دختر 16 ساله ای که قبل از ازدواجش باردار شد !

مجموعه : اخبار حوادث
دختر 16 ساله ای که قبل از ازدواجش باردار شد !

دختری جوانی طی واکنشی قبل از مراسم ازدواجش حامله شد 

 

در طی رويدادها حوادثی دختری از فامیلش یعنی پسر داییش گویا آبستن شده است و آبروریزی بدی به بار آورد در ادامه با دختر 17 ساله اي که قبل از ازدواجش حامله شد تالاب را دنبال نمایید. 

 

به گزارش تالاب با آن که دریک خانواده آشفته و بی سر و سامان رشد کردم و بزرگ شدم,,, اما متاسفانه نتوانستم زندگی و آینده خودم رابا عبرت از گذشته به درستی مدیریت کنم و با تصمیمی عجولانه درحالی زندگی ام رابه تباهی کشاندم که همه ی ی ی پل هاي پشت سرم را خراب کرده بودم.

 

دیگر درون چاهی افتاده بودم که خروج ازآن برایم امکانپذیر نبود. بهمین علت برای فرار از اذيت و اذیت هاي دیگران و کتک هایي که تحمل آنرا نداشتم به پشتبام خانه مادرشوهرم رفتم تا …

 

دختر ۱6 ساله که غم سنگینی بر پهنای چهره اش نشسته بود در حالیکه بیان میکرد نمیدانم چرا روزگار تقدیر مرا این گونه رقم زده است، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت:

 

سه سال بیشتر نداشتم که قیچی طلاق رشته زندگی مشترک پدر و مادرم را برید و من در بین تار و پودهای این رشته هاي بریده گم شدم,,, چرا که نه معنی طلاق را می فهمیدم و نه از بدبختی هاي پس ازآن اطلاعی داشتم.

 

در واقع آینده من در بین خواسته ها و کشمکش هاي پدر و مادرم رو به تاریکی و تباهی گذاشت در شرایطی که حضانت من به پدرم واگذار شده بود مادرم ازدواج کرد و دنبال زندگی خودش رفت.

 

چند روزبعد هم پدرم زنی را بعنوان مادر به من معرفی کرد. او خیلی با من مهربان بودو برایم دلسوزی میکرد بهمین علت من هم به نامادری ام وابسته شدم,,, و وی را مثل مادرم دوست داشتم ولی پدرم اعتیاد داشت و برای تامین هزینه هایش به خرید و فروش مواد مخدر روی آورده بود.

 

در حالیکه کودکی بیش نبودم اما میدانستم که پدرم وقتی به خانه نمی‌آید در زندان به سر می‌برد. او چند بار به علت اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر دستگیر شد ولی پس از آزادی دوباره کارهای خلافش را ادامه می داد.

 

تا این که آخرینبار زمانی که من پانزدهمین بهار زندگی ام را سپری می‌کردم، پدرم به حبس ابد محکوم شد. ازآن روز به بعد نامادری ام وادار شد برای تامین هزینه هاي زندگی من و دو خواهر و برادر ناتنی ام کارگری کند.

 

من با دیدن این شرایط به خانه مادرم رفتم ولی آن جا نیز از رفتارهای ناپدری ام رنج می کشیدم تا این که با کمک مادرم دریک مدرسه شبانه روزی ثبت اسم کردم اما احساس تنهایی همان‌ گونه آزارم می داد تا این که در مجلس عروسی یکی از بستگانمان، دلباخته نگاه عاشقانه پسر دایی ام شدم,,, ازآن روز به بعد تماس مخفیانه من و کامران ادامه داشت، تا این که او از من بطور رسمی خواستگاری کرد من هم به شرط ادامه تحصیل «بله» را گفتم.

 

قرار شد برای ثبت رسمی ازدواج، پدرم از زندان وکالتی به عمه ام بدهد تا عقد ما محضری شود در همین روزها کامران با این بهانه که نمی تواند دوری ام را تحمل کند! مرا به خانه دایی ام برد مدتی بعد مادرشوهرم که فهمید آبستن هستم با خوراندن دارو مرا وادار به سقط جنین کرد.

 

از سمت دیگر هم خانواده کامران به بهانه هاي مختلف از ثبت رسمی ازدواج ما خودداری کردند آن جا بود که فهمیدم کامران در امر خرید و فروش مشروبات الکلی فعالیت می‌کند

 

او دیگر نه تنها اجازه تحصیل به من نمی داد بلکه مرا در خانه مادرش زندانی میکرد و مدام کتکم می زد. آنقدر مرا اذیت کردند تا این که وادار شدم,,, مخفیانه از پشتبام خانه آن ها فرار کنم و به خانه مادرم بروم حالا من مانده ام و دنیایی از آرزوهای بر باد رفته …

 

جدیدترین مطالب سایت