مردی که به همراه سه دخترش در دادگاه حاضر شد و گفت همسرم به من خیانت کرده و این دخترها بچه من نیستن !
خیانت زن , در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پروندههاي طلاق و مهریه بودند. مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه ۲۷۳ شد.
به گزارش تالاب پس از او سه دختر جوان و نوجوان به ترتیب وارد دادگاه شدند و پس از درود به حاضران روی صندلیها نشستند. سه خواهر ۲۷ ساله، ۲۰ و ۱۷ ساله بودند که به همان ترتیب مقابل قاضی جای گرفتند.
قاضی «محمدرضا نیک صفت» رو به مرد میانسال گفت: «چه اتفاقی افتاده که دخترانت رابه دادگاه کشاندهاي و چنین ادعایی را مطرح کردهاي؟»
مرد دستی به چانه و ته ریش خاکستریاش کشید و جواب داد: «آقای قاضی، ۳۰ سال بعد از زندگی مشترک تازه خبردار شدهام که همسرم به من خیانت کرده و این سه دختر، بچههاي من نیستند.»
قاضی در صندلیاش جا به جا شد و با تعجب پرسید: «بر چه زمینه و شواهدی نسبت خیانت به همسرت میدهی؟ آن هم همسری که طبق گفته خودت سالها زحمت شما را کشیده؟»
مرد که انگار گریبانگیر دودلی شده باشد، بریده بریده جواب داد: «دوهفته پیش با زنم بر سر موضوعی دعوا کردم و او در حالیکه به من بد و بیراه می گفت؛ اعتراف کرد که به من خیانت کرده و هر سه دخترمان از مرد دیگری میباشند…»
در آن لحظه بچهها باهم پچ پچ کردند و زدند زیر خنده. وقتی قاضی نگاهش رابه سمت انها برگرداند، دختر بزرگ تر گفت: «آقای قاضی دوهفته پیش پدرمان بر سر یک میهمانی زنانه فامیلی آن قدر مادرمان را سین جیم کرد که او خشمگین شد و گفت؛ «اصلاً خیال کن مردهاي و من از دخترانمان نگه داری می کنم. خیال میکنی بچهها رابه حال خودشان رها می کنم؟
در بین جر و بحثشان بود که مادرمان خشمگین شد و برای درآوردن لج پدرمان گفت که به او خیانت کرده و…»
تا اسم خیانت به میان آمد خواهرانش هم خندیدند و دختر کوچک تر گفت: «آقای قاضی ما که هر سه شبیه پدرمان هستیم. همه ی چنین نظری دارند. شما چه می گویید؟»
به گزارش تالاب قاضی که خندهاش گرفته بود، خودش را نظارت کرد و گفت: «دو خواهرت بیشتر شبیه تو میباشند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می کند، باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد اتکا قرار داد.»
مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت:
«تو که از بقیه زیباتر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور میتوانم پدرت باشم؟» ودر این موقعهمه ی حاضران خنده سر دادند.
اینبار خواهر وسطی رشته حرف رابه دست گرفت و گفت: «پدرمان آدم کارساز و مهربانی هست. اما خیلی یکدنده و لجباز هست و حالا هم میـــخواهد مادرمان را مجبور به پوزش خواهی کند.»
و پدر دخترها لبخندی زد و معلوم شد که دخترها نقشهاش را فهمیدهاند. آنگاه رو به قاضی گفت:
«من یک مکانیک کم سواد بیشتر نیستم و این حرفها توی گوشم نمیرود. باید دید آزمایش چه می گوید؟
باید از همه ی ما «دی ان اي» بگیرند. آخر این هم شد حرف؟ تا یک کلمه به زن مان می گوییم کجا بودید؟ هر چه دلش میـــخواهد بگوید؟»
بچهها مجدد آغاز کردند به پچ پچ کردن و مخفیانه خندیدن. بعد دختر بزرگتر به قاضی توضیح داد که؛ آن ها خانوادهاي گرم و خوشحال میباشند. اما از وقتی که موبایلهاي هوشمند وارد بازار شده مادرمان دائماً پند و اندرزهای یک گروه تلگرامی را برای پدر می خواند و به او امر و نهی میکند تا به قول خودش زندگی بهتری داشته باشند.
در مقابل پدرمان هم نه تنها با تلفن همراههاي تلفن میانه خوبی ندارد بلکه دائماً یادآوری میکند که مراقب سوء بهرهگیری کلاهبرداران و شیادان اینترنتی باشیم. بحث و اختلافی که همواره در هر خانوادهاي پیش می آید و امری عجیب نیست.
قاضی نیک صفت بعد از آنکه حرفهاي دو طرف را شنید رو به مرد مکانیک کرد و گفت:
«دادخواستی که شما به دادگاه عرضه کردهاي کلاًً اشتباه هست و بجای دادخواست «نفی نسب» به طرفیت دخترانت باید دادخواست «نفی ولد» به طرفیت از همسرت بدهید.
اگرچه آن دادخواست هم باید فوریت داشته باشد ودر مدت معینی پس از تولد فرزند ثبت و عرضه شود.
به گزارش تالاب با این حال بنظر میرسد که دعوای ساده شما باعث این ماجرا شده. ضمناً بهتر هست به فکر دلجویی از همسر و فرزندانت باشی . با این حال آزمایش «دی ان اي» مستلزم طی مراحل و مدارک داشتن دیگری هست که من پیشنهاد می کنم بیشتر از این ادامه ندهید.»
مرد مکانیک چند دقیقهاي با قاضی صحبت کرد و سرانجام راضی شد که پیگیری پرونده را متوقف کند. دخترها یکی یکی از قاضی تشکر کردند ودر حال خنده از دادگاه خارج شدند.
دراین حال مرد مکانیک به قاضی نزدیکتر شد و گفت: «تا این زن باشد که دیگر هر حرفی به زبانش آمد نزند. من از اول هم می دانستم سر لج حرفهایي زده اما خواستم درس عبرتی به او بدهم.
آقای قاضی مرد باید جَنَم داشته باشد… بله.» آنگاه با لبخند خداحافظی کرد تا به دخترانش برسد.