زندگینامه سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

مشرف‌الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی در سالهای آغازین قرن هفتم هجری در خانواده ای که بزرگان آن همه از علمای دین بودند پا به عرصه حیات نهاد.

 

همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

 

پس از پایان تحصیلات مقدماتی خود که در شیراز بدان مشغول بود راهی بغداد شد و در نظامیه محضر استادانی همچون شیخ شهاب‌الدین ابوحفص عمر سهروردی و شیخ ابوالفرج جوزی را که گویا در آن زمان از مدرسان نظامیه بغداد بودند درک کرد و آن گاه که احساس کرد به سلاح دانش و معرفت مسلح گردیده بار سفر بست و به سیاحت بلاد عالم پرداخت. از عربستان و شام و مصر و مراکش گذر کرد. حتی معروفست که در یکی از همین سفرها روی به هندوستان آورده به دهلی رفت و می گویند با امیر خسرو دهلوی شاعر پارسی گوی آن دیار نیز دیدار نمود.

 

بازگشت به شیراز
سعدی پس از این سیاحت و تجربه اندوختن‌ها که برای ذهن خلاق او ضروری هم نمی‌نمود در حدود سال ۶۵۴ به موطن اصلی خویش باز آمد و در دستگاه اتابکان قرب و منزلتی یافت. بعضی از ارباب تذکره بر این عقیده‌اند که شیخ تخلص سعدی را از نام اتابک سعدبن زنگی گرفته است.

در زمان حکومت اتابکان سلغری بر فارس که از نظر سیاسی آرامشی در آن حکمفرما بود شیخ کوله‌بار تجارب خویش را گشود و به خلق مثنوی اخلاقی و اجتماعی خویش یعنی بوستان پرداخت که برخی محققان آن را شاهکار سعدی دانسته اند و یک سال بعد از ختم بوستان، به سال ۶۵۶ گلستان را آفریده و به عالم ادب اهدا نمود.

سعدی علاوه بر اینها قصاید و غزلیات و قطعات و ترجیع‌بند و رباعیات و رسالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده‌اند. وفات وی بین سالهای ۶۹۰ و ۶۹۴ در شیراز اتفاق افتاد و آرامگاه جدید او در اردیبهشت ماه ۱۳۳۱ شمسی بر پا شده است. راز شورانگیزی سخن سعدی که با گذشتن بیش از هفتصدسال هنوز هم پایدار مانده است و کلام اثربخش وی نمودار کمال شیوایی و رسائی در زبان فارسی شمره می شود در چیست؟ پژوهندگان سخن‌سنج قبول خاطر و لطف شگرف سعدی که بخشش ایزدی است. این مایه فضیلت ذاتی در محیط خانوادگی سعدی که مجمع عالمان دین بود، نیک پرورش یافت و به کمال رسید. بی‌گمان آب و هوای فرح بخش شیراز و صحراهای سبز و خرم و دشت‌های پرگل و لاله و مرغان خوش نوا در الهام گرفتن وی از جمال طبیعت تأثیر فراوان داشته و در غزلهای او جلوه خاصی یافته است.

در گزینش لفظ برای بیان معنی کمال ذوق و حسن سلیقه و دقت را به کار برده و ساده‌ترین و رساترین واژه‌ها را در نسج کلام آورده است. بدانگونه که ناقد سخن سنج می پسندد و زبان به ستایش سعدی می‌گشاید و این گفته استاد سخن را استوار می‌دارد که فرموده است:

 

قیامت می‌کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خائی

 

سعدی از تقلید و تکرار معانی مضامین پیشنیان روی برتافته و با نیروی ابتکار و ابداع به آوردن مضمونهای نو در قالب الفاظ فصیح پرداخته و غزلهایی ساخته است که جاودانه می‌ماند و بهین ارمغان جهان ادب به شمار می‌آید.

 

سعدی در همه عمر عاشقی شوریده و سوخته جان بود که بی‌دلان جهان هم‌زبانی و همدلی نشان داده است و زبان گویای مشتاقان و شیفتگان محبت است و با نوشدار و سخن دلپذیر خود بر خستگی خاطر آنان مرهم نهاده و احوال گونه گونه عشاق را با خامه توانا و سحرانگیز بر دفترایام جاودانه نقش بسته است.
سعدی عشق و عرفان را در قالب غزل به هم می‌آمیزد و با کیمیای ذوق لطیف ترکیبی پدید می‌آورد که مقبول خاص و عام می‌افتد و این قبول خاطر موجب جهانگیر شدن شهرت سعدی در زمان حیات وی می‌شود که بی‌گمان این بلند آوازگی همچنان پاینده می‌ماند.

 

شیخ مشرف الدین ابن مصلح بن عبدالله شیرازی مشهور به شیخ سعدی از برجسته ترین شاعران و نویسندگان تاریخ ادب ایران است. وی در شیراز در خاندان عالمان دین به دنیا آمد و در جوانی پس از فرا گرفتن علوم ادبی و دینی برای تحصیل به مدرسه نظامیه بغداد رفت. در سال های اقامت در بغداد علاوه بر تحصیل علوم زمان خود با مشایخ بزرگ صوفیه آشنا شد و از محضرشان بهره های بسیار برد. اما با همه ارادتی که به ایشان داشت، تابع و فرمان بردار هیچ یک نگردید و استقلال فکر و اندیشه خویش را تا پایان عمر حفظ کرد، گو اینکه که خود به یکی دو تن از مشایخ بزرگ روزگار خویش ارادت می ورزید.

 

سعدی در سفرهای طولانی به حجاز، شام و لبنان رفت و بعدها در آثار خود به تجربه های حاصل از این سفرهای دور و دراز اشاره کرد. در همین نوشته ها از شهرها و ممالک دور دست شرق مانند کاشغروهند نیز یاد کرده است اما یقین نیست که خود به همه این سرزمین ها رفته باشد. این سفر طولانی که در آغاز جوانی از شیراز به بغداد آغاز شد پس از حدود سی و پنج سال با بازگشت به ایران پایان یافت.

مقارن همان سال هلاکو خان مغول سراسر خاک ایران را درنوردید و در بغداد با کشتن خلیفه و شماری ا ز وابستگان و نزدیکان او دستگاه خلافت عباسی را برانداخت. اما در اوان حمله مغول، شیراز از کشتار و ویرانی در امان ماند زیرا اتابکان فارس از در اطاعت درآمده بودند. سعدی در ۶۵۵ه/۱۲۵۷ م به شیراز بازگشت و در شمار نزدیکان سعدبن ابوبکر زنگی درآمد، اما نه به عنوان شاعر درباری بلکه پیری محترم و دانشمند و جهان دیده و قطب صوفیان که با وعظ و ارشاد مردم و سرودن اشعار و تالیف کتاب ها و رسالات روزگار می گذراند.

 

سعدی در زمان زندگی خود شهرت بسیار یافت. شاعران از دوردست های هند تا ترکیه امروز از او تقلید می کردند. پس از او نیز آثارش سرمشق شاعران و نویسندگان بوده است. اما هرگز هیچ نوشته دیگری از این نوع نتوانسته در زیبائی، روانی و تسلط بر روح زبان به اوج هنری استاد سخن سعدی نزدیک شود. همه گویند ولی گفتن سعدی دگر است.

 

سعدی با ذهنی حساس و نکته یاب به آمیختن تجربه های تلخ و شیرین و بازنمودن زوایای روح و دل آدمی هنرمندی توانا بود. آثارش ترکیبی از نظم و نثر است و غزلیات بزرگ ترین بخش سروده های اوست، اشعاری که در آن ظریف ترین عواطف عاشقانه و لحظه های شوق و هجران همراه با وصف زیبایی های طبیعت بازگو شده است. سعدی در قصاید خود به تحسین مردان بزرگ و دانشمند و رجال نیک سیرت روزگار خود پرداخته است. مظفرالدین ابوبکر پسر سعدبن زنگی و شمس الدین صاحب دیوان جوینی و برادر او عطا ملک جوینی، بیش از دیگران مورد توجه سعدی بوده اند. مرثیه های بسیار در اندوه مرگ بزرگان نیز از دیگر اشعار سعدی است که در نوع خود ممتاز است.

 

اما برترین مجموعه شعر او بوستان است که شاعر در آن ضمن حکایت های شیرین کوتاه به تجزیه و تحلیل عمیق روابط انسانی پرداخته. در آثار منثور وی گلستان چنین مقامی را دارد. این کتاب کوچک که با نثری بسیار روان و آمیخته با شعر نوشته شده همچون بوستان مجموعه ای است از داستان ها که هریک به نوعی چشم خواننده را بر زشتی ها و زیبائی های زندگی اجتماعی می گشاید. بخش دیگر آثار شعر و نثر سعدی مجموعه هایی است از هزل و شوخی و انتقاد. مجموعه آثار شیخ سعدی را به مناسبت تنوع مطالب آن ” نمکدان شعر” گفته اند. از حکایت های گلستان سعدی است:

 

کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد و گفت: ” شنیدم که فلان دشمن تو را خدای عزوجل برداشت.” گفت: ” هیچ شنیدی که مرا بگذاشت؟”
اگر بمرد عدو جای شادمانی نیست که زندگانی ما نیز جاودانی نیست”

 

هرگزاز دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دل تنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.

 

مرغ بریان به چشم مردم سیر کمتر از برگ تره برخوان است
وان که را دستگاه و قوت نیست شلغم پخته مرغ بریان است

 

جدیدترین مطالب سایت