کار پلید دختران جوان در کارگاه

مجموعه : اخبار حوادث
کار پلید دختران جوان در کارگاه

کار پلید دختران جوان در کارگاه 

در اخبار حوادث امروز دخترانمست در کارگاه دست به کارهایی زدند در ادامه با تالاب همراه باشید.

 

دختری که تحت تاثیر دوستش اقدام به تغییر سبک زندگی کرد تا همانند دوستش رفتارهای ناشایست داشته باشد. این کار او عاقبت خوبی نداشت. نمی دانستم با پای خودم به سوی تباهی می روم. آن قدر افکار گناه آلود و شیطانی «فوزیه» بر روح و روانم تاثیر گذاشته بود که هیچ گاه در برابر خواسته های او مقاومت نمی کردم و بدون این که به عاقبت

 

برخی کارهای خارج از عرف فکر کنم با او همراه می شدم تا این که مسیر بیراهه ام با اشتباهی خطرناک به بن بست رسید به طوری که اگر پلیس دقایقی دیرتر به آن لانه شیطانی می رسید معلوم نبود به چه سرنوشت شومی دچار می شدم…دختر ۱۷ ساله که حال طبیعی نداشت و به اتهام مصرف مشروبات الکلی توسط ماموران کلانتری آبکوه مشهد دستگیر شده بود،

 

ساعتی پس از آن که حال طبیعی خود را بازیافت مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری قرار گرفت و درباره چگونگی ماجرا و حضورش در یک مکان مشکوک گفت: چند ماه قبل با دختری که چند سال از خودم بزرگ تر بود در اتوبوس آشنا شدم. او دختری خوش برخورد و جذاب بود به طوری که در همان دقایق اولیه آشنایی با سخنان شیوایش مرا شیفته خودش کرد.

 

نمی دانم چرا خیلی به او احساس نزدیکی کردم و تصمیم گرفتم با او دوست شوم. آن روز هنگامی که به ایستگاه نزدیک مدرسه رسیدم از «فوزیه» خواستم شماره تلفنش را به من بدهد. این گونه بود که بعدازظهر همان روز با او تماس گرفتم تا با یکدیگر بیرون برویم. او دختری شیک پوش بود اما لباس های کوتاه و نامناسب می پوشید.

 

من هم که تحت تاثیر رفتارهای او قرار گرفته بودم همان روز یک عینک دودی و مقداری لوازم آرایش خریدم و تلاش کردم حرکات و رفتارهای او را تقلید کنم. در حالی که «فوزیه» عنوان می کرد بعدازظهر در یک کارگاه مشغول به کار است من مجبور می شدم از بیشتر کلاس های مدرسه فرار کنم تا صبح ها ساعاتی را با فوزیه بگذرانم.

 

به گزارش تالاب آرام آرام درس هایم ضعیف شد به طوری که دیگر ترک تحصیل کردم و مدت زیادی را با فوزیه به گشت و گذار می پرداختم. با وجود آن که پدر فوزیه به کارهای او مشکوک شده بود ولی او توجهی به نصیحت های پدر و مادرش نمی کرد و کار خودش را انجام می داد. دوستی ما به حدی رسید که دیگر هرچه او می گفت من هم قبول می کردم

 

تا این که یک روز از من خواست تا بعدازظهر به کارگاه محل کارش بروم و تا شب با هم باشیم. من هم پذیرفتم و در محل قرار حاضر شدم. فوزیه پیامکی برای پدرش ارسال کرده بود که دیروقت به خانه بازمی گردد. وقتی وارد کارگاه شدیم صاحب کارگاه و یکی از دوستانش در اتاق بودند. روی میز مقابل آن ها چند عدد دلستر،

 

مواد خوراکی و مشروب خودنمایی می کرد. با تعارف فوزیه و برای اولین بار لب به مشروبات الکلی زدم و از حال طبیعی خارج شدم و روی مبل افتادم. از سوی دیگر پدر فوزیه که به پیامک او مشکوک شده بود وارد کارگاه شد و پس از درگیری با صاحب کارگاه، درحالی که دست فوزیه را گرفته بود ، با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و از کارگاه خارج شد. صاحب کارگاه و دوستش نیز در این وضعیت از محل گریختند اما من که حال مناسبی نداشتم توسط ماموران دستگیر شدم

 

جدیدترین مطالب سایت