ماجرایی مرد 40 ساله ای که عاشق دوست همسرش شد

مجموعه : اخبار حوادث
ماجرایی مرد 40 ساله ای که عاشق دوست همسرش شد

مرد 40 ساله ای که عاشق دوست همسر

 

در همین وضعیت و احوال به یکی از دوستان شیما که با ما رفت و آمد داشت توصیه دوستی دادم چرا که احساس میکردم به او علاقه مند شده ام.

 

عشق به دوست همسر

عشق به دوست همسر , مرد40ساله اي که به کلانتری شهر مشهد مراجعه کرده هست:از خدمت
سربازی که آمدم روزی نگاه هاي جذاب دختری خوشگل مرا میخکوب کرد. آن دختر پرشور که
جذابیت هاي ویژه اي داشت در همسایگی ما زندگی می‌کرد.

 

در یک نگاه عاشق «شیما» شده بودم و ساعت هاي زیادی را در کوچه قدم می زدم تا یک‌بار دیگر
از نگاهش سیراب شوم.

 

او در حالی‌که بیان می‌کرد باورم نمی‌شود آن نگاه هاي عاشقانه به چنین نفرتی تبدیل شود،
گفت تصمیم به ازدواج گرفتم و موضوع را با خانواده ام مطرح کردم اما مخالفت شدید
آنها، آب سردی بود که به رویم ریخته شد.

 

خانواده ام راضی به این ازدواج نمی شدند. من که همۀ راه ها را بسته میدیدم با یک تصمیم دیوانه وار
و احمقانه خودم را از پشت بام یک ساختمان نیمه کاره پایین انداختم و دست به خودکشی زدم ولی
تنها دست و پایم شکست و از این حادثه جان سالم به در بردم.

 

عشق به دوست همسر

هیچ کس باور نمیکرد آن جوان آرام و سر به زیر اینگونه جانش را به خاطر عشق یک دختر فنا کند.
بدین ترتیب پدر و مادرم به ازدواج ما رضایت دادند اما هیچ حمایتی از زندگی نوپای من نکردند.

 

بیکار بودم و پولی هم نداشتم.

به توصیه همسرم مقداری از جهیزیه اش را فروختیم و کارگاه تولیدی کوچکی راه انداختیم.

خیلی زود شانس به من رو کرد و کارم رونق گرفت به طوریکه در مدت کوتاهی از وضعیت مالی خوبی
برخوردار شدم.

 

در همین حال خواسته هاي همسرم نیز رنگ و بوی دیگری گرفت. میهمانی هاي شبانه، خریدها و بریز
و بپاشهایش شدت گرفته بود.

حتی پول هاي زیادی را صرف جراحی هاي زیبایی اش میکرد اما بدتر از همۀ این ماجراها بدبینی
شیما نسبت به من بود.

 

با دختران دیگری نیز رابطه داشتم

چرا که من گذشته از ازدواج با او، با دختران دیگری نیز رابطه داشتم و شیما با اطلاع از این موضوع احساس
میکرد به او خیانت می‌کنم.

 

در همین وضعیت و احوال به یکی از دوستان شیما که با ما رفت و آمد داشت توصیه دوستی دادم چرا
که احساس می‌کردم به او علاقه مند شده ام.

 

آن دختر نه تنها بسیار ناراحت شد بلکه موضوع را با همسرم در بین گذاشت از آن روز به بعد زندگی
ما به جهنم تبدیل شد، به طوری‌كه در حین دعوا و کتک کاری تعداد زیادی از لوازم خانه را می شکستم.

 

چند روز گذشته هم دختر 16 ساله ام هنگامی که ما مشغول دعوا و کتک کاری بودیم دست به خودکشی
زد و رگ دستش را برید.

 

جدیدترین مطالب سایت