امیر جعفری عزادار شد , در این شماره بیوگرافی ، سبک زندگی و عکس های خوشگل از سبک لباس پوشیدن مازیار فلاحی و خانواده اش را دیدن میکنیم .
امیر جعفری عزادار شد , امیر جعفری صفحه اینستاگرامش را با انتشار خبری از درگذشت مادر بزرگش به روز کرد و عکسی از مادربزرگش را نیز منتشر کرد.
امیر جعفری بازیگر سینما و تلویزیون کشورمون با انتشار تصویری در اینستاگرامش خبر از درگذشت مادربزرگش داد.
امیر جعفری با انتشار این تصویر در اینستاگرام نوشت:
آخرین قرآن را بر سر گذاشتی و رفتی روحت خوشحال مامان بزرگ چه با عزت رفتی و چه سعادتی در چه شبی.
هنرمندان عزیز کشورمون با امیر جعفری همدردی کرده و این اتفاق ناخوشایند را به این بازیگر کشورمون تسلیت گفتند.امیر جعفری
سید علی صالحی با انتشار تصویر امیر جعفری و مادربزرگش نوشت:
امیر جان درگذشت مادربزرگ عزیز و دوست داشتنیتو به تو، مادرت و خانواده گرامیت تسلیت میگم، بقای عمر تو و خانواده عزیزت.
برزو ارجمند نیز آن گونه به امیر جعفری تسلیت گفت :
امیر جان عزیز خدا رحمت کنه مادربزرگت رو …. ما رو در غم خودت شریک بدون رفیق…..
حسین سلیمانی با انتشار تصویر امیر جعفری و مادر بزرگش نوشت:
علیرضای عزیز و امیر جان ، مهربون رفیق و خوش قلب ، تسلیت میگم درگذشت مادربزرگ عزیزت رو …. روحش خوشحال
جای تمام مادرا بهشت هست و بس …
خدا سایه مادرت را بالای سرت نگه داره …. لای لای گوزل آنا
امیر جعفری عزادار شد
امیر جعفری «زادهٔ ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ در تهران» بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر ایرانی هست.
امیر جعفری در شهریور ۱۳۵۳ در تهران بدنیا آمد.
وی دارای لیسانس مدیریت از دانشگاه آزاد اسلامی هست.
جعفری بازیگری را در یک دوره دو ساله زیر نظر حمید سمندریان آموخت.
او تا به حال پنج بار از جشنواره تئاتر فجر برنده جایزه شده هست.
وی بازی در سینما را در سال ۱۳۸۰ و با بازی در فیلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» آغاز کرد و با بازی در قارچ سمی ادامه داد.
بازی او در آلبوم بدون شرح «مهدی مظلومی، ۱۳۸۰» نخستین حضور او در تلویزیون بود.
زوج او و فتحعلی اویسی در دو آلبوم بدون شرح و کمربندها را ببندیم «مهدی مظلومی، ۱۳۸۳» با استقبال فراوان مخاطبین مواجه شد.
علیرضا جعفری برادرزادهٔ اوست.
تا سال چهارم دبيرستان هيچ علاقهای به بازيگري نداشتم،
درست برعكس خيليها كه وقتي ميخواهند از علاقهشان به بازيگري صحبت كنند ميگويند،
از 6 سالگي در مهد كودك و در مدرسه تئاتر كار ميكردهاند.
من فقط به خاطر اينكه از سركلاس رفتن فرار كنم
براي بازي در تئاتري اعلام آمادگي كردم، كه تئاتر آماده نمايش شد.
خدابيامرز اكبر رادي، دبير ادبيات سال چهارم دبيرستان و فرهاد پورگرجاني وقتي اجراي من را ديدند،
خيلي خوششان آمد و مرا تشويق كردند كه بازيگري را ادامه بدهم.
من آن موقع حتي يك تئاتر هم نديده بودم اصلا نميدانستم تئاتر شهر كجاست.
بعد از آن رفتم كلاسهای كانون تجربي كه استاد سمندريان آنجا تدريس ميكردند
و شروع كردم به تمرين بازيگري، من آنقدر مشغول كلاسهای تئاترم شدم كه از آن طرف مشروط شدم. /امیر جعفری عزادار شد
اين موضوع خيلي برايم گران به پایان رسید، طوريكه تصميم جدي گرفتم بازيگري را با انگيزه قويتري دنبال كنم.
يادم ميآيد خيليها به من ميگفتند تو بياستعدادي
اما من به حرف هيچكدام از آنها گوش ندادم و با تعصب وحشتناكي به راهم ادامه دادم.
شايد آنموقع ما 200 نفر بوديم كه تمرين تئاتر ميكرديم،
ولي فقط 4 الي 5 نفرمان تا آخر ادامه داديم و هم اکنون هم در اين وادي كار ميكنيم؛
از اين 5 نفر ميتوانم به فريبرز عربنيا، محمد يعقوبي، رحيم نوروزي و خانم خودم ريما رامينفر اشاره كنم.
همزمان با تمرينهای تئاترم، درسم را هم خواندم و در رشته مديريت بازرگاني شركت كردم و به دانشگاه رفتم.
شايد يكي از بزرگترين اشتباهات زندگي من تحصيل در اين رشته بود!
آنموقع هيچكس من را راهنمايي نكرد كه در رشته بازيگري درس بخوانم.
فكر ميكردم بازيگري يك سرگرمي هست و كنارش بهتر هست رشته دانشگاهي ديگري داشته باشم
و مديريت خودم را انجام دهم «باخنده» هم اکنون وقتي يك جوان از من سوال ميپرسد حتما به او ميگويم راه من را نرود.
چند وقت پيش رئيس دانشگاهم را در جايي ديدم او به من گفت:
«آقاي جعفري مدرك شما در دانشگاه مانده هست!»
به او جواب دادم: «اگر پيش شما بماند جايش امنتر هست.»
چون واقعا مدركم به دردم نميخورد.
من اگر ميرفتم و در رشته هنر و بازيگري درس ميخواندم شايد بازهم مدركش به دردم نميخورد
اما حداقل 50-40 تا كتاب بيشتر ميخواندم.
گرچه در آن دوران هم هميشه سعي ميكردم از بچههايي كه در آن رشته تحصيل ميكنند عقب نمانم.
آن راه اشتباه بود ولي هم اکنون تصميم جدي دارم كه دوباره شروع كنم
به درس خواندن و به سمت فوقليسانس و دكترا بروم. /امیر جعفری عزادار شد
هم اکنون حداقل ميتوانم آسايش خانوادهام را تامين كنم، طوريكه همسرم بتواند با خيال راحت فيلمنامههايي كه به دستش ميرسد بخواند.
نميشود فقط لذت برد چون زندگي سختيهای زيادي دارد
كه حل شدن آنها نياز به پول دارد و وقتي تمام اين اتفاقها دست به دست هم ميدهند
و من و امثال من مجبور ميشوند در كارهايي بازي كنند
كه دوست ندارند ولي فقط به خاطر پول اين كار را ميكنند
و تنها كاري كه از دستمان برميآيد غرزدن هست.
من يك عالمه غر براي زدن دارم.
اين روزها ريما همسرم ميگويد امير خيلي غر ميزني و من هم در جواب ميگويم، آخر خيلي غر براي زدن دارم.
يادم هست 5 سال پيش وقتي آئين پسرم متولد شد مجبور شدم بازي در سريال «بايرام» را قبول كنم
كه كار خيلي بدي بود و هميشه همۀجا گفتهام كه آن كار را فقط براي پول قبول كردم.
اين خيلي بد و دردآور هست كه يك نفر با علم به اشتباه بودن يك كار آن را انجام بدهد.
آنكه شيران را كند روبه مزاج احتياج هست احتياج هست احتياج. /امیر جعفری عزادار شد
وقتي اولين قدمهای بازيگري را برميداشتم تنها فكرم مشهور شدن بود.
اگر به يك بازيگر بگويي كه ديگر اجازه بازي كردن نداري همان لحظه كه اين جمله را ميشنود نابود ميشود،
نه به خاطر اينكه بخواهد به آن معنويت بازيگري كه صحبتش را كردم فكر كند
بلكه به خاطر اينكه با بازي نكردن فراموش ميشود.
خيلي اوقات من از بعضي همكارانم ميپرسم مثلا چرا در فلان كار بازي كردي،
وقتي ميدانستي نتيجه خوبي ندارد و آنها جوابشان اين هست كه مدتي بود كار نكرده بودم،
اگر اين مدت بيشتر ميشد ميترسيدم كه فراموش شوم.
اما هم اکنون ديگر دغدغه ذهن من مشهور شدن نيست دغدغه الانم به كمال رسيدن هست.
من تا آخر عمر در حسرت نقشهايي كه بايد بازي كنم يا دوست دارم كه بازي كنم
اما نميشود ميسوزم. گرچه شايد اگر اين فرصتها پيش بيايد باز هم غر بزنم،
چون اصلا هنر جايي نيست كه بخواهي در مقطعي بايستي و بگويي من به همين قانع هستم.
من حتي اگر اسكار هم بگيرم قانع نميشوم و براي رسيدن به انچه ميخواهم ميجنگم.
آقاي نصيريان يك جمله مشهور دارد و آن اينكه:
«يعني چه به يك بازيگر دكترا ميدهند؟! بازيگري سقف ندارد.»
ستاره بازيگري در ايران به كسي ميگويند كه چشمهايش آبي باشد،
موهايش بور باشد و اگر هم بازيگر نبود اهميتي ندارد.
تعريف من هم از ستاره كسي هست كه مردم براي ديدن او در صف سينماها بايستند و فكر ميكنم در ايران تنها ستاره سينما محمدرضا گلزار هست.
مردم واقعا براي او در صف سينما ميايستند.
اعتقاد دارم يك روزي هم در بازيگري نوبت ما هم ميشود و زنبيلم را گذاشتهام تا نوبتم شود.
روابط شايد در سينما خيلي تاثير داشته باشد و شما هيچوقت نميتوانيد من را در مهماني، دفتر سينمايي يا حتي جشن منزل سينما ببينيد معتقدم اگر كارگرداني ميخواهد من در فيلمش بازي كنم خودش به خاطر چهارچوبها و مشخصاتم سراغم ميآيد. / امیر جعفری عزادار شد
من كسي نيستم كه بخواهم مجيز كسي را بگويم، من اينم كه هستم.
نميتوانم وارد ارتباطاتي شوم كه همۀ ميدانيم وجود دارند
و تاثير مستقيمي روي گزینش بازيگر دارند.
ريما هميشه در زندگي به من كمك كرده، يادم ميآيد
يك زماني آن قدر بيپول بوديم كه با عشق يك تئاتر را كار ميكردم
تا جايزه سكه بگيرم و بفروشيم و با پولش لباس بخريم يا به سفر برويم.
همین حالا هم مشاور و بازيگردان اصلي من ريماست.
هر فيلمنامهای كه به دستم ميرسد اول ميدهم كه او بخواند،
اگر موافقت كرد بعد من بازي ميكنم.
نقشهای يكديگر را تحليل و گاهي حتي به خاطر بازيهایمان بحثهای جدي ميكنيم و الكي از هم تعريف نميكنيم.
اما تا بهحال در مورد اينكه بازي كداممان بهتر هست بحث نكردهايم.
زمانيكه با او آشنا شدم خيلي جوان بودم و فاكتورهاي خاصي براي عاشق شدن نداشتم
اما مطمئن هستم اگر با شخص ديگري ازدواج ميكردم كل زندگيم تغيير ميكرد.
او با تمام نداشتنها و مشكلات من تولید.
ما 8 سال نامزد بوديم به خاطر اينكه پول نداشتيم كه ازدواج كنيم.
بعضي وقتها فكر ميكنم سيمرغهای اصلي من در منزل میباشند،
بزرگترين جايزههايي كه خدا به من داده،
همسرم و پسرماند كه در منزلام منتظرم میباشند.
تنها چيزهايي كه من را از غر زدن جدا ميكند همين 2 نفرند كه به من آرامش ميدهند. / امیر جعفری عزادار شد
خدا رحمت كند احمد آقالو را، ايشان يكي از بهترين استادهاي من بودند و خيلي چيزها از او ياد گرفتم.
يكي از بزرگترين افتخارات من هميشه اين بوده و هست
كه در سال 75 اولين جايزه بازيگريم را يعني كسب مقام سوم بازيگري را به صورت مشترك با او گرفتم.
گرفتن اين جايزه براي من خيلي لذتبخش بود.
احمد آقالو هميشه به من و ديگر شاگردانش ميگفت:
يك بازيگر بايد به جايي برسد كه چيزي به كائنات اضافه كند.
آن موقع من معناي اين جمله را درك نميكردم
اما هم اکنون كمكم با تكتك سلولهايم دارم معناي آن را حس ميكنم.
همین حالا وقتي بازي در كار جديدي را بهخصوص در تئاتر ميخواهم شروع كنم،
ميدانم كه بايد چيزي را خلق كنم. گاهي احساس ميكنم خيلي عقب هستم.
ديگر آن عطشي كه قبلا براي چهره شدن داشتم ندارم.
درحال حاضر ميخواهم ماندگار شوم، ميخواهم چيزي را در حافظه تاريخ ثبت كنم،
ميخواهم به يك سلوك، عرفان و معنويت برسم كه به خدا نزديكتر شوم.
فكر ميكنم بازيگري يك واسطه هست
براي اينكه من به خدا نزديك شوم و واقعا اين اتفاق برايم افتاده هست.
شايد بيشتر دعاهاي من هنگام رفتن روي صحنه يا جلوي دوربين باشد
آن لحظه خدا را بيشتر از هر لحظه ديگري در وجودم حس ميكنم.
هميشه شنيده بودم كه بزرگان نمايش ميگويند صحنه تئاتر مقدس هست،
وقتي جوانتر بودم معناي اين جمله را نميفهميدم
ولي همین حالا آن را ميفهمم. ديگر برايم چهره شدن،
بودن عكسم در اين مجله و آن مجله اهميتي ندارد،
دلم ميخواهد 20 سال آينده وقتي پسرم خواست در مورد پدرش صحبت كند
با افتخار كارنامه بازيگري وی را تعريف كند نه اينكه بگويد پدرجان اين چه كارهاي مزخرفي بوده كه شما به خاطر پول آنها را انجام دادهای؟!
گرچه هميشه در يك برزخ هستم كه آيا هم اکنون به خاطر پول كارهايي را بازي كنم كه دوست ندارم
تا بتوانم آسايش زن و بچهام را تامين كنم؟
يا گزيدهكاري كنم و خانوادهام مجبور شوند سختيهايي را تحمل كنند؟
اين برزخ خيلي از اوقات باعث ميشود به آن سلوكي كه ميخواهم نرسم.
اين شانس نصيب من نشد كه پدر پولدار يا مادر تهيهكننده داشته باشم
تا بتوانم گزینش كنم كه كدام را بازي كنم يا كدام كار را بازي نكنم. / امیر جعفری عزادار شد
بازيگري بايد در خون يك بازيگر باشد، با تمرين بدن و بيان نميشود از كسي بازيگر تولید.
به شتر ميگويند؟ چرا گردنت كج هست؟ ميگويد: كجام کج هست؟!
اين ضربالمثل جريان ما بازيگرهاست.
هيچجاي كار ما شباهتي به تمام دنيا ندارد، پس تمرين بدن و بيان
يعني آن تمرين كه هر بازيگر استانداردي در طول دوران كاريش بايد هميشه انجام بدهد براي ما بيمعني هست.
من تمرين بدن و بيان ندارم شايد اگر بخواهم مثلا هميشه ورزش كنم
و تمرين بدن داشته باشم آنوقت با يك متر و 90 سانتيمتر قد و هيكلم طوري ميشود
كه ديگر هيچ نقشي به من نميدهند چون بيشتر بازيگرهاي ما قدهاي كوتاهي دارند.
در بطن جامعه هستم، خودم را در كتابخانه يا اتاق منزلام يا در جمع هنريها محصور نكردهام.
بيشترين جاهايي كه تردد ميكنم اتفاقا جاهايي میباشند كه يك نفر آدم به اصطلاح هنري وجود ندارد،
چون من بايد براي اين آدمها كار كنم و اين آدمها بايد با من همذاتپنداري كنند.
من اشتباه ميكنم وقتي قرار هست نقش يك آدم پايينشهري را بازي كنم
ولي 4 نفر آنها را از نزديك نديده باشم.
همین حالا به هركسي كه ميگويي نقش يك آدم پايين شهري را بازي كن،
سريع مانند لاتها رفتار ميكند درصورتيكه مردم پايين شهر خيلي محترم و باادب میباشند.
وقتي در خيابان راه ميروم اصلا به اين فكر نميكنم كه بازيگر هستم
و قطعا براي نقشهايم به دل جامعه ميروم اينكه در منزل بنشينم
و فقط به نقش فكر كنم برايم بيمعني هست.
بايد زندگيها و فرهنگهای گوناگون را شناخت.
اين رفتن به دل جامعه را فقط يك بازيگر نبايد انجام بدهد تمام عوامل فيلم از نويسنده گرفته تا كارگردان و طراح صحنه و لباس و…
همۀ بايد اين علم را داشته باشند و اين كار را انجام بدهند
اما متاسفانه اينگونه نيست و همۀچيز محدود شده
به يك حلقه هنري و هركس در اين حلقه نيست فارغ از ماجراست. / امیر جعفری عزادار شد
خوشبختانه بچههای تئاتر در حال حاضر خيلي مفید دارند پيشرفت ميكنند
و تقريبا در بيشتر فيلمها از آنها بهرهگیری ميشود
و آنها هم به بهترين شكل بازي ميكنند.
با اين روند دوران چشمرنگيها به زودي تمام ميشود و بايد آنها بروند لنز مشكي بگذارند.
در چند سال قبل بسياري از بازيگران تئاتر مانند هنگامه قاضياني،
حبيب رضايي، مهتاب نصيرپور، محسن تنابنده، پانتهآبهرام و…
سيمرغ گرفتهاند. حالا كارگردانها و بسياري از سينماييها فهميدهاند
كه سينما نياز به بازيگر واقعي دارد و ديگر مانكنها جوابگوي فيلمها نيستند.
اين چيزهايي كه ميگويم در مورد همۀ نيست خيليها میباشند
كه در كنار زيبايي، بازيگرهاي خوبي میباشند مثلا بهرام رادان براي من قابل احترام هست
نميخواهم اين حرفها سوءتفاهم شود، منظور من كساني هست
كه وارد اين حرفه ميشوند و نقش ميخرند. /امیر جعفری عزادار شد