بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

مجموعه : شعر و ترانه
بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

اشعار زیبای سعدی

 

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز

وگرنه سیل چو بگرفت ، سد نشاید بست

 

اشعار زیبای سعدی

 

من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

 

رباعیات زیبای سعدی
 
 
 

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

 

اشعار زیبای سعدی

 

تا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین

روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا

بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند

به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید

بنده ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

 
 

اشعار کوتاه سعدی

 

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم

تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را

 
 

اشعار زیبای سعدی

 

 

دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

 
بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

اشعار عارفانه سعدی

 

 

ای مهر تو در دل ها وی مهر تو بر لب ها

وی شور تو در سرها وی سر تو در جان ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن

کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد

باید که فروشوید دست از همه درمان ها

 
 

آثار سعدی

 

 

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی دانی ای گل سیراب

اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب

 
 

دیوان شعر سعدی

 

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت

کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد

که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت

شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان

تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت

 
 

اشعار سعدی

 

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده ست سخن گفتن شیرین پیشت

کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

 
 

شعر زیبای سعدی

 

با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست

نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را

ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز

هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار

پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی

همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را

 
 

سعدی شیرازی

 

آیین برادری و شرط یاری

آن نیست که عیب من هنر پنداری

آنست که گر خلاف شایسته روم

از غایت دوستیم دشمن داری

 

 

اشعار سعدی شیراز

 

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

 

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی

 

عشاق به درگهت اسیرند بیا

بدخویی تو بر تو نگیرند بیا

هرجور و جفا که کرده‌ای معذوری

زان پیش که عذرت نپذیرند بیا

 

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی

 

ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب

صاحب نظران تشنه و وصل تو سراب

مانند تو آدمی در آباد و خراب

باشد که در آیینه توان دید و در آب

 

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی

 

روزی گفتی شبی کنم دلشادت

وز بند غمان خود کنم آزادت

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت

وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟

 

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی

 

آن یار که عهد دوستاری بشکست

می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

می‌گفت دگرباره به خوابم بینی

پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

 

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی

 

شبها گذرد که دیده نتوانم بست

مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

باشد که به دست خویش خونم ریزی

تا جان بدهم دامن مقصود به دست

 

اشعار زیبا و آموزنده سعدی

 

آن شب که تو در کنار مایی روزست

و آن روز که با تو می‌رود نوروزست

دی رفت و به انتظار فردا منشین

دریاب که حاصل حیات امروزست

 

اشعار زیبای سعدی

 

ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست

هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست

ای مرغ سحر تو صبح برخاسته‌ای

ما خود همه شب نخفته‌ایم از غم دوست

 

اشعار زیبای سعدی

 

گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست

یا مغز برآیدم چو بادام از پوست

غیرت نگذاردم که نالم به کسی

تا خلق ندانند که منظور من اوست

 

اشعار آموزنده سعدی

 

شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست

وین جان به لب رسیده در بند تو نیست

گر تو دگری به جای من بگزینی

من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست

 

اشعار بوستان سعدی

کس نیست که غم از دل ما داند برد

یا چارهٔ کار عشق بتواند برد

گفتم که به شوخی ببرد دست از ما

زین دست که او پیاده می‌داند برد

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

اشعار بوستان سعدی

 

ای باد چو عزم آن زمین خواهی کرد

رخ در رخ یار نازنین خواهی کرد

از ماش بسی دعا و خدمت برسان

گو یاد ز دوستان چنین خواهی کرد؟

 

اشعار بوستان سعدی

 

ما را به چه روی از تو صبوری باشد

یا طاقت دوستی و دوری باشد

جایی که درخت گل سوری باشد

جوشیدن بلبلان ضروری باشد

 

برگزیده قطعات سعدی

 

گویند مرو در پی آن سرو بلند

انگشت نمای خلق بودن تا چند؟

بی‌فایده پندم مده ای دانشمند

من چون نروم که می‌برندم به کمند؟

 

برگزیده قطعات سعدی

 

آن درد ندارم که طبیبان دانند

دردیست محبت که حبیبان دانند

ما را غم روی آشنایی کشتست

این حال نباید که غریبان دانند

 

برگزیده قطعات سعدی

 

از هرچه کنی مرهم ریش اولی‌تر

دلداری خلق هرچه بیش اولی‌تر

ای دوست به دست دشمنانم مسپار

گر می‌کشیم به دست خویش اولی‌تر

 

برگزیده قطعات سعدی

 

ای بی‌تو فراخای جهان بر ما تنگ

ما را به تو فخرست و تو را از ما ننگ

ما با تو به صلحیم و تو را با ما جنگ

آخر بنگویی که دلست این یا سنگ؟

 

برگزیده قطعات سعدی

 

ای دوست گرفته بر سر ما دشمن

یا دوست گزین به دوستی یا دشمن

نادیدن دوست گرچه مشکل دردیست

آسانتر ازان که بینمش با دشمن

 

برگزیده قطعات سعدی

 


آن لطف که در شمایل اوست ببین

وآن خندهٔ همچو پسته در پوست ببین

نی‌نی تو به حسن روی او ره نبری

در چشم من آی و صورت دوست ببین

 

برگزیده قطعات سعدی

 

ای کاش نکردمی نگاه از دیده

بر دل نزدی عشق تو راه از دیده

تقصیر ز دل بود و گناه از دیده

آه از دل و صد هزار آه از دیده

 

برگزیده قطعات سعدی

 

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری

چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری

گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش

بستانم و ترسم دل قاضی ببری

اشعار سعدی

ای مایه درمان نفسی ننشینی

تا صورت حال دردمندان بینی

گر من به تو فرهاد صفت شیفته‌ام

عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی

اشعار سعدی

گر دولت و بخت باشد و روزبهی

در پای تو سر ببازم ای سرو سهی

سهلست که من در قدمت خاک شوم

ترسم که تو پای بر سر من ننهی

 

شعر سعدی

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

گر مرا بی‌تو در بهشت برند

دیده از دیدنش بخواهم دوخت

کاین چنینم خدای وعده نکرد

که مرا در بهشت باید سوخت

 

شعر سعدی

 

گفتم چه کرده‌ام که نگاهم نمی‌کنی؟

وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟

گفتا به جرم آنکه به هفتاد سالگی

سودای سور می‌پزی و جای ماتم است

 

شعر سعدی

 

در قطره باران بهاری چه توان گفت؟

در نافه آهوی تتاری چه توان گفت؟

گر در همه چیزی صفت و نعت بگنجد

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت؟

 

شعر سعدی

 

تو آن نه‌ای که به جور از تو روی برپیچند

گناه تست و من استاده‌ام به استغفار

مرا غبار تو هرگز اثر کند در دل

که خاکپای توام؟ خاک را چه غم ز غبار؟

 

شعر سعدی

 

مرا به صورت شاهد نظر حلال بود

که هرچه می‌نگرم شاهدست در نظرم

دو چشم در سر هر کس نهاده‌اند ولی

تو نقش بینی و من نقشبند می‌نگرم

 

شعر سعدی

 

هزار بوسه دهد بت‌پرست بر سنگی

که ضر و نفع محالست ازو نشان دادن

تو بت! ز سنگ نه‌ای بل ز سنگ سخت‌تری

که بر دهان تو بوسی نمی‌توان دادن!

 

شعر سعدی

 

کسی ملامتم از عشق روی او می‌کرد

که خیره چند شتابی به خون خود خوردن؟

ازو بپرس که دارد اسیر بر فتراک

ز من مپرس که دارم کمند در گردن

 

شعر سعدی

 

چند گویی که مهر ازو بردار

خویشتن را به صبر ده تسکین

کهربا را بگوی تا نبرد

چه کند کاه پاره‌ای مسکین؟

 

اشعار سعدی شیرازی

 

وه که چه آزار بود من از مهر تو

لیک چو باز آمدی آن همه برداشتی

سر چو برآورد صبح بپوشد گناه

روز همه روز جنگ شب همه شب آشتی

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

تک بیت‌های ناب سعدی

هر كه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

 

اشعار سعدی شیرازی

 

سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی

به عمل کار برآید به سخندانی نیست

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 


به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن

که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان

بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله کار خویش گیرم

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی

جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

اگر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

قرار بر کف آزادگان نگیرد مال

نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

جماعتی که نظر را حرام می گویند

نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

اگر مراد نصیحت کنان ما این است

که ترک دوست بگوییم، تصوریست محال

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 


از در درآمدی و من از خود به درشدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم

همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

روی خوش و آواز خوش دارند هریک لذتی

بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان

به چه کارآیدت آن دل که به خوبان نسپاری؟

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

دریغا که بر خوان الوان عمر

دمی خورده بودیم و گفتند بس

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

به خاک پای عزیزان که از محبت یار

دل از محبت دنیا و آخرت کندم

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجایی؟

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

ابری که در بیابان بر تشنه​ ای ببارد

ای بوی آشنایی دانستم از کجایی

پیغام وصل جانان پیوند روح دارد

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

از هر چه می‌‌رود سخن دوست خوشتر است

پیغام آشنا نفس روح پروراست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش، بی خبرانند

آن را که خبر شد، خبری باز نیامد

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا

كاه تو تیره می‌كند آیینه جمال من

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن

من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا

که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

 

تک بیت‌های ناب سعدی

 

شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند

به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم

بهترین اشعار زیبا و آموزنده سعدی (اشعار بوستان سعدی)

منبع :hamdore.com

جدیدترین مطالب سایت