زندگینامه تاتیانا تالستایا‌

زندگینامه تاتیانا تالستایا‌

زندگینامه تاتیانا تالستایا‌

تاتیانا تالستایا، ‌یکی از نویسندگان پست مدرن معاصر روس و نوه‌ی آلکسی تالستوی می‌باشد. وی در سوم می‌ سال 1951 در شهر لنینگراد در خانواده‌ای پر تعداد متولد شد. پدرش عضو فرهنگستان زبانشناسی و پدربزرگ مادری‌اش میخائیل لازینسکی، مترجم ادبی و شاعر بود.

 

به گزارش تالاب پس از اتمام دوران مدرسه تالستایا وارد دانشگاه ایالتی لنینگراد شد و به تحصیل در رشته زبانشناسی تاریخی وتطبیقی پرداخت. پس ازفارغ التحصیلی در سال 1974 بواسطه ازدواج به مسکو عزیمت کرد و در آنجا به عنوان ویراستار درهیئت تحریریه‌ی مجله “ناووکا” مشغول به کار شد.

 

تا سال 1983 همزمان با کار در مطبوعات، اولین داستانش را با عنوان “در ایوان طلایی نشسته‌اند” در مجله “آورورا” به چاپ رساند و نیز به عنوان‌یک منتقد ادبی برای اولین بار با مقاله‌ی “چسب و قیچی” درمجله “مسائل ادبی” خوش درخشید.

 

اولین داستان تالستایا توجه خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کرد و به عنوان‌یکی از بهترین آثار ادبی دهه‌ی هشتاد شناخته شد. این داستان در باره‌ی تاثیر و تحولی بچگانه در عده ای کودک از حوادثی ساده و مردمانی معمولی است که در نظر آنها به صورت حوادثی اسرارآمیز وشخصیت‌هایی افسانه‌ای جلوه می‌کنند.

 

در سال1987 اولین مجموعه داستانش را منتشر ساخت و در این مجموعه بسیاری از داستانهای مشهور اولیه‌اش مانند “حقه باز” “شورای عزیز” و”حلقه” که قبلا چاپ نشده بودند،گنجانده شدند.

 

منتقدین روسیه با این کتاب آگاهانه برخورد کردند و در عین حالی که آن را مورد استقبال قرار دادند بر وی ایراد گرفتند که داستانهایش براساس‌ یک الگو نوشته شده است.

 

اولین داستان تالستایا توجه خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کرد و به عنوان‌یکی از بهترین آثار ادبی دهه‌ی هشتاد شناخته شد. این داستان در باره‌ی تاثیر و تحولی بچگانه در عده ای کودک از حوادثی ساده و مردمانی معمولی است که در نظر آنها به صورت حوادثی اسرارآمیز وشخصیت‌هایی افسانه‌ای جلوه می‌کنند.

 

تاتیانا تالستایا در محافل ادبی به عنوان‌یک نویسنده نوآور و مستقل شهرت‌یافت. قهرمانان داستانهای او بیشتر مردمانی عجیب وغریب، دیوانه، پیرمردان پیش از انقلاب و ‌یا کودکان عقب افتاده ذهنی بودند که در محیط خشک و خشن خرده بورژوایی زندگی می‌کردند و از بین می‌رفتند.

 

در سال 1990 او به ایالات متحده رفت و در آنجا به تدریس ادبیات روسی در‌ یکی از کالج‌ها پرداخت و همچنین در مجلات مختلف آنجا قلم می‌زد.

 

خواهران”، “رودخانه آکرویل” را منتشر کرد. داستان‌های او به زبان انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و دیگر زبان‌ها ترجمه شدند. در سال 1999 تالستایا به روسیه بازگشت و فعالیت ادبی خود را در حوزه سیاسی و اجتماعی از سر گرفت.

 

در سال 2000 بود که اولین رمان خود را به نام “کیس” منتشر کرد. این کتاب واکنش‌های بسیاری را برانگیخت و شهرت فراوان کسب کرد. براساس این رمان تئاترها و نمایش‌های بسیاری اجرا شدند.

 

در سال 2001 سه کتاب دیگر به نام‌های “شب” ،”روز”،”دو نفر” منتشر کرد. تیراژ حدود 200 هزار نسخه کتاب‌های تالستایا برای او موفقیت تجاری هم محسوب می‌شد. (تالستایا بیش از ده سال روی رمان “کیس” کار کرده است،از سال1986 تا 2000).

 

ماجرای رمان وقایع 300 سال بعد از‌یک انفجار مهیب را در بر می‌گیرد.

 

این انفجار‌ یک حادثه عظیم هسته‌ای و‌ یا چیزی شبیه به آن بوده است که منجر به تغییر شکل زندگی بیولوژیکی روی کره‌ی زمین شده و جامعه ای پدیدار می‌شود که اگر به دوران ما قبل تاریخ بازنگشته باشد، به طور‌یقین تا زمان قرون وسطی به عقب رفته است. قهرمان اصلی رمان که “بندیکت” نام دارد و کار او رونویسی از کتاب‌های باقیمانده از دوران قبل انفجار می‌باشد.

 

موضوع این رمان به نوعی ترسیم سنت‌های ادبی روسی در دوره ای است که پس از انفجار پسانوگرایانه‌ی فرهنگی و ادبی از راه رسیده است.

تالستایا در شمار نویسندگان “موج نو” در ادبیات می‌باشد و در کنار نویسندگانی چون “ویکتوریا توکاروا”، “لودمیلا پتروشسکایا”، “والریا ناربیکوا” نثرش مرتبط با “سبک زنانه” است.
 
 
آثار تالستایا در ادبیات معاصر روسیه ترکیبی از ویژگی‌های مشخص رئالیسم، مدرنیسم وپست مدرنیسم می‌باشد. در سال 2001 تالستایا جایزه‌ی چهاردهمین نمایشگاه بین المللی کتاب مسکو در نثر و نیز جایزه معتبر” تریومف” را دریافت کرد.
 
 
تالستایا در مصاحبه‌ای که با مجله “پراودا” انجام داد در مورد اینکه چرا شروع به نوشتن کرد چنین گفت: در سال 1982 مشکلی در بینایی‌ام پیش آمده بود که مجبور به عمل جراحی بر روی چشمهایش شدم.
 
 
پس از عمل جراحی من نمی‌توانستم زمان زیادی درمعرض روشنایی روز قرار بگیرم و فقط زمانی که هوا تاریک می‌شد می‌توانستم به خیابان بروم. هیچ کاری در خانه نمی‌توانستم انجام دهم حتی کار مراقبت از بچه‌ها.
 
 
همه‌ی این‌ها بعد سه ماه به سر آمد ودیدن واضح و دقیق من به ‌یکباره آغاز شد، همه آن چیزهایی که امپرسیونسیم بود رفت و واقعیت مطلق شروع شد و درست در همین موقع بود که من احساس کردم می‌توانم بنشینم و یک داستان خوب از ابتدا تا انتها بنویسم. این‌چنین بود که من نوشتن را آغاز کردم.  
 
جدیدترین مطالب سایت