ماجرای معصومه دختر فوتبالیست ایرانی که پسر از آب درآمد !

ماجرای معصومه دختر فوتبالیست ایرانی که پسر از آب درآمد !

ماجرای معصومه دختر فوتبالیست ایرانی

دختری نیرومند فوتبالیسی که نمیدانست پسر است … ماجرای عجیبی پسر بودن دختر فوتبالیست از این جا شروع شد : همه ی چیز بعد از قانون جدیدی که برای فوتبال بانوان کشور به اجرا درامد شروع شد . معصومه دختر فوتبالیست و قوی تیم فهمید تا بحال پسر بوده است .

 

او میگوید اندام جنسی اش مبهم بودو نیمتوانست بفهمد دختر است یا پسر . از او سؤال میکنیم که خانواده‌اش متوجه این تفاوت‌ها نمی‌شدند؟ او همان‌ طور که با لیوان چایش بازی می کند، میگوید: «چرا… ولی میگفتند بزرگ می شوم و خوب می شود.

 

داستان زندگی دختری که پسر بودو مصائب جراحی معصومه برای سیاوش شدن را در ادامه این مطلب از سایت تالاب بخوانید !

 

بلوار پیام نور ایلام، داخل خوابگاه بهزیستی هستیم. با اعتماد به نفس است و هیبتش سلامت بنظر می رسد. روی مبل خوابگاه نشسته و یک کلمه در بین شوخی می کند.متولد سال ١٣٦٧ است و لیسانس حسابداری دارد. اگر همه ی چیز خوب پیش برود، تا پایان امسال ازدواج می کند. قرار میشود ضبط را روشن کنیم و او حرف بزند.

 

چشم‌هایش را می‌بندد و شروع می کند: «من از زمانی که متولد شدم تا همین چهار سال پیش اسمم معصومه بود. متولد ٦٧، زاده یکی از روستاهای کوچک توابع دهلران. از روستایی حرف میزنم که هنوز که هنوز است، از ابتدایی‌ترین امکانات محروم است، مثلاً ما هنوز در روستایمان دندان‌دکتر نداریم… نمی دانم شاید داشتن دندان‌دکتر دریک روستا خنده‌دار باشد ‌اما آدم‌هاي‌ زیادی را می‌شناسم که به‌خاطر همین نبودن دندان‌دکتر، حتی یک دندان هم ندارند… از همان اوایل میدانستم متفاوتم… یعنی عروسک دستم نمیگرفتم، دلم می خواست فوتبال بازی کنم، لباس‌هاي‌ پسرانه بپوشم… همه ی این ها رابه هیکل زمختم هم اضافه کن…».

 

از او سؤال می کنیم که خانواده‌اش متوجه این تفاوت‌ها نمی‌شدند؟ او همان‌ طور که با لیوان چایش بازی میکند، می گوید: « چرا… ولی میگفتند بزرگ میشوم و خوب می شود.

 

مثلاً رشدنکردن سینه‌هایم را هم بهمین دلیل میدانستند که بزرگتر می شوم و خوب می شوم… ولی ماجرا اینجاست که اگر همان موقع از من آزمایش میگرفتند، حالا شاید زندگی‌ام شکل دیگری بود… آن زمان فکر میکردند مشکلی جزئی است و ازدواج هم فامیلی بوده… هی باهم حرف می‌زدند و می گفتند بزرگ می شود و خوب میشود… اما من می دانستم یکجای کار ایراد دارد…».

 

کتش را از تنش درمی‌آورد و می خندد و میگوید: «تا آخر دبیرستان و پیش‌دانشگاهی و مدرسه با دخترها بودم. ‌از همان کلاس دوم ابتدایی ورزش می کردم تا این که به دانشگاه آمدم. حالا دیگر وارد تیم فوتبال دختران استان شده بودم…

 

به گزارش سایت تالاب خودم هم میدانستم که مشکل دارم. یعنی می دانستم آن چیزی که هستم، نیستم. همیشه دوست داشتم لباس پسرانه بپوشم، از همه ی بیشتر زور داشتم. می‌ترسیدم با دوستان صمیمی‌ام از دردم بگویم… وقتی دانشگاه آمدم و چشم و گوشم باز شد و فهمیدم جریانات از چه قرار است…

 

همکلاسی‌هاي‌ دانشگاه در خوابگاه دختران از من می‌پرسیدند چرا سینه نداری، چرا بدنت اینقدر مو دارد،‌چرا صدایت اینقدر کلفت است و من می گفتم چیزی نیست… خوب میشود…».

 

از او سؤال میکنیم که آیا مثل تمام دختران، دوران بلوغ مشخصی داشت؟ ‌اندام‌هاي‌ جنسی دخترانه داشت یا نه، میگوید: «اندام‌هاي‌ جنسی زنانه نداشتم، چیزی داشتم که مبهم بود… سهم من از اندام جنسی تنها یک حفره بود که دفع ادرار را انجام می‌داد. آن موقع نمی دانستم «هرمافرودیت» هستم.

 

یادم می آید در خوابگاه می‌نشستم پای تلویزیون یک مرتبه متوجه می شدم که ١٠ نفر از پشت تماشایم میکنند. برایشان سؤال بود که من چرا سینه ندارم، مو هاي سرم کوتاه است، استخوان‌بندی مردانه دارم و وقتی می‌پرسیدند، میگفتم چیزی نیست، مشکل مادرزادی است و به مرور خوب میشود».

 

چند سال بعد از بازی معصوم در تیم فوتبال ایلام، فدراسیون فوتبال بخش‌نامه‌اي صادر می کند که به موجب آن کسانی که مشکل جنسی دارند، حق نداشتند در تیم دختران بازی کنند. در تیم فوتبالشان کم این مشکل را نداشتند، حداقل ١٢ نفر از دختران مثل معصوم بودند. معصوم میگوید: «توی دهلران این ماجرا بیداد میکند، چیزهایی هست که نمیدانید، کاش می ‌شد بیایید و ببینید…».

 

ما سؤال می کنیم که از کجا فهمیدند تو مشکل داری؟ ‌میگوید: «کاملا معلوم بود، کسانی که سینه نداشتند، معلوم بود، قدرت بدنی بالایی داشتند ودر مظان اتهام بودند. حداقل ١٠، ١٢ نفر بودیم که قدرت بدنی‌مان صد برابر یک دختر بود».

 

حتما بخوانید:   دو زن دوجنسه یک مرد 45 ساله را به قتل رساندند (عکس)

 

می خندیم و جواب میدهیم البته که دخترا شیرن… او هم میگوید: اون که بله… بالاخره من بین دختران بودم و این رابه‌خوبی میدانم… داشتم میگفتم… تقریباً ١٨ سالم بود که بخش‌نامه آمد باید تأییدیه جنسی بگیریم، رفتیم برای گرفتن تأییدیه جنسی و ما را در ایلام پیش دکتر معتمدی فرستادند. با آزمایش‌ها و سونوگرافی مشخص کردند که من دختر نیستم..

 

ماجرای معصومه دختر فوتبالیست ایرانی که پسر از آب درآمد !

من گفتم یعنی چه؟ ١٨ سال است نامم معصوم است، دانشگاه با کارت شناسایی دخترانه می روم… این چه حرفی است؟

 

‌انها گفتند: تو اندام تناسلی پسرانه داری که البته داخلی است و به‌خاطر ازدواج فامیلی که داشتید، دستگاه تناسلی‌ات باید به‌وسیله عمل جراحی بیرون بیاید.

 

گفتند هیچ‌وقت سینه‌ات رشد نمیکند، عادت ماهانه نداری… مادر نمیشوی، یعنی اصلا رحم و تخمدانی وجود ندارد… آن زمان بود که آزمایش کاریو تایپ دادم.

 

آزمایشی که مشخص میکند تو مذکر یا مؤنثی. مذکر xy است و مؤنث xx یعنی آدم‌هایي که جنسیتشان کامل است، کسانی که مشکل جنسی دارند، جوابشان xxy یا xxx است. اما پاسخ آزمایش کاریو تایپ من مشخص بود. من یک پسر کامل بودم…».

 

دوباره کتش را روی پایش میگذارد، مرد جوان موهایش را بالای سرش میبرد و می گوید: «به من گفتند دوست داری پسر باشی؟ و من گفتم باید فکر کنم. به ایلام که برگشتم، گفتند دیگر حق نداری در فوتبال زنان بازی کنی؛ مگر این که بروی عمل کنی و سینه و پروتز بگذاری و لیزر مو هاي صورت بکنی تا بتوانی در تیم دخترها بازی کنی.

 

من قبول نکردم… با این که سنم کم بود اما صبر کردم؛ چون دیده بودم هم‌بازی‌هایم که عمل کردند و جنسیتشان را تغییر دادند، افسردگی حاد گرفتند و خودکشی کردند، می داني؟‌ خیلی پشیمان شده بودند.

 

برای من تصمیم‌گرفتن سخت بود. برای همین به خودم وقت دادم؛ گفتم نه خودم را اخته می کنم و نه عمل، به خودم فرصت دادم که فکر کنم. یکی، دو سال طول کشید که من فکر کنم. با چند دکتر صحبت کردم و گفتند بعد از در‌آوردن اندام‌هاي‌ تناسلی‌ام میتوانم پدر شوم، ازدواج کنم، وقتی این حرف‌ها را شنیدم و ماجرا برایم مسجل شد، تصمیمم را گرفتم که از قالب معصومه بیرون بیایم…

 

می داني؟‌ به خیلی چیزها فکر میکردم…؛ به این که از اولش به‌خاطر این تفاوت‌ها چقدر اذیت میشدم. من سرپرست خوابگاه بودم، چون زور داشتم. برایمان نگهبان نمیگرفتند و می گفتند این خودش مردی است و خوابگاه نیازی به نگهبان ندارد. یادم می آید یک بار یک پسر در خیابان متلک گفت، ضربه‌اي به او زدم که دماغش شکست، کلانتری که رفتیم به من می گفتند تو چه جانوری هستی؟‌ سخت بود دیگر؟ این که از دخترانتظار ظرافت داشته باشند و من به قول خودشان حیوان خشمگینی باشم…».

 

حتما بخوانید:  دختر دوجنسه ای که با لباس مردانه در تهران بازداشت شد

 

از او می‌پرسیم چطور با خانواده‌اش ماجرا را مطرح کرد؟

‌او میگوید: «مطرح کردم، اما فایده نداشت… قبولم نکردند.میگفتند میخواهی آبروی ما را ببری، روستا هزار نفر جمعیت بیشتر ندارد و همه ی می‌فهمند. بعد از ٢٠ سال دخترمان پسر بشود، جواب مردم را چه بدهیم… می داني؟‌ من سه خواهر دیگر هم داشتم…».

 

انها هم مشکل تو را داشتند؟

این را من می‌پرسم و بعد از ٣٠ ثانیه سکوت می گوید: «درباره انها حرف نمی زنم… خلاصه به‌زور آن ها را از روستا به ایلام بردم… .

 

آقای شهبازی، رئیس معاونت اورژانس اجتماعی بودو به آن ها گفت این فرد یک پسر است و شما زمین و آسمان را هم به هم بدوزید، باز معصوم یک پسر است، ولی انها قبول نکردند و گفتند حتی اگر پسر است با همان لباس دخترانه تا آخر عمر تحمل کند».

 

بلند می شود و صورتش رابه پس پنجره می‌چسباند و می گوید: «میدانی درد چیست؟ ‌این که هیچ شانه‌اي برای این که تعریف کنم وجود نداشت… من بندوبساطم را از روستا جمع کردم و به بهانه دانشگاه به ایلام برگشتم، درسم را ادامه دادم. در حین آن کارهایم را انجام می‌دادم. آزمایش‌ها را می‌دادم و راه را برای انجام عمل جراحی هموار میکردم.

 

برای ادامه زندگی به خوابگاه رفتم، اما سخت بود… . بعد از یک مدت می دیدم شرایط زندگی درکنار دخترها را دیگر ندارم. تصمیم گرفتم و با بدبختی برای خودم یک جایی را اجاره کردم؛ یک زیرزمین گرفتم و شروع به زندگی انفرادی کردم و بعد هم تقاضای کارت ملی و شناسنامه جدید دادم و بعد از ارجاع به دکتری قانونی درخواستم پذیرفته شد و ازآن روز اسمم شد سیاوش».

 

سیاوش حالا مرد جوانی است، هرچند به قول خودش جزء زشت‌ترین دخترهای ایلام بوده، اما حالا میتواند جزء مردان زیبای این خطه باشد… . میگوید گواهی و مدارکش راکه به این اسم تغییر میدهد، زندگی هم بهتر می شود… . او می گوید:

 

«همان‌موقع‌ها رفتم کارت پایان خدمت بگیرم، آنجا به من گفتند که باید به سربازی بروی؛ یعنی گفتند بعد از عمل جراحی باید به خدمت بروی. من هم گفتم پس اصلا عمل نمیکنم و میخواهم همین‌طوری به زندگی‌ام ادامه بدهم.

 

خلاصه بعد از دوندگی زیاد، کارت معافیت گرفتم. حالا دیگر وقت عمل اول بود…، اما پول کو؟‌ به هر دری زدم، ببین وقتی میگویم به هر دری زدم، دلم برای خودم می‌سوزد…

 

به گزارش تالاب در تعویض‌روغنی کار کردم، پادوی رستوران شدم…، اما فایده نداشت… . به بهزیستی رفتم و همه ی گفتند پول بلاعوض نمیتوانیم بدهیم و برای همین ٩ میلیون وام گرفتم تا عمل اولم را انجام دادم. در عمل اول بیضه‌هایم را داخل کیسه‌هایش قرار دادند و آزاد کردند. ٢٤

 

ساله بودم که این عمل انجام شد. این عمل هزینه بالایی داشت،کسی نبود که حتی به او دردم را بگویم. به یک‌سری از اقوام میگفتم که کمکم کنند و می گفتند ما می توانیم، اما چون خانواده‌ات راضی نیستند کمک نمی کنیم.

 

برای این وام یک خیر ضامنم شد و من قول دادم اقساط رابه موقع پرداخت کنم…. هفت ماه که دوره نقاهت داشتم، ٤٤ کیلو شده بودم. خیلی لاغر شده بودم و کسی نبود که کمک کند. دراین مدت هیچ‌کدام از قسط‌ها را ندادم و حساب ضامن را بستند… دوباره کسی نبود که کمک کند… فکر می کني راهی جز فروش کلیه مانده بود»؟

 

سیاوش کلیه‌اش رابا گروه خونی O مثبت به ١٣ میلیون تومان می‌فروشد و قسط‌هایش را می دهد. حالا بعد از این گفتگو باید برای سونوگرافی از همان وضعیت کلیه نداشته به دکتر برود… .

 

او با یکی از ورزشکاران ایلامی می خواهد ازدواج کند، اما برای این ازدواج راه دشواری در پیش دارد… . هزینه عمل نهایی او زیاد است و به‌تنهایی از پسش برنمی‌آید. ١٠ میلیون تومان می تواند زندگی‌اش را عوض کند… .

 

به او می گویم زنت را دوست داری؟‌ او میخندد و بعد از خوردن چای ادامه میدهد: «آره… خیلی». میگوید از او خواستم چادر سرش کند… به نقل از زنش می گوید چطور ممکن است منی که این‌همه ی مصائب زن‌بودن را کشیده‌ام از او بخواهم چادر سرش کند؟‌

 

او نمی داند همه ی این‌ها به‌خاطر کشیدن همین مصائب است…، برای این که من نگاه مردان ایلامی رابه زنان غیرچادری دیده‌ام…، این جا شهر کوچکی است، این جا شهر تنهایی است…،دهلران از این جا تنهاتر است…، مسائل و مشکلات در آنجا بیداد میکند، کاش میشد برایش کاری کرد…».

 

فرصتی برای بیشتر حرف‌زدن باقی نمانده… اجازه عکس‌گرفتن هم نمی دهد. نزدیک راه خروج از او درباره خواهرهایش سؤال می کنم و سیاوش میگوید: «فراموششان کن… من هم همه ی را فراموش کرده‌ام…».

 

اتمام داستان دختر فوتبالیستی که پسر بود …

 

گروه اخبار ورزشی تالاب

جدیدترین مطالب سایت