گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

جنجال ترین خبرها در ایران

 

سال 95 یکی از سال ها پر حاشیه و نسبتا سخت کشورمان بود ، از برجام هایی انجام نشده تا فاجعه های ساختمان پلاسکو در ادامه با گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران سایت تالاب را دنبال کنید.

 

تمامی اتفاقات در سال 1395 در ایران 

 

مختلسان یا (تاسف بار سال)

خاوری و اختلاس بانک ملی را که یادتان نرفته، آن اختلاس سه هزار میلیاردی تا مدت ها نقل محافل جامعه شده بود. همه بهت زده از حجم و میزان اختلاس صحبت میکردند. خاوری نامش در کنار نام هایی چون رفیق دوست و کرباسچی قرار گرفته بود. اما سالی که گذشت اختلاس های ریز و درشت زیادی داشت؛

 

از بانک ملت و صندوق ذخیره فرهنگیان و حتی پرونده املاک شهرداری و رقم هایی که دائما بزرگ تر می شد و خب در امتداد آن احساس کرختی و بی حسی جمعی نسبت به پدیده اختلاس بیشتر می شد.

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

تکرار خاصیتش همین است؛ عادی سازی می کند و حالا به یمن اختلاس های پی درپی و تکرار آن در رسانه های همگانی، قبح اختلاس ریخت و به عبارتی با تکرار برای اذهان عمومی عادی ساز شد. حالا با مردمی مواجهیم که اختلاس ها برایشان امری پذیرفتنی شده و تکانشان نمی دهد. در سطحی عمیق تر اما اتفاق بدتری افتاده،

 

بعد از لایه ی رویی عادی سازی فساد اقتصادی، لایه زیرین تر مردمی هستند که حالا نمیتوانند و یا نمیخواهند با درد فساد مبارزه یا برخورد کنند.در نتیجه آن را به شکلی دیگر درونی می کنند، یعنی این که اختلاس و دزدی در فرهنگ عوام نوعی از زرنگی تلقی می شود آن که برد و خورد زرنگ است و خب حالا هر کدام از ما اگر در موقعیت خطیری قرار بگیریم،

 

شاید زرنگ شویم و آن اتفاقی که نباید بیفتد، تکراراختلاس های نجومی علاوه بر سرمایه های مادی که به تاراج برده، موریانه ای بر تن نحیف وجدان عمومی بوده است.

 

مرتکبین به خودکشی یا (ناامیدی سال)

خودکشی از دیرباز با بشر بوده و این همه تفسیر و تاویل از خودکشی در ادبیات و فلسفه و جامعه شناسی نشان می دهد که با چیز جدیدی طرف نیستیم. خودکشی اما متناسب با احوالات زندگی امروزه شکل های گوناگونی پیدا کرده. در مورد خودکشی بیشتر با یک پدیده روانی فردی مواجهیم، وقتی کسی پس از یک دوره ناملایمات عاطفی

 

و یا تنگدستی و یا حتی احساس پوچی در گوشه ی اتاقش اقدام به خودکشی می کند در واقع تصمیمی شخصی در حریم خصوصی اش را عملی کرده که نهایتا دامنه تبعات آن تا بستگان نزدیگ خواهد بود.خودکشی های امسال به طرز چشمگیری در مقابل انزار عمومی انجام می شد اصرار به خودکشی در ایستگاه های مترو به عنوان گذرگاه هایی

 

که برای مسافر الزام توقف را دارد، به نوعی هم پر تردد است و هم فرصت مکث دارد و انگار یک سن اجرا از احوالات جامعه ایرانی است به نظر بی هدف و یهویی نیست.

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

خودکشی از روی پل یا در ایستگاه مترو قطعا نشان و پیام دارد و از ابعاد شخصی و خصوصی خارج است. تکرار این قسم خودکشی ها علاوه بر تکثیر خشونت در محیط و فضای عمومی که منجر به کاهش سطح روحیه عمومی می شود منجر به ترویج نوعی از نا امیدی و سیاهی شد. مردم گمان می کردند عامل اصلی شرایط نامساعد اجتماعی و اقتصادی است.

 

خودکشی در چنین شکلی حتی اگر توسط عامل آن ماهیت اعتراضی نداشته باشد، ماهیت اعتراضی پیدا می کند، چون جلوی چشم است و تبلیغ می شود. بازتولید ناامیدی کمترین عارضه خودکشی های سریالی مترو است.

 

در ضمن این خودکشی ها نشانمان داد برخی برساخت های آرام کننده دیگر مدد رسان بخش هایی از ایرانی امروز نیست و یا حداقل نتوانسته خیلی پیشگیرانه و بازدارنده عمل کند.خودکشی ها شکلی از اعتراض منفعلانه بود.

 

حیوان آزاران یا (دیوانگی سال)

انتشار چند ویدئو از حیوان آزاری در فضای مجازی پدیده ای جدید را نشانمان داد. از آن طرف اقشار بالا دست و حتی متوسط هایی که می خواهند به بالادست ها نزدیک باشند با نگه داری از حیوانات خانگی جای خالی خیلی چیزها را پر می کنند(علاوه بر داشتن همدمی کم دردسر، شکلی از یک زندگی به اصطلاح فخر فروشانه را اتخاذ می کنند)

 

از این طرف اصرار و نمایش حیوان آزاری در میان دیگران سردرگمی ای از یک وضعیت رانشان می دهد، به هر حال ما ایرانی ها بالاخره حیوان دوستیم یا حیوان آزار؟نکته ی ماجرا شاید این است که حیوانات هیچ گاه در فرهنگ ایرانی تبدیل به دغدغه ی زیست محیطی نمی شوند. یعنی اگر پلنگ ایرانی در حال انقراض است، هیچ ربطی به شهروند درگیر و دار زندگی روزمره ندارد

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

او در اشکالی به حیوانات توجه می کند که سطحی و ابزاری اند، چه آن ها که با سگ های ملوس و عروسکی و یا هاسکی های جلب توجه می کنند و چه آن هایی که اقدام به کتک زدن و آزار حیوانات می کنند. در واقع از موجودیت حیوانات ابزار می سازند و حیوانات را تبدیل به شی می کنند. هر دو گروه تقلیل دهنده هستند.

 

در یکی ناچاری و کمبود نهفته است (کمبود نه معنای منفی به معنای اصیل کلمه فقط) و در گروه دیگری تمایلات سادیسمی که در شکلی به ظاهر کم خطر از لحاظ حقوقی، روی سر حیوانات بخت برگشته خالی می شود. شاید مدنی ترین و اصیل ترین نوع توجه به حیوانات با احترام به حیات بکر آن ها و موجودیت بدوی شان است، همان که در شهروند ایرانی کمتر دیده شود، رفتار ما و حیوانات فعلا نسبتی متعادل و متوازن ندارد.

 

پزشکان یا (بی آبرویی سال)

سال سرگیجه و تعدد اشتباهات پزشکی! همه تاسف بار از فرط تکراری بودن گاه به کمدی پهلو می زد. پزشکان ایرانی دائما دچار اشتباه می شدند؛ از خمینی شهر تا تهران از الینا کوچولو تا آن کودک خردسالی که دست چپ و راستش را اشتباه گرفته بودند. پزشکان اشتباه می کردند و نظرات مردمی دائما در جهت تکفیر آن ها بود،

 

انگار بغضی از گذشته ها گلوی عامه ی مردم را گرفته بود، که در سال تعدد اشتباهات پزشکی بالاخره فرو ریخت و این سیل عقده ها آن چه را که با خودش برد، آبروی پزشکان بود.

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

حاشیه های ایران 

آبروی پزشکان اما تنها سطح رویی ماجراست. پزشکان دچار چالش شده اند و عده ای از مردم آن ها را متفرعن و بی مسئولیت قلمداد می کنند که دائما از بالا و منفعت طلبانه به دیگران نگاه می کنند و حالا فرصتی شده که حرف های سال تلنبار شده زده شود. اما سطحی عمیق تر ماجرا آن است که مردم نسبت به یکی از معتمد ترین اقشار جامعه بی اعتماد شده اند و دیگر پناه امنی برای سپردن جسم خود به آن ها حس نمی کنند.

 

از ثمرات کالایی شدن امر درمان و تحمیل فرهنگ پولی به مساله درمان آن چه که از دست رفت اعتقاد عجیب مردم به پزشکی بود. همان که خیلی از جوانان را به سمت کنکور پزشکی سرازیر می کرد. به هر حال سال ها پیش همه آمالشان پزشکی یا مهندسی بود و حالا این کعبه آمال فرو ریخته! شکاف طبقاتی، فربه تر شدن طبقات پایین دست

 

و تضعیف طبقه متوسط، هر گونه رفاه را حمل بر بی عدالتی می کند. از آن طرف روحیه کاسبکارانه در کنار نگاه غلط جامعه به رفاه، حیثیت پزشکان را تحت تاثیر قرار داده و جامعه ایرانی از این پس نگاه مثبتی به یکی از پناهگاه هایش ندارد. نوعی آنومی؛ فروپاشی ساختاری که جایگزینی برای آن ساخته نشده. با این خلا چه خواهیم کرد؟ با این همه بی اعتمادی؟

 

گورخواب یا (غفلت سال)

حاشیه های شهر خیلی واقعی تر از شعارنوشته ها و سخنرانی هاست. این واقعیت زمخت حالا چند وقتی است که خودش را به متن تحمیل کرده و در حصار حاشیه ها نمانده. انتشار تصاویر کارتن خواب ها در واقع لحظه فروپاشی آرمان و ایده آل های جامعه ای بود که فکر می کرد هر چقدر هم که نارسائی و ناکامی داشته،

 

اوضاع آن قدرها هم غیر قابل تحمل نیست. آن تصویر ژولیده و دفرمه عریان ترین تصویراز ناکامی نهادهایی است که قرار بود سیاهی را ریشه کن کنند. نگاه جامعه در قضیه گورخواب ها مطابق انتظار احساسات زده بود. مردم انگار نمی توانستند حدس بزنند بغل گوششان چه اتفاقاتی رخ داده، انگار ندیده بودند زیر پوست شهررا.

 

مساله گور خواب ها دو بعد قابل تحلیل داشت؛ یک این که به رغم ادعای آگاهی فیک حاصل از شبکه های اجتماعی ما در واقع با شکلی از آگاهی مورد پسند رسانه ها تغذیه می کنیم و اصل آگاهی را هنوز درک و دریافت نکرده ایم. همین حالات دقیقا در قصه ی کولبرها هم اتفاق افتاد، مردم انگار نمی توانستند حدس بزنند

 

که قاعدتا با این شرایط اقتصادی عده ای در مرزها این گونه زندگی می کنند جماعت چنان ناباور و احساسی برخورد کردند که گویی اینجا نیستند و در این خاک نفس نمی کشند.

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

اخبار حاشیه ای ایران

سطح دوم ماجرا اما شکل برخورد نهاد های تصمیم گیرنده بود. مردم اگر احساسی شدند و یالکل از اصل ماجرا غافل شدند، حرجی نیست. این خاصیت عوام است و عموما مصرف کننده اند، حتی در فجایع. اما دولتی ها با اقداماتی نظیر درمان دندان های گورخواب منشا معضلات را فراموش کردند (یا بیمه کولبرها) و بار دیگر میان مدت و کوتاه مدت عمل کردند و در لایه ی رویی ماندند.

 

حل مسائل زیر ساختی که بتواند نهاد های حمایت کننده را قدرتمند کند و امنیت روانی بیاورد البته که زمان بر است؛ اما حاکی از وجود اراده ای است مبنی بر پذیرش این واقعیت که زیر پوست شهر نیاز به خانه تکانی دارد، اراده ای دیده نمی شود. جامعه ایرانی نشان داد تا چه اندازه احساسات زده و بدون حافظه است و هنوز قابلیت سرمایه گذاری برای حرکت های موثر مدنی را ندارد از آن طرف دولت هنوزهم کشش ایجاد نهادها حمایت گر را به رغم شعارها ندارد.

 

آسیب دیدگان پلاسکو یا (تماشاچیان سال)

آتش سوزی و فروپاشی پلاسکو چند خرده روایت داشت؛ مالک و سازنده ساختمان، مالک فعلی ساختمان، نقش شهرداری تهران و …پلاسکو با تاکید های تلگرامی نماد آغاز مدرنیته ایرانی تلقی می شد. رفته رفته پس از چند روز اصلا تفسیرهایی مبنی بر فروپاشی مدرنیته ایرانی آغاز شد.

 

در واقع در پی حادثه پلاسکو نوعی نقد و نظر به روند مدرنیته در ایران از سوی مردم مشاهد شد. آن ها فکر می کنند این حرکت مثل عقبه سیاسی و فکری مشروطه دایره ای است که دائما به نقطه صفر می رسد. حالا که پلاسکو ریخته، انگار مدرنیته یک بار دیگه صفر شده. بدبینی مردم نسبت به روند پیشرفت کشور در مورد پلاسکو زیر لایه ای بود که علنا فاش شد.

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

بدترین حاشیه های ایران

بعد دیگر ماجرا اما مساله ی تماشاچی شدن یک جامعه بود. مساله ای که نظیرش را قبل تر در حادثه سعادت آباد و میدان کاج دیده بودیم. درگیری و نزاع و عدم دخالت مردم البته پیرو تب جهانی سوژه سازی و کسب برند در فضای مجازی است. نوعی غلبه ی نفع شخصی بر مداخله به نفع دیگران، چون هزینه دارد

 

و به عبارت ساده تر سری را که درد نمی کند، دستمال نمی بندند. این عدم مداخله مثبت میان آحاد مردم در مورد پلاسکو به حد اعلا رسید مردم آن حد از شعور و آگاهی یک شهروند مسئولیت پذیر را نشان ندادند.غرض این که اگر نماد مدرنیته فرو ریخته بیشتر از آن باید برای جمعیتی نگران بود که همچنان توده اند و نمی توانند دیگرخواهی

 

و مشارکت فعالانه و مسئولیت پذیری را اجرا کنند، پلاسکو نشانمان داد از مدرنیته فاصله زیادی داریم، نه برای ریختن کوهی از آهن و آجر بلکه برای عدم مسئولیت پذیری همان که مسئولان پس از پلاسکو به نمایش گذاشتند و فاجعه را پاسکاری می کردند.

 

مردم خوزستان یا (گم شدگان سال)

و این آخری که اندازه کل روزهای سال زجر آور بود. گرد و غباری که بر تن خوزستان نشست حاصل تصادم چند نارسائی بود. خوزستان و حقی که بر گردن تمام ایران دارد شایسته ی توجه بیشتر و پایدارتر است این توجه در سطوح مختلف می تواند کمک حال باشد.

 

مساله ی اول دیپلماسی و نگاه دولت هاست، این که گمان کنیم نهایت اعلای دیپلماسی ژنو و برجام و این ها است، ساده اندیشی و سهل انگاری است. بخشی از دیپلماسی همین کنترل آسیب هایی است که از همسایگان عمدتا درگیر ما به ایران تحمیل می شود. گاهی مساله ی نا امنی ترکیه است و سفرهای نورزی و تذکرات پی در پی

 

که خودش شکلی از دیپلماسی است را با تاکید اجرا می کنیم و گاه هم مساله تغییرات زیست محیطی که اتفاقا قابل پیش بینی است و فقط کمی دوراندیشی می خواهد را رها می کنیم.

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

به گزارش تالاب مساله ی بعدی که اتفاقا خوزستانی ها را گله مند کرده، مساله توجه افکار عمومی است افکار عمومی را رسانه ها هدایت می کنند و این واقعیت مسلمی است که رسانه ها عموما به مراکز قدرت توجه بیشتری دارند، خاص ایران هم نیست و اما وقتی زندگی عده ای مختل می شود

 

جایی برای نفع و ضررهای رسانه ای نمی ماند، کاش رسانه ای ها کمی حواس جمع تر بودند و در آخر این که غالب ما ایرانی ها نسبت به مساله محیط زیست و مسائلی مثل مصرف آب و ریختن زباله، نگاه تجملی و نه چندان جدی دارد و ریشه ی ماجرا شاید همین جاست.

 

گزارشی از اخبار های جنجالی و حاشیه ساز در ایران

 

 

جدیدترین مطالب سایت