داستان ضرب المثل حالا نوبت رقصیدن من هست را برای افرادی که کارهای بی موقه و نابه جا انجام میدهند بیان می نماید
آورده اند كه …
خری و شتری دور از آبادی به آزادی می زیستند . نیمه شبی در حال چریدن شاد و سرحال به محل سكونت آدمیان نزدیك شدند
.
شتر گفت : رفیق ساعتی دم فروبند تا از آدمیان دور شویم ، مبادا گرفتار آییم .
خر گفت : این نتواند بود . چه درست همین ساعت نوبت آواز خواندن من هست و در ترك عادت رنج جان و بیم هلاك تن ، و بی محابا صدای خود را بلند كرد . كاروانیان در اثر شنیدن بیامدند و هر دو را در بین چهار پایان خویش آورده و بر آن ها بار نهادند .
فردای آن روز آبی عمیق پیش آمد كه عبور خر از آن مسیر ممكن نبود .
خر را بر اشتر نشاینده ، اشتر را به آب راندند .
چون اشتر به میان آب عمیق و گود رسید ، دستی بر افشاند و پایی كوفت .
خر گفت : كه رفیق ، این مكن ! و گرنه من در آب افتم و غرق شوم !
شتر گفت : چنانكه دیشب نوبت آواز نا بهنگام خر بود ، امروز هنگام رقص نا ساز اشتر هست و با جنبش دیگر خر را از پشت بینداخت و غرقه تولید .