با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم ؛ به خانه ي دل که رسیدم محبتت را برداشتم ؛ نه غباری داشت و نه کهنه شده بود ؛ مهرت جای جای دلم خواهد ماند
خدايا ممنون براى تمام خنده هاى امسالم
خدايا ممنون براى تمام اشکهاى امسالم…
خدايا ممنون از درس هاى بزرگ زندگى امسالم…
خدايا ممنون از اينکه يادم دادى خودم باشم…
بيشتر از هميشه…
و خدايا سوگند به تمام شکوفه هاى اين بهار…
آرزو مى کنم خنده هاى امسال از ته دل…
گريه هايی از سر شوق…
آرامشى به قشنگى رنگين کمان دانايى
بينايى و مَنِشى به وُسعت هردو جهان…
و خلوت هايى که با قشنگترین ها پر بشه…
و خدايا خدايا هرگز نگويم دستم بگير ؛…
عمري است گرفته اي، رهايش مکن!…
خدايا من قدرت ان را ندارم تا قلب انها که دوستشان دارم را شاد کنم ؛
از تو مي خواهم دراين روزهای پايانی سال،…
مشکلاتشان را آسان، دعاهايشان را مستجاب و دلشان را شاد گردانی…
آمين تقديم به عزیزانم
آخرای ساله
امسالم گذشت
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧَﻔَﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻧَﻔَﺲ ﺍُﻓﺘﺎﺩﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻥ ﺍﻻﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪَﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ «تولد»
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻦ «مرگ»
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧَﻤﻮﻧَﻦ
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ
ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯿﺶ ﻣﯽ اﺭﺯﻩ
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩﻩ
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣَﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺑﯿﺎین ﻗﺪﺭ ﻫﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ
ﻧﺬﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ
پروانه به خرس گفت:دوستت دارم…
خرس گفت:هم اکنون میخوام بخوابم،باشه بیدار شم حرف میزنیم…
خرس به خواب زمستانی رفت و هیچ وقت نفهمید که عمر پروانه فقط 3 روز است…
“هم دیگر را دوست داشته باشیم؛ شاید فردایی نباشد”..
آدمای زنده به گل و محبت نیاز دارن و مرده ها به فاتحه !
ولی ما گاهی برعکس عمل می کنیم !
به مرده ها سر می زنیم و گل میبریم براشون, ولی آسان فاتحه زنده ها رو میخونیم !
گاهی فرصت با هم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست!
بیائیم سادهترین چیز رو از هم دریغ نکنیم:
“” محبت “”
زمستان کوله بار نه چندان برفی اش را بسته ودر این روزهای واپسین مشغول وداع و خداحافظی است
.گویی میـــخواهد به همه ی ي ما که در بین روزمرگی ها و مشغله ها سردرگمیم،
یادآوری کند که من زمستان بودمو در بین شما ـ نه چندان پرقدرت- مدّتی را زیستم و اکنون با شما وداع میکنم تا دوباره به یادتان بیاورم زمان وداع با سردی ها ؛ بی مهری ها ؛ کینه ها و دلخوری ها فرا رسیده است ؛
تا به یادتان آورم در بین تمام شلوغی ها برای خودتان ؛ دلپاکتان و روح خسته تان هم وقت بگذارید و گهگاهی لباس دلتان را عوض کنید و با مهر به دیوارهایش رنگ عشق بپاشید.
راستی چه میشود اگر گاهی خودمان رابه صرف یک فنجان چای گرم دعوت کنیم تا دریک میهمانی خودمانی و دو نفره« هم نشینی روح و جسم» تمام خوبی ها رابه نفسمان یاد آور شویم تا رنگ نبازند نیکی ها و جایشان رابه دلخوری ها و سردی ها ندهند.
کاش امسال خانه دلمان را محکم تر از خانه هاي زمینی مان بتکانیم تا دیگر هیچ اندوهی،
هیچ کینه اي، هیچ بدی و غباری رویش نمانَد.باشد که سال نو رابا “حالی نو” تحویل کنیم .کاش یادمان نرود، دل هایمان هم کثیف میشود گهگاهی…