ضرب المثل «هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند»

مجموعه : ضرب المثل ها
ضرب المثل «هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند»

هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند

 

داستان بسیار دیدنی و جذاب را برای شما عزیزان قرارداده ایم با ما همراه باشید بابهترین ها داستان ضرب المثل هر وقت کسی شدي بگو خراب کنند

 

یکی بود ، یکی نبود . دانشجویی بود که هزار جور گرفتاری داشت . درس هایش چندان بود . پول نداشت در شهری دور از زادگاهش درس میخواند روزی سرش را انداخته بود پایین و توی فکر بود راه می رفت که ناگهان سرش به تیرک سایبان یکی از مغازه ها خورد و به زمین افتاد . ضربه شدید بود .

 

جهان جلو چشمهایش تاریک شد . کمی که به خودش آمد صاحب مغازه را دید و گفت : مرد حسابی چرا تیرک سایبانت را این قدر پایین گذاشته اي ؟ مغازه دار قاه قاه خندید و گفت : مگر کوری ، چشمت نمی‌بیند ؟ حواست کجا بود . دانشجو گفت : سایبانت را خراب کنی و تیرک را بالاتر بساز . صاحب مغازه سینه اش را جلو داد و گفت : ببخشید . فقط منتظر دستور شما بودم تا امر بفرمایید . حالا کسی نشده اي که دستور بدهی برو هر وقت کسی شدي بیا و دستور بده تا خرابش کنم .

 

دانشجو در حالی‌که خیلی ناراحت و عصبانی بود راهش را گرفت و رفت . دو سه سالی گذشت یک روز که مغازه دار مشغول فروش جنس بود متوجه شد که چند سوار کار به طرف او می‌آیند . آنها نظامی بودند . سوارها با اسب هایشان پیش آمدند.

 

هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند

یکی از آنها با صدای بلند گفت : آهای صاحب مغازه چرا سایبانت این قدر پایین هست و مزاحم رفت و آمد مردم هست ؟ زود باش سایبان را خراب کنی تا راه باز شود . صاحب مغازه گفت : از‌ آن طرف تر بروید . مگر مجبورید از اینجا بروید . سوار کار گفت : خرابش می‌کنی یا دستور بدهم خرابش کنند . مغازه دار فریاد زد مگر شهر هرت هست . من از دستتان شکایت می‌کنم .

 

نظامی گفت : برو شکایت کن ، یادت نمی‌آید ؟ چند سال پیش که سر من به سایبان تو خورد خودت گفتی برو هر وقت کسی شدي دستور بده ، سایبانم را خراب کنند . حالا من برای خودم کسی شده ام و دستور میدهم سایبان مغازه ات را خراب کنند .
مغازه دار دیگر حرفی نداشت که بزند .

از آن به بعد به کسی که در خواست و دستور نسنجیده اي بدهد ، می‌گویند « هر وقت کسی شدي ، بگو خراب کنند »

 

جدیدترین مطالب سایت