حکایت خواندنی با موضوع گاو شتر و قوچ و يك دسته علف کامل

حکایت خواندنی با موضوع گاو شتر و قوچ و يك دسته علف کامل

داستان گاو شتر و قوچ و يك دسته علف کامل

 

داستان پند آموز گاو شتر و قوچ و يك دسته علف کامل بسیار خواندنی هست در ادامه می توانید بخوانید. 

 

شتري با گاوي و قوچي در راهي مي‌رفتند. يك دسته علف شيرين و خوشمزه پيش راه انها پيدا شد. قوچ گفت: اين علف خيلي ناچيز هست. اگر آنرا بين خود قسمت كنيم هيچ كدام سير نمي‌شويم. بهتر هست كه توافق كنيم هركس كه عمر بيشتري دارد او علف را بخورد.زيرا احترام بزرگان واجب هست.

 

حالا هركدام تاريخ زندگي خودرا مي‌گوييم هركس بزرگ‌تر باشد علف را بخورد. اول قوچ آغاز كرد و گفت: من با قوچي كه حضرت ابراهيم به جاي حضرت اسماعيل در مكه قرباني كرد در يك چراگاه بودم. گاو گفت: اما من از تو پيرترم، چون من جفت گاوي هستم كه حضرت آدم زمين رابا آن ها شخم مي‌زد.

 

شتر كه به دروغهاي شاخدار اين دو دوست خود گوش مي‌داد، بدون سر و صدا سرش را پايين آورد و دستة علف رابه دندان گرفت و سرش را بالا برد ودر هوا آغاز كرد به خوردن.

 

دوستانش انتقاد كردند. او پس از اينكه علف را خورد گفت: من نيازي به گفتن تاريخ زندگي خود ندارم. از پيكر بزرگ و اين گردن دراز من چرا نمي‌فهميد كه من از شما بزرگترم. هر خردمندي اين را مي‌فهمد. اگر شما خردمند باشيد نيازي به ارائة اسناد و مدارك تاريخي نيست.

 

جدیدترین مطالب سایت