در پرورشگاه یکی از شهرهای ایران متاسفانه اتفاق ناگواری افتاده هست در ادامه میتوانید با تعرض هاي مکرر جنسی به دختران پرورشگاه تالاب را دنبال نمایید.
پرورشگاه قرار بوده پناهگاهی باشد برای کودکانی که خانواده آنها را نپذیرفته یا خود به پای خود از آزار نزدیکان گریختهاند تا در فضایی امن بزرگ شوند اما «بزرگ شدن» پایان تلخی زندگی انها نیست.
به گزارش تالاب ث. دختر ۳۰ سالهاي هست که همچون آتنا و بنیتا در دم یا طی چند ساعت تشنگی و گرسنگی به بغل مرگ نرفته هست. او چند سالی هست که در یکی از مراکز نگه داری از معلولان عقب مانده ذهنی وابسته به سازمان بهزیستی زندگی میکند. او دریک خانواده بدسرپرست و آسیبدیده به جهان آمده و بزرگ شدههست اما زندگی دراین بنگاه که چند سال متوالی همچون برترین بنگاه بهزیستی معرفی شده هم نتوانسته آرامش و دوری از آزار و اذیت را برای او فراهم کند.
یکی از مددکاران این بنگاه که نخواسته نامش فاش شود از آزار و اذیت جنسی یکی از نیروهای تاسیساتی این بنگاه به این دختر آن هم به دفعات متعدد پرده برداشته هست اما به گفته این مددکار، پس از احراز این موضوع برای مدیر بنگاه، هیچ اقدامی برای دفاع از این دختر انجام نشده و حتی قرار هست برای حل و فصل ماجرا او به بنگاه دیگری منتقل شود
این مددکار در ادامه صحبتهایش تاکید می کند که ث. به تنهایی قربانی اهداف شوم این تاسیساتی نبوده و پیش از این، دو دختر دیگر نیز طعمه هوسرانی این فرد شده بودند و پس از اطلاع مدیر بنگاه از ماجرا به مراکز دیگری منتقل شدهاند. این کارمند تاسیساتی با قرداد حجمی یا شرکتی برای این بنگاه کار میکرده و پس از روشن شدن ماجرای تجاوز او به یکی از مددجویان، با ورود بههنگام و برخورد جدی بازرسی سازمان بهزیستی از کار بیکار می شود
اما با این ادعای مدیر بنگاه که نیروی تاسیساتی دیگری در اختیار ندارد بار دیگر بکار فراخوانده شده هست. مضمون تلخ داستان اما اینجاست که فرد متعرض خود نیز پدر یک کودک عقبمانده ذهنی هست. براساس قانون این دختر باید برای انجام مراحل قضایی و مجازات این مرد به دکتری قانونی معرفی شود، کاری که مدیر این بنگاه ازآن خودداری می کند.
مددکار این بنگاه ادامه می دهد: مدیر این بنگاه که بتازگی ارتقا یافته و برای پیش گیری از بدنامی مرکزش می خواهد موضوع را در خفا حل و فصل کند دختر را برای معاینه بجای دکتری قانونی به مطب یکی از متخصصان مریضیهاي زنان فرستاد، با این حال این متخصص نیز اعلام کرده که برای اثبات تعرض، این دختر باید به دکتری قانونی برود، موضوعی که مدیر این بنگاه همان گونه علاقهاي به اجرای آن ندارد.
حتی او برای اینکه صورت مساله را پاک کند از روانشناس بنگاه خواسته هست تا گواهی صادر کند که براساس آن این دختر به علت داشتن عقب ماندگی ذهنی توهم داشته و صحبتهایش حقیقی نیست؛ پیشنهادی که روانشناس بنگاه از انجام آن خودداری کرده هست.به گزارش تالاب این در حالی هست که به گفته این مددکار ث. تنها ۲۰ درصد معلولیت ذهنی دارد و به سهولت میتواند یک زندگی رابا حمایتهاي دور اداره کند و صحبتهاي او خلاف واقع نیست.
«تنبیه بدنی نه! اذیت!»
بازرسی سازمان بهزیستی به محض اینکه از ماجرا مطلع شده از مسئولان بنگاه خواسته که هرچه سریعاتر گزارش دکتری قانونی را ارسال کنند، با این حال مدیر بنگاه همان گونه از اینکار جلوگیري میکند و قاطع هست صورت مساله را پاک کند.
اگر چه سازمان بهزیستی با جدیت تمام انواع مواظبتهاي ضروری را در دستور کار دارد اما متأسفانه اخبار مشابهی از مراکز دیگر هم به گوش میرسد. در یکی از مراکز نگه داری معلولان ذهنی که دختران ۳۰ تا ۳۵ ساله هم در بینشان هست، علیرغم تذکرات مکرر سازمان بهزیستی، دخترجوانی که میگوید خانواده ندارد و مجهولالهویه هست و چون جایی برای رفتن ندارد این جا مانده، اعتراف می کند که یکی از مسئولان بنگاه و دو نفر از پرسنل آنها را «اذیت» میکنند.
در پاسخ به این پرسش که «چطور اذیتی» تنها می گوید: «وسایلی که خیرین برای ما میآورند به ما نمیدهند. بعد برای اینکه آنها را بگیریم شرطهایي برای ما می گذراند.»
وقتی از او میپرسم بچهها شرطها را غالباً قبول می کنند یا نه می گوید: دختران معلول ذهنی و جسمی، مانند هر آدم دیگری نیازهایی دارند. طبیعی هست که خیلی از پیشنهادها را سریعا قبول کنند.
کسانی که به نحوی از این بنگاه بیرون آمدهاند هم روایت مشابهی دارند. ش. کودک ۱۲ سالهاي که به فروش مواد مخدر مشغول هست، در پاسخ به اینکه چرا در مراکز نگه داری نمیماند می گوید: «اذیت می کنند.» و وقتی از او میپرسی: «یعنی چهجور اذیتی؟ تنبیه بدنی؟» پاسخ میدهد: «تنبیه بدنی نه. اذیت…»
یکی هم چندان هست
مدیرکل سابق اداره کودکان بی سرپرست و رئیس کنونی مؤسسه خیریه فرهاد که در اساس زنان بیسرپرست مبتلا به سرطان فعالیت می کند در پاسخ به اینکه این اتفاقات چه اندازه صحت دارد و به چقدر رخ می دهد می گوید:
فرض کنید مثلاً هزار بنگاه داریم ودر هر مرکزی ۲۰نفر مقدور هست همکاری کنند. اگر خدای نکرده یک درصد از این ۲۰ هزار نفر مشکل داشته باشند چون جامعه آماری ما بالاست به تعداد زیادی می رسیم.
به گزارش تالاب نبیالله عشقی ثانی تأکید می کند: گرچه این استدلال که ۱۰ هزار بچه را نگه میداریم و دو تا بچه ما این طور شده پذیرفتنی نیست. یکی هم چندان هست. یک بنگاه نمیتواند بگوید مواظب ۶۰ نفر بودم و یکی از دستم رفت چون نسبت به همه ی مسئولیت دارد.
وی تصریح میکند: گرچه باید سابقه این افراد را هم درنظر بگیریم. من بچه اي را داشتم که از طریق پدرش مورد آزار جنسی قرار میگرفت و ناپدری با او رابطه مکرر داشته و عمو و دیگران هم از او سوء بهرهگیری می کردند. چنین فردی فرق می کند با کسیکه دریک خانواده سالم اجتماعی زندگی می کند.
عشقی میگوید: گرچه باید از تلاشهاي شبانهروزی کارکنان منزلهاي کودکان و نوجوانان که یکی از مشکلترین مسئولیتهاي مراقبتی و تربیتی ما را بر عهده دارند، سپاسگزاری کرد.
سختترین کار در بهزیستی اداره کردن مراکز مواظبت هست و سخت ترین کار مواظبت از بچه هایي هست که خانواده اي ندارند. این اتفاقات میوفتد و مسئولان هم شرعا هم قانونا مکلفند همه ی دقت ها رابه عمل بیاورند، بچه ها را یادگیری بدهند، به مربیان و کارکنان هم یادگیری بدهند و بطور مداوم و مداوم باید مراقب آن ها باشند.
مدیرکل سابق اداره کودکان بی سرپرست درمورد مواظبتهاي ضروری برای پیشگیری از اتفاقاتی همچون تعرض به ث. میگوید: تعداد زیادی از آزارهای جنسی در جامعه ما متاسفانه ابتدا از بستگان آغاز شده هست.
حال مرکزی داریم برای بچههایي که از نظر ذهنی و جسمی گریبانگیر معلولیت میباشند. برای مثال فردی را داریم که ضریب هوشی معادل کودک هفت ساله را دارد.
چنین فردی که شرایط جسمی دختر بالغ را دارد اصلا تشخیص نمیدهد و تصورش بازی هست. اما طرف دیگر مقدور هست بخواهد سوء بهرهگیری کند.
عشقی تصریح میکند: مسلما در مرحله اول گزینه کارکنان نظارت ها باید مستمرا اتفاق بیفتد و نظارت بر عملکرد کارکنان باید سالانه و حتی ۶ ماه یکبار باشد. باید منظم کلاس هاي آموزشی گذاشته شود و این مواظبت کردن چیزی نیست که یکبار انجام بدهید و تمام بشود.
وی در تأیید این اتفاق میگوید: مطالعات نشان می دهد آسیبها غالباً از طریق افرادی همچون نگهبان، باغبان، خدمه، تمیزکار و مسئول تأسیسات رخ میدهد.
افرادی که خودشان هم از تحصیلات پایین تری برخوردار میباشند و خودشان هم ارتباطات منظم اجتماعی ندارد و بالاخره تمایلات مقدور هست آنها را تشجیع کند یا شرایط مساعدی پیش بیاید که به سوی یکی از این بچه ها گرایش پیدا کند و خدای ناکرده اتفاقات بدی بیفتد.
منزل بخت دختران پرورشگاهی سیاه هست
آزار و اذیت داخل بنگاه پایان تلخیهاي زندگی این دختران نیست. م. که اکنون چند سال هست از بنگاه بیرون آمده می گوید: وقتی از بنگاه بیرون آمدیم، برای چند نفرمان منزل گرفتند تا بعد که ازدواج کردیم به منزل و زندگی خود ما برویم. مدتها گذشت و سرانجام وادار شدیم باور کنیم که کسی با شرایط ما با ما ازدواج نمی کند. هر ۵ نفری که باهم بودیم روابط دوستانهاي داشتیم، اما پیروز به ازدواج نشدیم.
ادعای م. در فعالیتهاي پژوهشی هم تأیید شده هست. دریک تحقیق سه ساله روی دخترانی که از مراکز بیرون آمدهاند همه ی دخترانی که در پرورشگاه بزرگ شده بودند و بعد ازدواج کرده بودند ازدواجشان به طلاق مختوم شد و آنها که بچهدار شده بودند شرایطشان سختتر هم می شد. در بخشی از گفتگوهای نقل شده دراین تحقیق آمده که یکی از دلایل نگاه منفی این دختران به مردان بوده هست:
غالباً دختران با دقت به آنکه از مراکز بیرون نمیآمدند با مردی مراوده نداشتند. مرد را موجود بیرحمی مانند پدرشان که آنها را رها کرده میدیدند و اگرهم وی را به ذکر نداشتند تنها مردی که میدیدند پیرمرد بداخلاق و زمختی بود که باغچهها را آب میداد. بهمین علت از مردان بیزار بودند و بعد از ازدواج هم روش برخورد با شوهر را نمی دانستند.
مدیرکل سابق اداره کودکان بی سرپرست دراین باره میگوید: کسانی که دراین مراکز زندگی میکنند به دلایل گوناگون شرایط متفاوتی داشتهاند. یکی یکسال این جا بوده و دیگری ۲۰ سال. از سوی دیگر مربیها ۲۴ ساعته عوض می شوند و هرکدام ویژگی خودشان را دارند و این تفاوت ویژگی هاي این افراد هم روی این بچه ها اثر میگذارد.
عشقی تأکید می کند: برخی از بچه ها گذشته از اینکه وارد بهزیستی شوند از طریق مادر پدر و بستگان شکنجه شدهاند یا دست کم تربیت خوبی نشده اند. وقتی ۱۵ نفر با شرایط بسیار متمایز و ویژگی هاي آسیب پذیری کنار هم دیگر زندگی می کنند خواه ناخواه روی هم اثرهای منفی می گذراند همان گونه که اثر مثبت هم می گذارند.
وی درمورد شریط ازدواج آنها نیز توضیح میدهد: هم اکنون یکی از مساله هاي بزرگ جامعه ما چیست؟ متاسفانه ازدواج بسیار پایین هست تعداد بسیار زیادی دختر داریم که سن ازدواج را پشت سر گذاشته اند عدد میلیونی هست و به ۳۰ سال رسیدهاند و هنوز با خانواده زندگی می کنند.
سایت تالاب : وقتی دختری می خواهد ازدواج کند خانوادهاي وجوددارد که از نظر اقتصادی، یادگیری آداب اجتماعی و از دیگر ابعاد همچون حامی دختر خودش را نشان می دهد. اما در مراکز، این چگونه اتفاق میوفتد؟ گرچه مدیران بنگاه و مددکاران اجتماعی مداخله می کنند و قواعد و اصول را یادآوری می کنند ولی یادمان باشد هیچ روانشناس و کارکرد دیگر اداری نقش مادر را نمیتواند ایفا کند
عشقی تصریح میکند: سؤال دیگری که پیش میآید این هست که چه کسانی با این بچه ها ازدواج می کنند؟ مسلماً خیلی از آقایان به دلایل گوناگون مقدور هست تمایلی به ازدواج با یک دختر خانمی که در منزل کودکان زندگی کرده اند نداشته باشند گرچه این دختران سالم و با محبت و خوشگل میباشند و اگر چه آداب را میدانند و تحت حمایت میباشند.
وی ادامه می دهد: سرانجام آنکه پس از ازدواج هم غالباً دختران در برهههاي گوناگون از مشاوره و حمایت مادر و خانواده خود برخوردارند. با همه ی اینها تعداد طلاق هایمان بی مشابه چندان هست.
آمار رسمی بالای ۲۵ درصد هست و تعداد زیادی از جدایی ها در دو سه سال اول رخ میدهد. پس اول باید حقیقت هاي موجود در جامعه را ببینیم بعد حق داریم از منزل کودکان و نوجوانان و کسیکه در آنجا زندگی می کند چقدر انتظار داشته باشیم که بتوانند زندگی موثر و پایداری داشته باشند.
به گزارش تالاب به جرأت میتوان اکثریت قریب به اتفاق کارکنان مراکز وابسته به بهزیستی، از مدیران و مددکاران گرفته تا نیروهای اداری و خدماتی را از زمره کسانی دانست که عمر خودرا برای خدمت به بیپناهترین مردمان این سرزمین گذراندهاند.
کسانی که بجای شغل ساده و ثابت پشت میز با مشتریان شیک و اتوکشیده، کار سخت و پرمسئولیت نگه داری از کسانی را برگزیدهاند که حتی خانوادهشان نیز از نگهداری آنها شانه خالی کردههست. علیرغم این همه ی گاه رخدادهای کمشماری همچون سرگذشت ث. این کارنامه درخشان را لکهدار می کند و از این روست که اهمیت بازرسی، بازرسی، دقت در فرایند انتخاب کارکنان و یادگیری و مواظبت مداوم آنان مضاعف میشود.