تعریف رویین تنی

تعریف رویین تنی

رویین تنی یعنی چی ؟

 
یعنی داشتن بدنی نیرومند و محکم که ضربت اسلحه بر ان کارگرنباشد. اندیشه روئین تنی که ریشه ای کهن دارد کنایه ازآرزوی بشر به آسیب ناپذیر ماندن و بی مرگی وعمر جاوید می تواند باشد .
 
 
روئین تنی می تواند نشائی از آرزوی تشبیه پهلوانان بزرگ بهخدایان باشد که از ناحیه او آسیب پذیرند ومربوط به عصری می باشد که بشر فلز را کشف کرد وازان جامه های جنگی ساخته بود .

 

جوهر حماسه گیل گمش در واقع عبارت است از چاره ناپذیری مرگ در جستجوی جاودانه ماندن یکی از مسائلی است که داستانهای زیادی بر آن دلالت دارد .

 

<< جاودانگی به وسیله اب در اعتقاد اسلامی نیز راه یافته است و آن اندیشه “آب حیات” است که هرکس از آن بخورد اسیب ناپذیرمی شود. بنا بر روایات اسکندر در جستجوی آب حیات ناکام ماند وحضرت خضر از ان بخورد وجاوید شد.>

 

تعریف رویین تنی

 

شیخ اشراق در تمثیلی از رساله عقل سرخ (مجموعه اثار فارسی شیخ اشراق تصحیح هنری کربین وحسین نصر . انسیتوایران و فرانسه .1348/1970 ص238
” می گوید اگر کسی راه به چشمه زندگانی برد وغسل برآورد از زخم تیر بلا امن گردد.”

 

<<در اساطیر نیز قهرمانان بعد از کشتن اژدها که می تواند نمادی از نفس اماره باشد به حیات جاویدان دست می یابند و در واقع می توانند با دنیای مینوئی ارتباط برقرار می کند وبا  اتصال به آن دنیا قدرتهای ما فوق عادت به آنها دست می دهد ومی توانند از عهده بسیاری  از غیر ممکن ها بر آیند.>>

 

<<از آنجا که مردم روی زمین گوهری الهی دارند،خاستگاههای اساطیری آنها نیز در حال و هوای مشترکی شکل یافته است وهمانطور که گفتیم انسان اززمان پیدایش آدم بزرگترین اندوه فلسفی اش در روی زمین مرگ بوده است ، از این رو تجلی آرمانی انسان برای زندگانی جاوید ویا بی مرگی با عنوان “رویین تنی ” از میان افسانه ها واسطوره های ملل سر بر آورده است ،بجز “خضر نبی “که بنا به روایات مذهبی زندگانی جاوید یافته است،اخیلیوس  همان آشیل در افسانه های یونانی وهمچنین کریشنا در اساطیر هند همانند آشیل “Akhilleuse”می باشد.

 

   زیگفرید قهرمان حماسه نیبلگون در اساطیر ژرمنی،   “siegfried’ بالدر در افسانه های اسکاندیناوی ،“Balder” اسفندیار” در اساطیر کهن ایرانی ،از جمله رویین تنان تاریخ به شمار می آیند که هر یک درعین رویین تنی سرانجام از ناحیه ای آسیب پذیر بودند وعمر جاوید نمی یابند>>

 

<<در فرهنگ ممالک خاورمیانه مصنونیت از آتش “آتش رویینگی ” در سرگذشتهای ابراهیم،سیاوش ،سه حکیم یهودی در کتاب دانیال تجلی یافته است که می توانند گونه ای دیگر از رو_یین تنی بحساب آید.>>

 

<<در حول وحوش رویین تنی باید توجه داشت که گاهی برخی ازپوشید نیها ونوشیدنیها باعث شکست ناپذیری یاعمر جاویدان می شود مثل ” آب حیات” که جاودان کننده است ویا”رستم ” وقتی پوست ببر بیان را بر تن می کنند آسیب ناپذیر می شود،زرتشت نیز به “پشوتن “نیزجامی شیر خورانده بودواونیز بدین وسیله عمر جاوید یافته بود.>>

 

 حال به خلاصه داستان روئین تن تاریخ را در اینجا می آ ورم .

تعریف رویین تنی

 

اسفندیار :

اسفندیار در اوستا “سپنتوداته”و در لغت پهلوی” سپنت داد ” یعنی آفریده خرد یا آفریده مقدس است . او پسر گشتاسب ونوه قیصر روم بود.آنگاه که گشتاسب در رم بسر می برد با”کتایون” دختر قیصر روم ازدواج نمود وازاو دارای فرزند پسرس شد که اسفندیار نام نهادند.

در زمان گشتاسب زرتشت پدید آمد اهریمن بد کردار را بکشت ،سخنانش پر از پند و خرد بود.
گشتاسب وخانواده اش را به دین جدید فرا خواند.گشتاسب وخانواده اش دین او را پذیرفتند.
روایت مختلفی از روئین تنی اسفندیار نقل  شده شده که در آخرداستان نقل قول می شود.
 اما هیچ کدام از نظر تاریخی واسطوره شناسی به اثبات نرسیده است .

 

گویند اسفندیار به دست زرتشت پیامبر روئین تن گشت وتنها چشمانش آسیب پذیر بود.ارجاسب (شاه چین ) بعد از اینکه فهمید گشتاسب دین زرتشت را پذیرفته است به اونامه نوشت که فریب زرتشت را خورده ودین تباهی را پذیرفته واین شروع دشمنی آندو بود.

بعد از آن اسفندیار وزریر (برادر گشتاسب ) شمشیر کشیدند که هر کس در جهان پیدا شود که زرتشت را به پیغمبری نشناسد پاسخش با شمشیر است ،اسفندیار ماموریت یافت که همه کشورهااز روم تا هندوستان را به دین  زرتشت در آورد.
 
اسفندیار با بد گویی دشمنان به زندان افتاد به دستور پدر تا اینکه لشگر ارجاسب به ایران هجوم آورد گشتاسب از جاماسب (پیشگوی دربار)کمک خواست او گفت اسفندیار را بی گناه به زندان انداختی از او بخواه که تو را یاری رساند ،وقتی جاماسب به زندان رفت تا پیام شاه را به اورساند با پتک و سوهان شروع به باز کردن غل وزنجیرکرد این  کار به آهستگی پیش می رفت واسفندیار بر آشفت که چرا اینگونه ببستی که حال نتوانی از هم جدا کنی وخود با فشاری غل وزنجیر را پاره کرد وگفت من به فرمان یزدان در این بند نشسته بودم وگرنه بسته این بند نبودم زرتشت گفت هر کس از فرمان پدر روی بتابد جادوگر است .
 
پس از شکست ارجاسب توسط اسفندیار وکین خواهی زریر دوباره شاه قول تاج وتخت رابه اوداد بشرط آنکه از هفتخوان بگذرد وخواهرانش را از اسارت ارجاسب نجات دهد.
 
“باید یادآ ور شد که اسفندیار پس از رستم تنها کسی است که از هفتخوان می گذرد “
بعد از شکست ارجاسب نیز گشتاسب از پیمان خود سرباز می زند وتاج وتخت را به اسفندیارنمی دهد.گشتاسب از جاماسب یاری می خواهد که شکست اسفندیار بدست کیست اوپاسخ می دهد “رستم”از اینرو شاه فرزند را به جنگ رستم می فرستد تا برای بدست آوردن تاج وتخت رستم را دست بسته به نزد شاه آورد.
اندرز مادرش کتایون برای منصرف کردن اواز جنگ رستم را نمی پذیرد وبا سپاهیان خود به زابل می رود . رستم وقتی خبر آمدن اسفندیار و قصد او را میفهمد با شگفتی به دیدارش می رود .
 
اسفندیار از بر و بازوی وسیمای مهربان وسخنان خردمندانه رستم در شگفت می شود .
 
“پشوتن “برادر خردمند اسفندیار نیز اورا پند واندرز می دهد وستایش رستم اندرزها می گوید و درستایش رستم ها می گوید اسفندیار می گوید می ترسم فردا در جنگ کشته شود ودلم بسوزد ولیکن به گفته زرتشت از فرمان شاه نمی توانم سرپیچی کنم.
 
سرانجام جنگی نابرابر بین دو پهلوان صورت گیرد زیرا رستم آسیب پذیر است  و اسفندیار رویین تن ،در آغاز جنگ رستم از اسفندیار زخمهای بسیار بر داشت اما سیمرغ به یاری رستم آمد وبا بهبود زخمهای رستم به رستم یادآوری می کند که چشمهای اسفندیار آسیب پذیر است و تیری از گز بسازد وبر چشمان اسفندیار فرود آورد،رستم اینچنین می کند و اسفندیار با چشمانی خونبار بر زمین می افتد و اولین شخصی که بر بالینش زاری می کند خود رستم است اسفندیارفرزندش بهمن را به آموزش رستم می سپارد.
 
ایرانیان در سوگ اسفندیار زاری بسیار می کنند وهمه گشتاسب را باعث کشتن اسفندیار می دانند .
 
در این سوگنامه :اسفندیار قهرمانی است که به وسیله نماینده اهورا زرتشت روئین تن شده است وسیمرغ که رمزی از یک خدای دیگر (مهر خورشید)است به یاری رستم می شتابد.جنگ آندو جنگ دو آئین ومذهب است .

 

نحوه روئین تنی  اسفندیار :
در این باب آرای مختلفی است که هیچ کدام به اثبات قطعی نرسیده است برخی مانند غیاث اللغات آورده است که به دعای یکی از صاحبان کمال عصر خود روئین شده است وبرخی دیگر مانند صاحب انجمن آرا بر آنند که به  تدبیر زرتشت روئین تن شده است .

دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی می گوید :
“در روئین تنی او دو روایت است که زرتشت اناری به او خورانده است که او را روئین تن کرده است .یا آنکه اسفندیار به دستور زرتشت در رودخانه اساطیری “داهی تی ” آب تنی می کند وبه رسم عادت که در آب به وجود می آید چشمانش را می بندد در آب و همه بدن او به جز چشمانش روئین تن میشود .
 
اسفندیار یگانه پهلوان روئین تن حماسه ملی ایران است مظهر نیروی اهورایی شهریاری وپهلوانی اسفندیار را می توان رستمی دیگر نامید که وجودش مظهر راستی ورهایی قوم ایران است که به عنوان شاهزاده ای نیرومند ونامراد معرفی می شود .وجه تمایز او از دیگر روئین تنان تاریخ در همین نیروی اهورایی اوست .

 

تعریف رویین تنی

 

آشیل:

افسانه آشیل ،یکی از غنی ترین ودر عین حال قدیمیترین اساطیر یونان است .تنظیم وانتشار ایلیاد موجب شهرت این داستان  می باشد و موضوع آن تسخیر تروا نبود ،بلکه خشم آشیل ، این حادثه را که در طی آن سپاهیان یونان نابود شدندبوجود آورد .

 

منظومه حماسی که به این طریق انتشار یافت بیش از همه سرگذشت ها مورد مطالعه دنیای قدیم قرار گرفت وبه صورت یک داستان ملی ،در دسترس  عموم قرار گرفت به این ترتیب و به تدریج تکمیل شد توسط سرایندگان و داستان نویسان و مخلوطی از حوادث و افسانه های متباین و الهام بخش شعرای تراژیک و حماسه سرایان دوره قدیم تا دوره رومی بود.

آشیل پسر پله  و مادرش تتیس رب النوع ودختر خدای اقیانوس است .
“تتیس مادر آشیل از الاهه گان بود وچند ین خدا عاشق او بودند اما چون پیشگویی شده بود که پسر او بزرگتر از پدرخود خواهد بود او را به موجودی زمینی ومیرا به زنی دادند ” آشیل هفتمین فرزند بود وگویند باعث تیرگی روابط میان پدر و مادر خویش شد.
 
 
اصلا وصلت یک رب النوع با فرد فنا پذیر قابل دوام نمی باشد .تتیس فرزندان قبلی خود را در آتش فرو میبرد تا جنبه فانی شدن وزمینی آنها را از بین ببرد همه آنها می میرندپس از تولد آشیل پله به دقت  مواظب بود که آشیل را از دست ندهد و هنگامیکه تتیس او را در آتش اتداخت و اورا از آتش بیرون کشید و فقط لبها وپای راستش سوخته بود .
 
 
تتیس لز این کار رنجید به نزد خواهرانش به دریا رفت .” کیرون ”  که در طبابت مهارتی نسبی داشت پاشنه پای او را با پای جسد دونده ای تیز پا تعویض کرد برای همین آشیل در دویدن قدرت فوق العاده ای یافت .
 
بنابر روایت دیگر مادرش آشیل را در دوران کودکی در آب استیکس رودخانه زیرزمینی شستشو داد وبدین جهت همه اعضای او بجز پاشنه وی که در دست مادرش بود روئین تن گردید.

 

آشیل تحت تعلیم فنیکس قرار گرفت وشیرن یا همان کیرون تیر اندازی و مداوای مجروحین را به او آموخت .

او با اصول پارسایی وتقوا و وحشت از دروغ و دیگر صفات پسندیده بزرگ شد او با خوردن مغز شیر وگراز تغذیه شد (تا از این راه نیروی حیوانات در او بوجود آید )

نام آشیل ا زطرف کیرون بر او گذاشته شد.به تتیس وحی شده بود که در مقابل شهر تروا کشته خواهد شد. برای همین لباس زنان بر آشیل پوشانده واورا بدربار “لیکود “بجزیره” پیروس “فرستاد وبنام” پیرا “(یعنی سرخ موی بدلیل موهای قرمز رنگ) نه سال در دربار “لیکومد “تغییر لباس نیز نتوانست مسیر سرنوشت اورا تغییر دهد .

بحیله ای او را بجنگ تروا بردند زیرا خدایان می دانستند بدون آشیل یونانیان پیروز نخواهندشد.

تیتس هنگام رفتن یک اسلحه الهی به آشیل داد وهمچنین یک اسب ،این وسایل را به منظور تغییر سرنوشت آشیل به او داد همچنین اورا از کشتن پسران آپولون منع کرد زیرا می دانست با کشتن پسران آپولون بوضع ناگواری هلاک می شود . واوندانسته پسر آپولون را کشت.

آگاممنون اسیره اوبری زئیس را ربود وآشیل خشمگین شد .از تتیس کمک خواست او گفت در هنگام حمله بر تروا در جنگ شرکت نکند تا یونانیان قدر او را بدانند او سوگند خورد در جنگ شرکت نکند و مادر نزد زئوس رفت و از او خواست تا مادامی که آشیل از معرکه دور است یونانیان شکست بخورند و ا ز این جهت یونانیان بسیار شکست خوردند .دوست آشیل پاتروکل نتوانست شاهد شکست یونانیان باشد وبا سلاح آشیل به میدان رفت وهکتور از آن جهت که او را با آشیل اشتباه گرفت او را کشت .
 
چون این خبر به آشیل رسید برای انتقام دوستش با آگاممنون مذاکره کرد و اختلافات را کنار گذاشتند و او برای انتقام دوستش به میدان رفت اهالی تروا را مغلوب کرد و هکتور را گرفتار ساخت و جسد او را بر گردونه خود ببست و دور شهر همان طور که او با دوستش رفتار کرده بود گرداند .
 
زئوس تتیس را مامور کرد که بی احترامی نسبت به مردگان را به پایان رساند .
 
بعد پاریس به کمک آپولون از نقطه ضعف آشیل با خبر شد وتیری بر پاشنه پای او زد و او را بکشت .مراسم تشییع با شکوهی برای او برگزار شد و آتنا برای جلوگیری از فساد جسد ، آنرا به غذاهای آسمانی آغشته کرد ،و او را همچون خدایان ستودند .
 
آنچه درین افسانه اهمیت دارد نیز جنگ یونانیان با مردم تروا در ایلیاد برخی از خدایان المپ مثل زئوس و آفرودیت طرفدار مردم تروا بودند هرا وآتنه طرفدار یونانیان و در این حماسه نیز نوعی جنگ میان خدایان بود .
 
به نظر می رسد ضرب المثل “بر قوزک پایش لعنت ” با این داستان بی ارتباط نباشد .

 

کریشنا:دلاور برگزیده جنگ بهاراتا که به یاری دوستان خود برادران پاندو موفق به کشتن دایی خویش پادشاه ستمگر ماتورا شد؛ او هفتمین فرزند خواهر پادشاه بود . منجمی گفته بود که یکی از خواهر زادگان در آینده پادشاه را از پای در خواهد آورد. پادشاه خواهر را دستگیر و دستور داد همه فرزندان او را بکشند .

 

شش فرزند او هلاک شدند هفتمین فرزند او به تدبیر مادر و برای حفظ او با دختر گاوبانی معاوضه شده بود,که در جوانی مردی نیرومند شد چون در کودکی توسط در آب مقدس شستشو داده شده بود اما پاشنه پایش بدلیل  اینکه در دست مادر مانده بود روئین نبود و همین باعث مرگ او شد.(بریتانیکا,امریکانا,ذیل کریشنا و ویشنو ؛ادیان ومکتب های فلسفی هند,ص 247)

 

زیگفرید:

بزرگترین قهرمان ژرمنی است . که فرزند شاهزاده ای است که در دربار شاهزاده دانمارک با افتخار بزرگ شد پدر برای تعلیم او را نزد آهنگری دانا بنام “رگین ” گذاشت. “رگین “او را مانند شاهزاده ای تعلیم داد و فنون زیادی را به او آموخت .

 

 

اما سعی کرد او را نسبت به دربار ناراضی نگه داشت .”اودین”(یکی از خدایان اسکاندیناوی)به او کمک می کند که اسبی با نیروی ویژه برای خود انتخاب کند،بنام “گرانی” “رگین حرص مال اندوزی را در ذهن زیگفرید جای داد وبعدجای گنجینه ای که اژدهائی بنام “فافنر”از آن محافظت می کند به اونشان داد زیگفرید شمشیری که میراث خدایان بود از مادرش گرفت .”رگین ” به آموخت که شمشیر را در شکم اژدها که نرم است فرو کند.

ودر خون اژدها آبتنی کند تا روئین تن شود او در حین آبتنی برگی بین دو شانه های او افتاد وهمان قسمت با خون اژدها تماس پیدا نکرد و نقطه ضعف روئینگی او شد.
در افسانه ها آمده است او با خوردن کمی از خون اژدها توانست به زبان مرغان صحبت کند.پرندگان ماهیت “رگین “را وقصد اورا برای خیانت به دربار را آشکار کردند .و زیگفرید با شمشیر سر رگین را قطع کرد.
 
درافسانه ها قصه زیکفرید کمی آشفته به تظر می رسد در راه دلباخته زنی به نام” براین هلد” می شود براین هلد یک “والکری” است و یک والکلیری وقتی خوشبخت می شود که در راس یک نیروی جنگی قرار گیرد و او می داند که مقرر است که زیکفرید با “گودرون” دختر “گیوکی” ازدواج کند اما زیکفرید پیمان وفاداری با او می بندد وحلقه طلایی به نشانه وفاداری به او می دهد.
 
زیکفرید با ثروت خود به قصر “گیوکی می رود او پسری به نام “هوگنی”و دختری به نام “گودرون” دارد. آنان با نیرنگ خاطره عشق گذسته اس را از بین می برندو پیشنهاد ازدواج با “گوردون” را به او می دهند و انان باهم ازدواج می کنندو او با “هوگنی یمان برادری می بندد و راز روئین تن بودن خود را به او می گوید.
 
“هوگنی” تصمیم ازدواج با معشوقه زیکفرید”براین هلد” را می گیرد و او نیز به شرطی حاظر به ازدواج با او می شود که از حلقه اتش عبور کند.”هاگنی  که نیرنگ به حلقه”براین هلد” دست می یابد و با تغییر صورت( که معلوم نیست چگونه صورت می گیرد)  زیکفرید با صورت “هاگنی” از اتش می گزرد و بعد به صورت واقعی خود در می آید “هاگنی” با “برایان هلد ” ازدواج می کند زیکفرید بعد ملاقات” براین هلد” به یاد عهد قدیم خود می افتدد که بسیار دیر شده است.
 
“براین هلد” برای فخر فروشی به” گوردن” می گوید که شوهر او توانسته است از حلقه آتش بگزرد . “گردن” حلقه را به او نشان می دهد و راز اینکه زیکفرید از آتش گذشته است را فاش می کند.
 
و”براین هلد” تصمیم می گیرد از زیکفرید انتقام بگیرد وهمسر خود “هاگنی”را مجبور می کند که زیکفرید را با شمشیر از بین ببرد.
 
و “هاگنی” که نقطه ضعف او را می داند در خواب شمشیر را در کتف او فرو می کند و اینگونه قهرمان از بین می رود…
 
بالدر:
 
بالدر هم در افسانه های اسکاندیناوی به گونه ای روئین تن است
این قصه با کینه لوکی (که در روایت اسکاندیناوی نقش لوکی آشکارا نقش شیطانی است وی نقش دشمن خدایان را بازی میکند )نسبت به بالدر آغاز می شود بالدر خدای خوبی است که در رویایی از مرگ خود با خبر می شود “فریگ “به نیابت از خدایان برای پیشگیری از وقوع رویداد بد وارد عمل می شود او همه موجودات را وادار می کند که سوگند بخورند که به بالدر آسیبی نرسانند از آب و آتش وآهن و انواع فلزات گرفته تا صخره ها ،زمین ، درختان بیماری ها حیوانات و……..
 
 
سوگند مِی خورند  بالدر به نوعی بازیچه خدایان می شود. از آن  جهت که روئین تن شده است خدایان او را به ابزاری برای آزمایش تیرها ونیزه ها و سنگ های خود بدل می کنند.
 
لوکی با نقشه قبلی و با لباس مبدل نزد فریگ می رود واز راز روئین تن شدن بالدر با خبر می شود .
 
لوکی می پرسد آیا موجودی هست که سوگند نخورده باشد ،فریگ این راز مرگبار را افشا  می کندکه در غرب تالار درختی به نام کشمشک وجود دارد که جوانتر از آن بود که سوگند بخورد دکتر شمیسا در انواع ادبی آورده است: ” همه عناصر سوگند خوردند که به او آسیبی نرسانند جز گیاه دبق6 “

 

لوکی شاخه ای از درخت را می بردو به جایی که محل بازی خدایان است می رود همه خدایان در حال پرتاب به سمت بالدر هستند جز خادای نابینا “هود” لوکی از او میپرسد تو چرا چیزی پرتاب نمی کنی او جواب می دهد چون نابینا هستم  و چیزی هم برای پرتاب ندارم لوکی او را وسوسه می کند و جای ایستادن بالدر را به او نشان می دهد و شاخه را به دست او می دهد تا پرتاب کند .

 

هود شاخه را به سمتی که لوکی نشان داد پرتاب کرد و بر اثر اصابت آن بالدر جان می سپارد.

 

نتیجه:
آنچه از مجموعه داستان روئین تنان تاریخ حاصل می شود نشان برآن دارد که این قهرمانان تاریخی ازنقطه ضعفی برخورداربودند که همین نقطه ضعف باعث مرگ آنان شد شاید این نشان از میرابودن انسان دارد .

 

در مقایسه افسانه بین اسفندیار, کریشنا و آشیل با وجود همه شباهتهای کلی که منشا قدیمی و مشترک آریایی را ثابت می کند, تفاوتهای قابل توجه را ثابت می کند, 1- آشیل و کریشنا در کودکی بمنظور فرار از مرگ روئین تن شدند اما اسفندیار در جوانی برا ی حمایت از دین روءین تن شده است.

 
2_مادر و عامل عشق مادری به فرزند باعث روئینی این دو قهرمان شده است اما اسفندیار را پرورش روحانی عامل روئینگی او شده است.3 آسیب پذیرماندن  از پاشنه پا که محل انگشت مادر است عاملی جبری است و بازی سرنوشت است اما آسیب پذیری اسفندیار پیروی یک غریزه است بنام ترس .
 
 
ترسی نابجا که خود مرگ آفرین است.4 محل آسیب پذیری از نظر ووقعیت قابل توجه است پاشنه پا انتهایی ترین قسمت بدن است که نشان سر امدن دوران نیاز به پهلوان می باشداما چشم در سر است در قسمتی که با تفکر ارتباط دارد وچشم محل بصیرت است  وحکایت از آن دارد سروری پهلوانان به دوره خاص تعلق نداردبلکه در نیمه را اگر قصوری سر زند روئینگی از بین می رود اسفندیار گرفتار غرور وخود کامگی میشود پس باید فره ایزدی از او جدا شود.
 
آنچه از مجموعه این اسطوره ها حاصل می شود ودربین این سه قهرمان داستان “اسفندیار”به حقیقت نزدیکتراست وداستان روئین تن شدن اوقابل باورتر می باشدوآنچه اورامتمایز از دیگران می کندروئین تن بودن الهی ومعنوی اوست چون به وسیله زرتشت روئین تن شد واین حالت روحانی او رااز دیگر روئین تنان متمایز می کند .
 
هر چهار اسطوره نسان از تراژدی دارد.زیرامرگ قهرمانان احساس همدردی مخاطب را بر میانگیزد دیگر موضوعی که قابل بحث است افشا راز زوئینگی آنان است بگونه ای که قدرتی ماورایی باعث افشا راز روئینگی آنان می شودمثلادرداستان اسفندیار سیمرغ که نشان از یک نیروی ماورایی است راز روئینگی اورا فاش می کندو نیز در داستان آشیل خدایان وداستان زیگفرید خون اژدهایی که توسط زیگفریدبه هوگنی منتقل میشود.
 
پیمان برادری آنان هم نشان از قدرت ماورایی واساطیری داردو همچنین در داستان بالدر نیز افشای رازتوسط یکی از خدایان نیروی ماورایی است که نمی خواهد هیچ بشری قدرت خدایی داشته باشد.
 
در هر داستان قهرمانان بگونه ای قربانی حسادت اطرافیان خود می باشند.اسفندیار مورد حسادت گشتاسب قرار می گیرد،آشیل مورد حسادت خدایان قرار می گیردوزیگفرید نیزقربانی احساس حسادت براین هلد قرارمی گیرد وبالدرنیزمورد حسادت لوکی قرا می گیرد.
 
 مراجع متن :
1- یا حقی ، محمد جعفر،فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی  ،1369،انتشارات سروش ص 129
2-امامی ،صابر،اساطیر درمتون تفسیری فارسی،1380،انتشارات گنجینه فرهنگ ص324
3-البرز،پرویز،شکوه شاهنامه در آیینه تربیت واخلاق پهلوانان،1369،انتشارات بهینه،ص320
4-یاحقی،محمدجعفر،همان کتاب 219
5-شمیسا،سیروس،انواع ادبی،1375،اتنشارات فردوس،ص78
6-شمیسا،سیروس،همان کتاب ص78
7-اسطوره های اسکاندیناوی،ص63
 
منابع ومواخذ:
1- اعتماد مقدم ،علیقلی،پادشاهی وپادشاهان از دید ایرانیان،انتشارات وزارت فرهنگ
2- البرز،پرویز،شکوه شاهنامه درآیینه تربیت و اخلاق پهلوانان،1369،انتشارات بهینه
3-  امامی ،صابر،اساطیر درمتون تفسیری فارسی،1380،انتشارات گنجینه فرهنگ
4-زنجانی،محمود،فرهنگ جامع شاهنامه،1372،انتشارات عطایی
5-حمیدیان ،سعید،درآمدی بر اندیشه وهنرفردوسی،1372،نشرمرکز
6- شمیسا،سیروس،انواع ادبی،1375،اتنشارات فردوس
7-گریمال،پیر،فرهنگ اساطیریونان ورم،ترجمه احمدبهمنمنش،1367،انتشارات امیرکبیر
8-یاحقی،محمدجعفر،فرهنگ اساطیرواشارات داستانی در ادبیات فارسی،1369،انتشارات سروش وبریتانیکا,آمریکانا ادیان و مکتب های فلسفی هند *
 
 
جدیدترین مطالب سایت