دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

فرمانروای روسیه برای نادرشاه پیام فرستاد: در صورتی که پادشاه ایران بخواهد، روسیه برای فتح هند به ایران کمک خواهد کرد، به شرطی که ارتش ایران نیز به او کمک کند تا روسیه خاور اروپا را تصرف کند. “نادر در جواب نوشت: ما برای انتقام به هند خواهیم رفت نه کشور گشایی!

آنچه ما میخواهیم، ۸۰۰ افغان خونخواری هستند که هفت سال به ایران ستم کرده‌اند و هند به آنها پناه داده است. برای انجام این کار نیازی به کمک شما نیست. درضمن ایرانیان نیاز به خانه و کاشانه مردم دیگر کشورها ندارند”

نادر ز خاک برخیز…

 از کتاب نام‌آوردان دادگر از غلامرضا جمالی

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

“امروز شنیدم وبا در مشهد روزی هفتاد هشتاد نفر را تلف می کند. یقین دارم ده روز دیگر در اردو(پاکستان) خواهد بود، ممکن بود با مبلغ کمی مخارج قرنطینه بگذارند. شاید این مرض به جای دیگر سرایت نکند؛ اما کی حکم بکند و کی بشنود؟ انالله و انا اليه راجعون”

متنی که خواندید از کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه گرفته شده بود. یعنی ۱۲۰ سال قبل! تاریخ تکرار میشود…

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

روزى زنبوری و ماری با هم بحث می‌کردند. مار ميگفت: آدمها از ترسِ ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مى‌زنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن!

مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد. مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد!

چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از ضمادی استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!

این داستان زندگی ماست…
خيلى از مشكلات هم همينگونه هستند؛ و آدم‌ها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. همه چیز بر میگردد به برداشت ما از زندگى. مواظب تلقین های زندگیمان باشیم…

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

میدونید عبارت “سر خر” از کجا اومد؟ بخونیدش جالبه

روزی ملائی سوار بر خر از دهی به دهی دیگر میرفت. در میان راه عده ای از جوانان که شراب خورده و مست بودند راه را بر او می بندند و یکی از آنها جامی را پر از شراب به او تعارف می کند.

مرد استغفرالله گویان سرباز زد و ولی جوانان دست بردار نبودند. بلاخره یکی از آنها خنجری زیر گلویش گذاشت و تهدید کرد که اگر شراب تعارفی را نخورد کشته میشود.

مرد برای حفظ جان راضی شده و با اکراه جام گرفته و رو به آسمان گفت:
خدایا تو می دانی که من بخاطر حفظ جانم این شراب را می خورم.
چون جام را به لب نزدیک کرد ناگهان خرش شروع به تکان دادن سرخود کرد و سر خر به جام شراب خورد و شراب بر زمین ریخت و جوانان خندیدند….

مرد نیز با دلخوری گفت:
پس از عمری خواستیم شرابی حلال بخوریم این سر خر نذاشت…

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

گویند در سفر عتبات در طاق کسری، ناصرالدین شاه گفته بود: من عادل ترم یا انوشیروان؟ پس از تملقات، حضار گفتند: شما
شاه میگوید: شما که به چاپلوسی گفتید، ولی من عادل ترم‌. انوشیروان امثال بزرگمهر در اطرافش بودند و در اطراف من شماها هستید”.

منبع: گزارش ایران اثر مخبرالسلطنه هدایت صفحه ۱۱۶

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

لئوناردو باف، پژوهشگر مسائل دینی تعریف میکند که در میزگردی که درباره دین و آزادی برپا شده بود با کنجکاوی و کمی بدجنسی از دالایی لاما پرسیدم: بهترین دین کدام است؟! فکر میکردم که او حتما خواهد گفت بودایی یا ادیان شرقی که خیلی قدیمی‌تر از مسیحیت هستند. دالایی لاما کمی درنگ کرد لبخندی زد و گفت:

بهترین دین آن است که از شما آدم بهتری بسازد. من که از شنیدن چنین پاسخی شرمنده شده بودم پرسیدم: آنچه مرا انسان بهتری میسازد چیست؟ دالایی لاما پاسخ داد: هرچیز که شما را مهربان‌تر، انسان‌دوست تر، فهمیده‌تر، بامحبت‌تر و اخلاقی‌تر سازد… دینی که این‌کار را برای شما بکند بهترین دین است

من لحظه‌ای ساکت ماندم و به سخنان او اندیشیدم. به نظرم پیامی که دالایی لاما قصد داشت به من منتقل کند این بود که: دوست من، اینکه تو به چه دینی اعتقاد داری یا اصلا به هیچ دینی اعتقاد نداری برای من اهمیتی ندارد! آنچه برای من مهم است رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کل جهان است…

پ.ن: فقط نمیدونم چرا بودایی های میانمار ظلمی نموند به مسلمان‌ها نکرده باشن

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

“میلتون اریکسون” روان‌درمانگر و نابغه برنامه‌ريزى‌هاى ذهنى، وقتی دوازده ساله بود دچار بيمارى فلج اطفال شد. ده ماه بعد شنید که پزشکی به مادرش گف: پسرتان شب را تا صبح دوام نمیاورد!

اریکسون صدای گریه مادرش را شنید، فکر کرد که میداند شاید اگر شب را دوام بیاورم مادرم اینطور زجر نکشد. تصمیم گرفت تا سپیده دم نخوابد. وقتی خورشید بالا آمد فریاد زد: مادر، من هنوز زنده ام!

چنان شادی عظیمی خانه را گرفت که تصمیم گرفت همیشه تمام تلاشش را بکند که یک شب دیگر درد و رنج خانواده اش را عقب بیندازد ! اریکسون در سال 1980 در هفتاد و پنج سالگی در گذشت و از خود چندین کتاب مهم درباره ظرفیت عظیم انسان برای غلبه بر محدودیت هایش بجا گذاشت…!

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

سل یکی از بیماری‌های شایع کشورش بخصوص در مناطق محروم بود! و هیچ متخصص بیماری‌های ریوی در کشورش نبود. برای همین و با هدف کمک به مردمش به فرانسه رفت و تخصصش رو در زمینه بیماری‌های ریوی گرفت و به عنوان اولین پزشک ایرانی با تخصص بیماری‌های ریوی به ایران بازگشت، حالا برای درمان نیاز به یک مرکز با تجهیزات روز دنیا داشت، خودش دست به کار شد و در تهران مرکزی با استانداردهای روز جهان برای بیماران ریوی ساخت و شروع به درمان بیماران سل کرد. دکتر مسیح دانشوری، روحش شاد

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

زمانی که به زکریای رازی ماموریت پیدا کردن محل مناسب برای ساخت بیمارستان بغداد داده میشه، زکریا در اطراف شهر و نقطه‌های مشخصی، گوشت آویزان میکنه و در نهایت نقطه‌ای که در اون گوشت با آرام‌ترین سرعت فاسد میشده را به عنوان محل مناسب پیشنهاد میکنه !

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

شعری از ناصرالدین شاه قاجار:

وقت آن شد که از این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما در سر ره در گذریم
توشه راه نداریم چه تدبیر کنیم
منزل دور و دراز است عجب بی خبریم
توشه راه حقیقت که نه نان است و نه آب
توشه آنست که ایمان درستی ببریم
خانه و خانقه و منزل ما زیر زمین
ما به تعمیر سر و ساختن بام و دریم

خانه اصلی ما گوشه قبرستان است
ای خوش آن روز که من با تو در آن خانه دریم
پدر و مادر و یاران و عزیزان رفتند
ما عجب مست غروریم چه کوته نظریم
دم به دم می گذرند از نظر ما یاران
این قدر دیده نداریم که در خود نگریم
گر دو صد مملکت از روی زمین جمع کنیم
ما به غیر از کفنی بیش ز دنیا نبریم
بار الها تو کریمی و غفوری و رحیم
دست ما گیر که درمانده و بی بال و پریم
یا رب از لطف تو و بندگی ناصر دین
عاقبت خیر نما ما همگی در به دریم

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

ایشون برنی سندرز هستند، یکی از کسانی که امید داره بتونه نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا باشه، در حال بررسی اخبار در خانه اش روی فرش ایرانی، اونم فرش لاکی ایرانی که همه ما داشتیم تو خونمون… 🙂

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

یه زمانی ما پیشرفته ترین مراکز پزشکی جهان رو داشتیم…در زمانی که بسیاری از ملت‌ها و تمدن‌ها برای درمان مردم به جادوگری و وردخوانی متوسل میشدند، ایرانیان “بیمارستان” داشتند! در شاهنامه و متون کهن ایرانی بارها به این موضوع اشاره شده است…

داستان پادشاهی شاپور دوم:
به اهواز کرد آن سیم شارستان
بدو اندرون کاخ و بیمارستان

داستان پادشاهی خسروپرویز:
که اوریغ بود نام آن شارستان
بدو در چلیپا و بیمارستان

داستان سیاوش:
بسی شارستان گشت بیمارستان
بسی بوستان نیز شد خارستان

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید:

«نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
پسر پاسخ داد: «بله پدر!»
و پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:

فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنان چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنان رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آنان ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آنان بی انتهاست!

با شنیدن حرف‌های پسر، زبان مرد بند آمده بود.
پسر بچه اضافه کرد: «متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!»

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

معروف است که اسکندر پس از حمله به ایران از مشاوران خود پرسید که چگونه بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران گفت کتاب هایشان را بسوزان، دیگری گفت خردمندانشان را بکش. اما او مشاور جوان و باهوشی داشت که گفت: نیازی به چنین کاری نیست…

از میان مردم آن سرزمین آنها را که نمی‌فهمند و کم سوادند به کارهای بزرگ بگمار. آنها که می‌فهمند و باسوادند به کارهای کوچک و پست بگمار. بی‌سوادها و نفهم‌ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچ‌گاه توانایی طغیان نخواهند داشت.

فهمیده‌ها و با سوادها هم یا به سرزمین‌های دیگر کوچ می‌کنند یا خسته و سرخورده عمر خود را تا لحظه مرگ در گوشه‌ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد…

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

یادی از دکتر بالتازار، پایه‌گذار انستیتو پاستور نوین ایران؛ پزشکی که طاعون و وبا را در ایران ریشه‌کن کرد.

روزهای آخر کاری‌ام در ایران چه زیبا و پویا می‌گذرد؛ علاوه بر تولید، باید در پی بهبود کیفیت واکسن وبا هم باشم. مرحله خشک کردن از طریق انجماد (لیوفیلیزاسیون) در آخرین مرحله ساخت واکسن وبا را تمام کرده‌ام. ساعت یک بامداد است و حالا می‌توانم بروم و راحت بخوابم.

این روزها چقدر نیاز داریم به یک دکتر بالتازار…

 

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

«پفک نمکی»

علی خسروشاهی (بنیان گذار شرکت مینو) در سفرهایش به خارج مرتب در نمایشگاه‌ها و مغازه‌ها نمونه اجناس متفاوت را جمع‌ می‌کرد و می‌چشید. در یکی از این امتحانات به‌ محصولی برخورد که بعدها در ایران با نام پفک‌نمکی به بازار عرضه شد.

جنسی که علی خسروشاهی به ‌آن برخورد کرده بود محصول شرکت آمریکایی بئاتریس فودز بود.

هرکس این محصول را چشید از آن خوشش آمد و لذا، بلافاصله با تولید‌کننده محصول تماس گرفته شد تا محصول تحت لیسانس آنها ساخته شود.
مذاکرات صورت گرفت و قرارداد لازم امضا شد.

حسن خسروشاهی درباره نام‌گذاری این محصول می‌گوید:
در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری می‌رفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود.

محصولی هم که قرار بود ساخته شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود من تصمیم گرفتم اسم آن را پفک‌نمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای اینکه مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند این اسم را ثبت کردم

 

 

امروز در سالگرد مرگ استیون هاوکینگ نابغه فیزیک است. او ۲ سال قبل در سن ۷۶ سالگی درگذشت. از نکات جالب در مورد او این است که سالروز تولد هاوکینگ مصادف با سالروز درگذشت گالیله و سالروز مرگ او برابر بود با سالروز تولد انیشتین است!

در مصاحبه ای از هاوکینگ پرسیدند چگونه روحیه خوبی دارد. او گفت: “اگر سخت بگیرید زندگی تلخ می شود. در 21 سالگی به من گفتند همه چیز تمام شده، از آن روز گذر هر لحظه برایم یک موهبت است”.

دانستنی های تاریخی جالب همراه با حکایت های جالب

در ناخوشی ۱۲۳۶ سیاح انگلیسی که خود از وبا مرد، چند روز قبل از مرگش نوشته بود: در شیراز به محض شنیدن خبر وبا، حاکم حسینعلی میرزا فرمانفرما و وزیر و اطرافیانش فرار کردند و بدون اینکه دستور العملی جهت حفاظت شهر و مردم بدهند اهالی را بحال خود رها نمودند و براستی این بی شرمانه ترین و ناجوانمردانه ترین اقدامی بود که به همه عمر شاهدش بودم!

جیمز بیلی فریزر که خود شاهد مرگ آن سیاح بود، از رفتار حکام و بی پناهی مردم چنین یاد می کرد: شاهزاده فرار کرد، وزرا و اعیان هم به دنبالش و مردم را سرگردان بر جای گذاردند. گاه دیده میشد چند نفری به خیال اینکه با عنصری دیوانه و متجاوز روبرو شده اند، در کوچه ها می دویدند و فریاد بر می آوردند: این ناخوشی پدرسوخته کجاست؟ جرات دارد بیاید جلو تا حسابش را برسم، تا بکشمش!

منابع :
J.G.Rich:” Narrative of a Journey “
J.B.Fraser:” A Journey Into Khorassan”

جدیدترین مطالب سایت