حکایت بسیار جالبی «سنگ ثروت و عشق»

حکایت بسیار جالبی «سنگ ثروت و عشق»

حکایت «سنگ ثروت و عشق»

داستانی بسیار خوشگل و پند آموز را برای شما عزیزان فراهم نموده ایمتا عبرت و تجربه از این داستان ببرید در زمانهای قبل پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد وبرای این که تصویر العمل مردم را ببیند خودش را در جایی پنهان کرد…

 

برخی از بازرگانان وندیمان ثرتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری هست که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه اي هست و…………

 

نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه بود نزدیک سنگ شد وبا هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت وان را کناری قرار داد ناگهان کیسه اي دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد داخل ان سکه هاي طلا ویک یاداشت پیدا کرد.

 

 

پادشاه نوشته بود:هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد

جدیدترین مطالب سایت