشهد فوتبال هیچ معنایی نداشته هست و همۀ بچه ها عاشق فیلمهای بروسلی بودند. «در محله ما چیزی به نام فوتبال معنی نداشت. اصلا نمی دانستیم فوتبال چی هست. شاید باورتان نشود، من اغراق نمی‌کنم. من تا سال ۷۸ نمی دانستم تیمی به اسم استقلال یا پرسپولیس وجود دارد.

 

بیشتر بچه هاي محله ما بوکسور بودند. اگر در مشهد ۴ جفت دستکش بوکس وجود داشت. ۲۲ جفتش در محله ما بود. ما اصلا فوتبال نمی فهمیدیم. زمان ما جام جهانی ۱۹۸۶ مارادونا حسابی جهان ترکانده بود. اما توی محله ما کسی مارادونا را نمی شناخت همۀ دنبال «مایک تایسون» بودند که در ۱۸ سالگی قهرمان بوکس سنگین وزن جهان شده بود. من مجموعا ۱۰ بار فوتبال بازی نکردم. یک بار مدرسه ما گفتند که تیم جمع کنید و اسمهای‌ خود را برای مسابقه فوتبال بدهید. چون جایزه می دادند تیم جمع کردیم و اتفاقا اول شدیم.

 

اما فکر می‌کنید چطوری؟ داور مسابقه پسرعمه یکی از بچه ها بود قبل از بازی تهدیدش کردیم و گفتیم ببازیم تو را می زنیم! حالا خود میدانی. دوتا چک هم پیش پرداخت زدیم. بعد رفتیم برای مسابقه؛ حساب کنید نیمه اول ۶ تا گل خوردیم و باختیم. تازه ۲۰ تا گل هم بنده خدا نگرفت. وقتی نیمه به پایان رسید

 

یکی از هم تیمی ها را فرستادیم دنبال یکی از بچه ها که اسمش «اصغر نظافت» بود. اصغر فوتبالش بی نظیر بود و تیم ابومسلم وی را خواسته بود. آن موقع مدرسه ها دو شیفت بود.

 

بچه ها یکی از شیفت ها را سرکار می رفتند. اصغر هم سرکار بود. خلاصه اصغر را آوردیم و ۶تا گل برایمان زد. بعد هم داور را مجبور کردیم بازی را ادامه بدهد تا ما گل هفتم را بزنیم. گل برتری راکه زدیم بازی به پایان رسید. یعنی نیمه دوم اگر باید ۲۰ دقیقه طول می‌کشید کاری کردیم یک ساعت طول بکشد.»

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

 

ورودم به دنیای هنر مانند کلاه قرمزی بود

نحوه ورود آقای مسعودی به دنیای هنر و نویسندگی هم مانند خاطراتش عجیب و غریب هست. خودش این داستان را با کلاه قرمزی مقایسه می‌کند. مانند همان گفته آقای مجری که کلاه قرمزی را سوار اتوبوس کرد و به تلویزیون کشاند. «سال ۷۴ من یک گفت و گو از «ارژنگ امیرفضلی» و «نصرالله رادش» در مجله سینما خواندم که مربوط به ساعت خوش بود. از ارژنگ امیرفضلی پرسیده بودند که اگر جوانی استعداد نوشتن داشته باشد شما به او میدان میدهید؟ ارژنگ هم گفته بود بله… کات … من فردایش تهران بودم و مستقیم

 

رفتم میدان آرژانتین انتهای خیابان الوند شبکه دوم سیما. رفتم و گفتم آقای امیرفضلی من را دعوت کردند و گفته اند هرکس استعداد نویسندگی دارد بیاید. من هم چندتا آیتم نوشته بودم و نشان دادم. آنجا به من گفتند بدهید که دستشان برسانیم. من گفتم نه خودم باید ببینم و بگویم. گفتند آخه لوکیشن برنامه این جا نیست. من آنجا برای نخستین بار بود کلمه «لوکیشن» را می شنیدم. یک دوستی داشتم که ۶ ماه زودتر از من آمده بودند تهران. زنگ زدم و رفتم منزل شان و موضوع را مطرح کردم. دوستم گفت اتفاقا یکی از آشناهای ما صدابردار آن برنامه هست. از همین طریق یک روز رفتم سر ضبط برنامه ساعت خوش. فکر کنید من نخستین بار مهران مدیری را از فاصله خیلی نزدیک دیدم! آن روز یکهو رضا عطاران وارد اتاقی شد

 

که من بودم و نشست و روزنامه را گرفت دستش. به خاطر از نزدیک مشاهده رضا عطاران حسابی هیجان زده بودم. حالا به رضا می‌گویم آن روز چقدر از دیدنت شاد و هیجانی بودم اما هم اکنون اصلا حسابت هم نمی‌کنم.(خنده) بعد هم همکاری ام با بچه ها ادامه پیدا کرد. اسمم که داخل تیتراژ رفت، حسابی کیف کردم.»

 

اگر سربازی نمی رفتم، نویسنده نمیشدم

خاطرات علی مسعودی از دوران سربازی باعث شهرتش شده هست آن قدر که خودش می‌گوید اگر سربازی نمی رفت شاید نویسنده نمی شد.

 

برای همین از او درمورد دوران سربازی پرسیدیم و این که واقعا برای جوانها خوب هست؟ «سربازی واقعا انسان را می سازد. من همۀ وقت می‌گویم. حداقل دو سه ماه آموزشی سربازی خیلی سازنده هست. در سربازی همۀ یک مدل میباشند. با یک لباس، یک نوع غذا میخورند. اصلا مهم نیست که چه کسی چه کاره هست و پدر و مادرش چه کسی هست. من دو سال سربازی را خیلی حال کردم. یک تیمساری اسحاقی داشتیم خیلی دوست داشتنی و بزرگمرد بود. یک روز من را صدا زد و گفت یک نصیحتی بکنم؟ گفتم بفرمایید.

 

گفت تا زمانی که بهت نیاز داشته باشند و تخصص داشته باشی به خاطر مهارتت، شر بازی هاي تو را تحمل می‌کنند. اما اگر آدم عادی باشی این خبرها نیست. پس برو یک چیزی یادبگیر.

 

آن موقع ها خودرو نویسی بلد بودن خیلی مهم بود. من هم رفتم یاد گرفتم و یکبار که خیلی احتیاج به اتومبیل نویس بود من گفتم یک چیزهایی بلدم و بعد از انجام آن کار ۵ روز مرخصی تشویقی گرفتم. سربازی خیلی چیزها به من یاد داد. در سربازی رفقای بسیاری خوبی پیدا کردم اگر نمی رفتم هم اکنون آن ها را نداشتم. من فیلمنامه سریال «قرارگاه مسکونی» را براساس دوران خدمتم نوشتم.»

 

می پرسم اگر بهتر درس می خواندید آدم پیروز تری نمی شدید؟ « نه، من همین حالا از راهی که آمده ام راضی هستم. نوشتن یک ذوق هست. نمیتوانی برایش نسخه بپیچی که حتما باید برای وارد شدن به این شیوه عمل کرد. من در کل آدم تجربه گرایی هستم.

 

میخواستم کاری بنویسم درمورد کارگرهایی که دور میدان می‌ایستند. ۱۵ روز می رفتم کنارشان در گرما ایستادم و همراهشان بودم. برای سر در آوردن از دنیای معتادها،

 

جاهای وحشتناک هم می رفتم. اما چون رزمی کار هستم نمی ترسم. کلا در دعوا چک اول مهم هست! یک کله، یه چپ و راست … طرف میفته زمین و کار تمام هست.

 

وقتی می‌گوییم خب حتما از این به بعد نمی تواني بروی چون مشهور شدي میخندد و میگوید: « چرا بابا می‌روم. همین حالا معروفم چند وقت دیگه کسی من را نمی شناسند.»

 

زندگی من خودش فیلمنامه هست

تعداد زیادی از مخاطبان خندوانه این سوال برایشان ایجاد شده هست که آیا خاطرات علی مسعودی حقیقی هست یا او این قصه‌ها را از خودش در می آورد. مسعودی جواب جالبی برای این سوالات دارد: «زندگی من آن قدر زیبا هست که یک بار برای تصویب فیلمنامه ام رفته بودم. اتفاقی شروع کردم از زندگی خودم تعریف کردن، ناگهان مدیرشبکه گفت اصلا این فیلمنامه را بگذار کنار، زندگی خودت آن قدر خوشگل هست که قابلیت سوژه فیلمنامه شدن دارد. یکی از بچه ها هم گفت که تو تعریف کن خودم مینویسم. من هم گفتم به شرط آنکه خودم بخوانم و تایید کنم. ولی چندبار که نوشتند من دوست نداشتم چون قصه زندگی من را تغییر داده بودند.»

 

علی مشهدی ادامه میدهد: «خاطرات من کاملا حقیقی هست. ما واقعا ژیان داشتیم. من واقع درسربازی جورابم توی آبگوشت افتاد. اما یک زمانی هست یک جوک بامزه را من تعریف می‌کنم. یک زمانی فرد دیگری تعریف میکند. «آهنگِ تعریف‌کردن» خیلی مهم هست. بیشتر خاطرات من پایه اصلی اش حقیقی هست. اما خب من نویسنده ام و با فضاسازی ها سعی میکنم برای مخاطب دلپذیر باشد. مثلا واقعا در سربازی غذا دغدغه هست. ممکن هست به خاطرش خون و خون ریزی شود.

 

اینجور نیست که من از خودم در بیاورم اما سعی میکنم با هیجان و شوخی هاي عام پسند برای مردم شیرینش کنم. در کل دوستانم از مدل تعریف کردن من خیلی میخندند.

 

آن قدر که یک بار داریوش سلیمی از شوخی هاي من واقعا بیهوش شد. اما خودم خیلی از دست رضا شفیعی جم میخندم. شما تصویرشان را می‌بینید من با انها زندگی می‌کنم.

 

خاطرات من شیرین هست که مردم میخندند. من فقط خاطرات زندگی ام را با برترین حالی‌که میتوانم، تعریف میکنم.» وقتی پیش بینی اش از مسابقه خنداننده برتر را می پرسیم کمی فکر می‌کند و می‌گوید: «من و مهران غفوریان به فینال می‌رویم!»

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

 

همۀ وقت به امام رضا می‌گویم ضامنم شود

آقای مسعودی می‌گوید در تمام سختی ها و مشکلات فقط به خدا توکل کرده هست و برای کارش خیلی زحمت کشیده ومعتقد هست بنده خدا هرچقدر هم بزرگ باشد نمی‌تواند کسی را بالاتر از خودش ببرد اما خدا می‌تواند آدم را آن قدر بزرگ کند که از همۀ بالاتر باشد و او برای هربار توکل به خدا امام هشتم را واسطه می‌کند. «ما بچه هاي مشهد ارادت خیلی ویژه اي به آقا امام رضا داریم. من ۱۴ سال پیش در بحبوحه نا امیدی و دلشکستگی رفتم حرم امام رضا، دستم را به پنجره فولاد نزدم بلکه پشتم را چسباندم. گفتم یا امام رضا! خدا دست همۀ بنده‌ هایش را می گیرد. تو پشتم باش که پشتم خالی نباشد.

 

همۀ وقت به امام رضا می‌گویم تو بین من و خدا ضامن باش. تا هم اکنون هم هروقت کسی به من نامردی کرده و یا هرمشکلی داشتم رفتم حرم آقا و حالم خیلی بهتر شده و حاجت هایم را گرفته ام. این را به شما بگویم. یک لحظه و آنی هست که اگر آن را پیدا کنی و از امام رضا بخواهی دیگر سیم شما وصل شده و امام رضا کمک‌تان میکند. من دوستی داشتم کارگر بود و صاحبخانه اش از منزل بیرونش کرد. یادم می‌آید آن دوستم خیلی گرفتار شد و با گریه رفتیم حرم. همان آدم سه سال بعد همان منزل‌اي که بیرونش کرده بودند را خرید.»

 

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

 

عکس قدیمی علی مشهدی در سریال کوچه اقاقیا

درود دوستان جان یه تصویر قدیمی از اتاق گریم کوچه اقاقیا من و رضا و خانم شیرازی و روشنک عجمیان مهربان .

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های بازیگران با علیرضا مسعودی

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های از نویسنده علی مسعودی

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های از نویسنده علی مسعودی

 

یادم رفته شب بود بچه ها اومدن پیشم یا روز .

آبگوشت درست کرده بودم یا قورمه سبزی ولی خیلی خوش گذشت و خندیدیم اینو خوب یادمه

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

درود رفقا .طبق معمول یه جوری سلفی گرفتم انگار یه وزنه هزار کیلویی رو بلند کردم .حالا بگذریم چند روز قبل رضا زنگ زد و گفت ناهار بیا خونه من .میخوام خودم آشپزی کنم .یعنی تو زندگیم اینقدر تعجب نکرده بودم رضا و آشپزی!!!؟ اینم دستپخت رضا .رنگ رخسار خبر میدهد از سر درون .جاتون خالی با یه سطل ماست خوردیم

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

علی مسعودی درخندوانه

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های از نویسنده علی مسعودی

 

این سلفی رو امین حیایی گرفته

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های از نویسنده علی مسعودی

 

تصویر قدیمی از بیست سال پیش ساعت خوش نخستین تجربه نوشتم

فقط تیپ رو داشته باشین

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های از نویسنده علی مسعودی

 

حضور علی مسعودی در برنانه سیمای خانواده

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

علی مسعودی و محمد بحرانی و حضور در برنامه زنده رود

در برنامه زنده رود علی مسعودی اعلام کرد در مرحله دوم مسابقه خنداننده برتر که با شقایق دهقان رقابت خواهد کرد، خاطره ایی از پدرشان را تعریف خواهند کرد. این برنامه پنجشنبه ۲۶ شهریور ۹۴ ساعت ۲۳۳ از شبکه نسیم اکران خواهد شد.

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس های از نویسنده علی مسعودی

 

اینم یه تصویر از دوران خدمت این جا سنگر شش بود همونجایی که جوراب توی دیگ آبگوشت افتاد اون زمان مد بود توی بکراند دو نفر مرد عاشقانه به هم نگاه کنن یه عده هم بی تفاوت به افق .یه عده هم متعجب به دوربین نگاه کنن یه عده هم یه ژستی بگیرن که اصلا متوجه نشی چرا آخه .بله ما همچین سربازایی بودیم

بیوگرافی و گالری عکس های کمدین علی مشهدی (مسعودی)

عکس رامبد جوان و علی مسعودی

 

منبع :amazing.ir

جدیدترین مطالب سایت