داستان دفتر اول از مثنوی معنوی مولانا

مجموعه : داستان جالب
داستان دفتر اول از مثنوی معنوی مولانا

داستانی زیبا از مثنوی معنوی مولانا

داستان های آموزنده قدیمی از بزرگان ایرانی در سایت تالاب : شاعران بزرگی هم چون سعدی، حافظ، فردوسی و مولوی در قالب شعر داستان هایي را روایت کرده اند کـه تعداد زیادی از ان ها آموزنده اند. دراین نوشته ما از دفتر اول مثنوی مولوی یا مولانا جلال الدین محمد بلخی آورده ایم کـه خواندن ان را بـه شـما هم توصیه می‌کنیم.

 

مولانا یک عارف اسـت و هر عارف قبل از این کـه بـه این درجه برسد باید مسلمان بوده و بـه درجه تسلیم و رضا رسیده باشد. مثل هر انسان مسلمان، مولانا هم در بیان داستان هاي‌ رمزی از شخصیت هاي‌ بزرگ دینی استفاده کرده و با استناد بـه احادیث مختلف، داستان هاي‌ آموزنده و زیبایی را برای مخاطب بازگو می‌کند.

 

به گزاشر تالاب دراین مقاله بـه یکی از داستان هاي‌ کوتاه دفتر اول مثنوی کـه درباره وصیت حضرت ختمی مرتبت بـه امام اول شیعیان علی «ع» اسـت، اشاره میشود:

 

گفت پیغامبر علی را کای علی
شیر حقی پهلوان پردلی

لیک بر شیری مکن هم اعتماد
اندر آ در سایه ي نخل امید

اندر آ در سایه ي ان عاقلی
کش نداند برد از ره ناقلی

ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالی طواف

گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ ان را مقطع و غایت مجو

در بشر روپوش کردست آفتاب
فهم کن والله اعلم بالصواب

 


حتماً بخوانید:  3 داستان خواندنی مثنوی و معنوی


 

پیامبر «ص» بـه حضرت علی «ع» گفت: اي علی تو شیر حقی و پهلوان یل و شجاعی هستی. ولی تو حتی بر شیر بودن خود نیز اعتماد نکن و همیشه زیر سایه لطف و امید خداوند باشد.

 

در زیر سایه ان خردمندی درآ کـه هیچ گونه نقل و روایت بی اساسی نتواند وی را از راه بـه بیراهه بکشد. منظور مولانا دراین بیت این اسـت کـه اگر فردی بـه عقل کلی برسد دیگر هیچ قیل و قال و مناقشه و جدال لفظی و استدلالی نمیتواند سنگ راه او شود.

 

سایه چنین عاقل کاملی در روی زمین، مانند کوه قاف اسـت کـه در همه ی جا گسترده شده ودر عین حال کسی نمی‌تواند بـه اصل ان واصل شود. و روح او مثل سیمرغ بلند پروازی اسـت کـه بر بلندای حقایق پرواز می‌کند.

 

اگر تا قیامت درباره اوصاف ان عاقل و کامل بگوییم اوصاف او پایان و انتهایی ندارد. خداوند آفتاب حقیقت اسـت و بـه وسیله روپوش و حجاب انسان کامل خودرا نشان میدهد، زیرا با اسماء و صفاتش در او تجلی کرده اسـت. این نکته توحیدی را دریاب و گمان مبر کـه این نکته بـه معنی حلول و اتحاد اسـت. « انسان کامل، آینه و مظهر اسما و صفات حق اسـت.»
 

داستان دفتر اول از مثنوی معنوی مولانا

یا علی از جمله ي طاعات راه
بر گزین تو سایه ي خاص اله

هر شخصی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مخلصی انگیختند

تو برو در سایه ي عاقل گریز
تا رهی زان دشمن پنهان ستیز

از همه ی طاعات اینت بهترست
سبق یابی بر هر ان سابق کـه هست

چون گرفتت پیر هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو

صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق

اگرچه کشتی بشکند تو دم مزن
اگرچه طفلی را کشد تو مو مکن

دست وی را حق چو دست خویش خواند
تا ید الله فوق ایدیهم براند

دست حق میراندش زنده ش کند
زنده چه بود جان پاینده ش کند

 

یا علی تو از اینهمه طاعات و عبادات، سایه ان بنده کامل الهی را اختیار کن. زیرا وصول بـه این بنده از جمیع طاعاتی کـه همراه با راهبر کامل نیست برتر و بهتر اسـت.

 

وقتی کـه اولیاءالله از غایبان دستگیری می‌کنند بی گمان شایستگی حاضران « تابعان» از غایبان بیشتر و بهتر اسـت. یعنی آن ها کـه دست ارادت بـه یکی از اولیا الله داده اند، اگر جهد کنند بیشتر می‌توانند سلوک کنند تا آنان کـه خود بـه تنهایی طی طریق می‌کنند

 

هر شخصی بـه طاعتی پناه برده اسـت و برای رهایی از قهر و عذاب حق، پناهگاه و محل نجاتی فراهم آورده اسـت. تو باید بروی ودر سایه حمایت عاقل کامل قرار بگیری تا از گزند دشمنی کـه نهانی عناد و ستیز می ورزد «نفس» نجات یابی. این کـه از عاقل کامل پیروی کنی و وی را راهبرت سازی از هر طاعتی بالاتر و بهتر اسـت.

 

این ابیات بـه این موضوع اشاره دارد کـه در تحت تصرف ولی و مرشد کامل قرار گرفتن از هر طاعتی کـه بدون تابعیت از امام و راهبر انجام شود، فاضل تر اسـت. چنانکه در روایات آمده کـه شرط قبولی هر طاعت و عملی، قبولی ولایت اسـت.

 

وقتی کـه پیر کامل بـه عنوان ارشاد تو را پذیرفت، تسلیم او شو و مانند تابعیت موسی از خضر نسبت بـه او فرمانبردار باش.

در برابر همه ی دستورات پیر خود صبر پیشه کن تا مبادا کـه بـه تو گوید: برو کـه اینک جدایی اسـت بین من و تو.

اگر خضر کشتی را در هم شکست نباید اعتراضی بکنی و اگر کودکی را کشت نباید شیون و زاری سر دهی و از ناراحتی مو هاي خودرا بکنی.

 

خداوند دست ان ولی را دست خود خواند، تا آنجا کـه فرمود: ” دست خدا بالاتر از دست بندگان اسـت”.

 

این دست حق تعالی اسـت کـه ان کودک را میکشد و زنده می گرداند، زنده کردن چیست؟ یعنی ان کاری راحت اسـت، و وی را بـه مرتبه جان ابدی می‌رساند.

 

داستان دفتر اول از مثنوی معنوی مولانا

هرکه تنها نادرا این ره برید
هم بـه عون همت پیران رسید

دست پیر از غایبان کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست

غایبان را چون چنین خلعت دهند
حاضران از غایبان لا شک بـه اند

غایبان را چون نواله می‌دهند
پیش مهمان تا چه نعمتها نهند

کو کسی کو پیش شه بندد کمر
تا کسی کو هست بیرون سوی در

چون گزیدی پیر نازک دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش

ور بهر مجروح تو پر کینه شوی
پس کجا بی صیقل آیینه شوی

 

کم اند افرادی کـه این راه حق را بدون راهبر بتوانند طی کنند و بـه مقصود برسند. ولی بـه لحاظ معنوی باز از برکت وجود مرشدان عالی مقام و پیران واصل اسـت کـه این فرد بـه تنهایی طی طریق کرده اسـت. زیرا او با واسطه هایي کـه بـه ان ولی مربوط میشوند سلوک کرده اسـت.

 

دست ارشاد پیر نه تنها حاضران را یاری می‌کند بلکه حتی غایبان را نیز مشمول ارشاد خود می گرداند. زیرا دست پیر چیزی جز دست خدا نیست. منظور از غایب دراین بیت کسانی هستن کـه بی اطاعت از مرشد حاضر، از روحانیت اولیای پیشین کسب فیض می‌کنند.

 

وقتی کـه اولیاءالله از غایبان دستگیری می‌کنند بی گمان شایستگی حاضران « تابعان» از غایبان بیشتر و بهتر اسـت. یعنی آن ها کـه دست ارادت بـه یکی از اولیا الله داده اند، اگر جهد کنند بیشتر میتوانند سلوک کنند تا آنان کـه خود بـه تنهایی طی طریق می‌کنند.

 

وقتی کـه غایبان آن گونه توسط اولیاءالله مورد بخشش و عطا واقع می‌شوند، ببین آنکه در محضر آنان حاضر و سر سپرده اسـت چه خوان و نعمتی دریافت میکند. تفاوت بین کسی کـه در حضور اولیاءالله قرار میگیرد و خدمت می‌کند با ان کسی کـه از محضر ایشان غایب اسـت و با واسطه سلوک میکند، بسیار اسـت.

 

وقتی کـه مرشدی را انتخاب کردی، شکننده و زود رنج مباش کـه با هر ناملایمی زود برنجی و طاقت ریاضت و کلام سنگین و درشت پیر را نداشته باشی، پس مانند آب و گل سست و بی طاقت نباش.

 

اگر تو با هر سختی و مجروح، کینه بر دل گیری، پس چطور می تواني آینه درخشان و صیقلی شوی؟ مولانا دراین بیت می‌گوید کـه سالک راه حق باید بر سختی هاي‌ ترک خواهش نفسانی صابر باشد و هرگونه رنجی را در راه رسیدن بـه کمال روحی و فضایل معنوی تحمل کند و دل بـه لذت هاي‌ آنی و حیوانی نسپارد و هر لذتی را قربانی راه حقیقت کند، زیرا این لذایذ پایدار نیستند بلکه حق، پایدار و جاودان اسـت.

 

حقیقت گردنه هاي‌ پر پیچ و خمی دارد کـه نیل بدان بر هر شخصی راحت نیست. بلکه تنها کسانی می‌توانند بدان مقصد برسند کـه رنج راه را بر خود هموار کرده و آماده ریاضت و ترک شهوات باشند.

 

از دیگر داستان های موجود در سایت تالاب در پایین دیدن نمایید.

جدیدترین مطالب سایت