زیباترین نوشته ها و اشعار را درمورد پسر و فرزند پسر را در این جا بخوانید. اشعار زیبای فرزند پسر را این جا بخوانید. پسرم! یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی! از این پس همه چیز جهان تکراریست جز مهربانی…
هرجا که دیدی عاشقی
شکوه از یار خود بر زبان داشت
هر جا شنیدی نالهاي
از دلی ریشه در عمق جان داشت
از عشق او خواندی
هر دم اشک افشاندی
بر او تنها میشدي تسلّي
گاهی با آوازت
با بال پروازت
یارش بودی تا به اوج رویا
جان بابا بشنو از من
زندگی شادی و غصّه دارد
روح و جانش غم نبیند
بر خدا هر که دل میسپارد
جان بابا بشنو از من
زندگی شادی و غصّه دارد
روح و جانش غم نبیند
بر خدا هر که دل میسپارد
در دوران پیری ايّام دلگیری
میخوام باشی تو عصای دستم
من موجم تو دریا من خاکم تو صحرا
هر جا باشی در بر تو هستم
کاش چون تو بخوانم ترانه
اي خدا حاجتش را بر آور
چون تو نامی شوم در زمانه
این بود لطف داور
پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر
حیف از ان عمر که اي بی سروپا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از ان
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از ان
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»
منسوب به جامی
در فراق تو ازین سوختهتر باد پدر
بیچراغ رخ تو تیره بصر باد پدر
تا شریکان تو را بیش نبیند در راه
از جهان بیتو فروبسته نظر باد پدر
بیزبان لغت آرات به تازی و دری
گوش پر زیبق و چشم آمده گر باد پدر
چشمهٔ نورمنا خاک چه ماوی گه توست
که فدای سر خاک تو پدر باد پدر
تا تو پالوده روان در جگر خاک شدي
بر سر خاک تو آلوده جگر باد پدر
تا تو چون مهر گیا زیر زمین داری جای
بر زمین همچو گیا پای سپر باد پدر
یوسفا! اگرچه جهان آب حیات است، ازو
بیتو چون گرگ گزیده به حذر باد پدر
تو چو گل خون به لب آورده شدي و چو رطب
خون به چشم آمده پر خار و خطر باد پدر
با لب خونین چون کبک شدي و چو تذرو
چشم خونین ز تو بر سان پدر باد پدر
غم تو دست مهین است و کنون پیش غمت
همچو انگشت کهین بسته کمر باد پدر
تا که دست قدر از دست تو بربود قلم
کاغذین پیرهن از دست قدر باد پدر
عید جان بودی و تا روزه گرفتی ز جهان
بیتو از دست جهان دست به سر باد پدر
خاطرت جان هنر بودو خطت کان گهر
هم به جان گوهری از کان هنر باد پدر
اي غمت مادر رسوا شده را سوخته دل
از دل مادر تو سوخته تر باد پدر
چون حلی بن تابوت و نسیج کفنت
هم چنین پشت به خم روی چو زر باد پدر
زیر خاکی و فلک بر زبرت گرید خون
بیتو چون دور فلک زیر و زبر باد پدر
ز عذارت خط سبز و ز کفت خط سیاه
چون نبیند ز خط صبر بدر باد پدر
بیچلیپای خم مویت و زنار خطت
راهب آسا همه ی تن سلسلهور باد پدر
ز آنکه چون تو دگری نیست و نبیند دگرت
هر زمان نامزد درد دگر باد پدر
پسری کرزوی جان پدر بود گذشت
تا ابد معتکف خاک پسر باد پدر
در مرثیه فرزند خود رشید الدین
خاقانی
پسر کو میان قلندر نشست
پدر گو ز خیرش فروشوی دست
دریغش مخور بر هلاک و اتلاف
که پیش از پدر، مرده بِه ناخلف
سعدی
گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم
یعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسف
او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد
تو را چو عقل پدر بودهست و تن مادر
جمال روی پدر درنگر اگر پسری
مولانا
پسر کو ز راه پدر بگذرد
ظلمکاره خوانیمش ار بیخرد
فردوسی
پدر سوخته در حسرت روی پسر است
کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید
خاقانی
تیر و تیغ است بر دل و جگرم
درد و تیمار دختر و پسرم…
جگرم پاره است و دل خسته
از غم و درد ان دل و جگرم
نه خبر می رسد مرا ز ایشان
نه بدیشان همی رسد خبرم…
مسعود سعد سلمان
نگاه کن که من از پشت چشم معصومت
نظر کنم به بلندای آسمان پسرم
دهان گوش گشوده است تشنهاي انگار
بنوش جرعهاي از شرشر اذان پسرم
تو آمدی که بگریی: «جهان چه زندانی است!»
دو آیه گریه برای دلم بخوان پسرم
چه افتخار بزرگی است نام تو عشق است
به رنگ سرخ تو را می کنم نشان پسرم
حسین بخواه و حسینی بزی عزیز دلم
حسین بگو و کنار حسین بمان پسرم
امیر سیاهپوش
پسرم فدات بشم لحظه خندیدن تو
جانم از شوق پره، روی تو ماه ازله
آرزو صفایی
پسرم دنیا بزرگه ولی من
تو رو هر جاییکه باشی می بینم
برات از قشنگترین باغ زمین
گلای مهربونی رو میچینم
پسرم خدای مهربون ما
بچههاي خوبو خیلی دوست داره
وقتی که از آسمون بارون میاد
براشون خوابای رنگی میاره!
وقتی تو تو خواب می خندی میدونم
یه فرشته داره نازت میکنه
یه فرشته که شبیه خودته
خودشو محرم رازت میکنه
پسرم دنیای پاک بچگی
از تموم زندگی قشنگتره
مهربون باش و به مردم خوبی کن
حرفای فرشتهها یادت نره!
نغمه مستشارنظامی
یارب تو خود از کودک ما دفع خطر کن
یارب تو خود این عائله را خوب نگهدار
خواب است پسر، صبح که شد یکسره تا شب
اما سر ِ شب تا به سحر، یکسره بیدار
در جیغ کشیدن، هنرش حرف ندارد
همسایه ما هم شده از قصه خبردار
دیروز، فرایند خبر خوشتر ازین بود
با معرکه ختنهکنان رفت کلنجار
کم کرد کمی وزن، ولی بر اثر ِ درد
میرفت که بالا برود از در و دیوار
زخم است کمی پایه پرگار وجودش
سخت است ولی پر زدنش بر سر ِ پرگار
حساستر از پیش شد ان نقطه حساس
میسوخت تمام تنش از سوزش ادرار
هی جیغ زد و جیغ زد و جیغ زد و جیغ
البته، سر ِهرچه دکتر است و پرستار
از جیغِ بنفشش همه ی آبی شده بودیم
آبیتر از اندیشه دریاچه اسرار
لابد به خودش گفته، چه دنیای غریبیست
این عالم ِ دهشتزده پست ِ دلاذيت
تا می رسی از راه سرِ گوش بریدهست
بی ان که بپرسند، چه اندازه، چه مقدار
البته، خیالِ خفنی نیست، که در شرع
مردان همه ی هستند ازین مسئله ناچار
این سنت ِفرخنده اسلام عزیز است
ما تابع ِ فرمان ِ خداییم درین کار
امروز ولیکن، شده با ختنهکُناناش
این کودک ده روزه سبکسیر و سبکبار
هم خنده به لب دارد و هم رقص در اندام
هم میشکند با دُم خود فندق ِ بسیار
محمد روحانی
درود به تو نازنین
رو زانوی من بشین
درود عزیزترینم
تو دنیا بهترینم
درود به روی ماهت
تو قلب بابا جایت
موهات به نرمی پر
بابا رو از یاد نبر
چشات مث آسمون
قدر بابا رو بدون
پرخاشکنان بر او برآشفت
گفتا که چنینی و چنانی
درمانده شدهاي ز کار کردن
از رفتن ِ راه ناتوانی
چون برگ ِ خزان گرفته، زردی
چون سرو ِ خمیده قد، کمانی
از گوشت، نمانده برتنت هیچ
یک پوست و چند استخوانی
مرگت همه ی روزه در کمین است
پندار مکن که جاودانی
در پاسخ ان جوان مغرور
مادر، به کمال مهربانی
گفتا پسرم، عزیزِ جانم
اي چشم و چراغ ِ زندگانی
لختی به گذشتهها بیندیش
تا بذر ِ شرارت نفِشانی
ان روز که جز دامن ِ مادر
جسم تو نداشت آشیانی
بسیار ضعیف و زار بودی
در خویش نداشتی توانی
چشم تو به خواب هم نمیرفت
تا گوش کنی به داستانی
اکنون که تو را توان زیاد است
ارّابه، چه تند میدوانی
فرزند ِ گلم، تأملی کن
برگرد به کودکی، زمانی
وقتی که تو آمدی بدنیا
در مانده ز درک آب و نانی
مادر به تو داد شیره جان
تا جان به سلامت برسانی
بسیار خطر بخود پذیرفت
تا از تو نمود پاسبانی
امروز که من شکسته حالم
همصحبتیام نمیتوانی؟
من پیرم ودر مسیر مردن
اما تو، جوان و پر توانی
ترسم که بدون مهر مادر
هرگز نرسی به کامرانی
فرزند، دلش ازین سخن سوخت
شرمنده شد از گران زبانی
زد بوسه به دست و روی مادر
این شعر ِ بلند ِ آسمانی
از مادر خویش معذرت خواست
در پوشش ِ عشق و مهربانی
نجوا کاشانی
پسرم روشنی نور دو چشمان منی دوستت دارم
بهترین هدیهاي ازجانب یزدان منی دوستت دارم
پسرم تاج سرم اي که تویی مونس تنهایی بابا
روح من، جان من و شادی دوران منی دوستت دارم
پسرم لحظه میلاد تو هرگز نرَوَد از یادم
غنچه نورس من، باغ و گُلستان منی دوستت دارم
پسرم تا که تو باشی دو جهان در نظرم فردوس است
عشق دیرین من و نیمه پنهان منی دوستت دارم
پسرم شادی تو موجب آرامش دنیای من است
شادمان زیست نما،جانی و جانان منی دوستت دارم
پسرم گوهر شیدا همه ی ایام کند شُکر به درگاه خدا
بودنت خواست خدا بود چو ایمان منی دوستت دارم
محمدتقی گوهری
سیرم به خدا از همه ی کس، گل پسرم کو؟
گیرم همه ی عالم بُوَدَم، تاج سرم کو؟
اي شیر و شکر، قند و عسل، ماه زمینی
از ورطه اندوه تو پای گذرم کو؟
تو بال و پرم بودی و ناگاه شکستی
بعد از تو قفس باز شود، بال و پرم کو؟
بعد از تو دراین باغ سر گشت ندارم
ان گل که به او باز بیفتد نظرم کو؟
گیرم که کمر راست کنم در گذر باد
ان سایه آرامش بر روی سرم کو؟
تن بی تو به جان آمد و فریاد بر آورد
اي بخت، دلم کو؟ نفسم کو؟ جگرم کو؟
تلخ است پدر باشی و این داغ ببینی
تلخ است پدر باشی و پرسی پسرم کو؟
احسان اکابری
پدرم گفت دوستت دارم پس دعا میکنم پدر نشوی
مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم
مهدی فرجی
سالها بعد
که پسرم را در آغوش میگیرم
به او یاد می دهم دوست داشتن
از سر راه نیامده
اصالت دارد!
یاد میدهم از همان کودکی
میتواند همه ی را دوست داشته باشد
اما
آخر سر
عاشق یک نفر بشود
دستانش باید
مرهم دستان ظریفی باشد
که تمام دلهرههایش رابه او میسپارد
باید یادش بدهم
مردانگی را بلد باشد
ان هم نه با سبیل و زور بازو!
بلکه با دوستت دارم گفتنهاي ناگهانی
و زل زدن در چشمهایي که تمامش را
از ان خود میداند
باید یاد بگیرد
که فردا روزی
برود در خانه عشقاش
ودر نهایت دوست داشتن بگوید:
بیا برویم
به هم برسیم…
که کال نماند
دوست داشتنش
مریم قهرمانلو
برای پسرم
تا عشق آمد دردم راحت شد، خدا را شکر
مادر شدم او پاره جان شد، خدا را شکر
شوق شنیدن ریخت حتی گریهاش درمن
لبخند زد جانم غزلخوان شد، خدا را شکر
من باغبان تازهکاری بودم اما او
یک غنچه زیبا و خندان شد، خدا را شکر
او آمد و باران رحمت با خودش آورد
گلخانه ما هم گلستان شد، خدا را شکر
سنگ صبورم، نور چشمم، میوه قلبم
شب را ورق زد، ماه تابان شد، خدا را شکر
مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است
دلواپسیهایم دو چندان شد، خدا را شکر
سعی کن که خود خودت باشی، رمز آرامش جهان این است
یک نفر هم اگر خودش باشد، شاید اوضاع این جهانی که
دست قلبت به آسمان که رسید، بالش ابر رابه باد مده!
سعی کن بال و پر بگیری باز در بلندای آسمانی که
قاصدک یک گل است می داني؟ یک گل خسته از سکون زمین
مینشیند به روی شانه باد، تا بیاید به ان نشانی که
می نشینم کنار پنحره باز، نخل و خورشید سرخ رنگ غروب!
حس آرامشی که پنهان است در نماز پس از اذانی که
مادرم چادر قشنگش را باز کرده به روی سجاده
با نمازش دل مرا برده ست به همان باغ جاودانی که
مادرت هستم و تو را باید با خم جاده آشنا بکنم
چادرم را بگیر در دستت، مادر اینجاست هر زمانی که
هستم اما اگر نبودم هم، تو خودت باش مهربان و بزرگ
چادرم رابه خاطرت بسپار، یاد او باش، مهربانی که…
نغمه مستشارنظامی
پیش از آنی که مرا غم بخورد
کاش آید که مرا هم ببرد
پسرم… ها پسرم… وا پسرم
گل پژمردهام اي تاج سرم
عباس خوش عمل کاشانی
زودتر روی دستهایم تکانت دهم بخوابی
زودتر برایت با زبان کودکانه
قصه بگویم
بهانه بگیری و من کلافه شوم
بریزی
بپاشی
و من حرصهایم را سر بیخیالی خالی کنم
تا بهار چیزی نمانده…
دعا میکنم برفها زودتر آب شوند
درختها زودتر شکوفه دهند
و تو زودتر بزرگ شوی
و خرداد زودتر بیاید
میخواهم به خورشید بفهمانم
تو پر نورتری
تو زیباتری
به تمام دنیا بفهمانم تو برای من
از هر چیز دیگر مهمتری
پسرم رفته رفته تو در کنارم پاگرفتی
و برخلاف آنچه گفته میشد
که تو به من محتاج هستی
من به تو محتاج شدم
و بر تو مشتاق
و تو شدي همه ی نیازم
همه ی تلاشم
و همه ی انگیزهام برای تغییر
برای تحمل هر سختی و برای تلاشی جاوید
تا بتوانم در روز موعود در مقابلت سرافراز باشم
و بگویم هر آنچه در توان داشتم برایت نهادم
و این تو، این هم زندگی
چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی
این دو تا دستای منه تو اون روزای بی کسی
وقتی بابای قصههات خم شده پیش روی تو
اگه چروک صورتم میبره آبروی تو
لالاییهام یادت نره لالاییهام یادت نره
بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
از اون روزا که مشت من با دست تو وا نمیشد
تو خواب و بیداری تو هیچ کسی بابا نمیشد
اون که تو اوج خستگیش خنده رو لباش بودی
شب که به خونه می رسید سوار شونههاش بودی
لالاییهام یادت نره لالاییهام یادت نره
بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
لالا لالا گلکم لالایی کن دلبرکم
خواب پریشون نبینی اي غنچه بانمکم
لالا لالا گلکم لالایی کن پسرکم
چشماتو گریون نبینم گریه نکن دردونکم
لالاییهام یادت نره لالاییهام یادت نره
بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره
بابا اگه دلش پره از دست دنیا دلخوره
امون زندگیش تویی وقتی که غصه میخوره
بخواب بابا جون