حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

مجموعه : اخبار چهره ها
حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

بهناز جعفری از زندگی اش میگوید 

 

بهناز جعفری بازیگر سریالی کشورمون که بیشتر سریال کار میکند گفتگو اي کرده است در ادامه می‌توانید با گفتگو گرم با وضعیت کار و زندگی بهناز جعفری تالاب را دنبال نمایید. 

 

کلاس‌هاي بانو آدینه بود که بانو بنی‌اعتماد آمدند تا از بازیگران جوان انتخاب کنند.

 

بهناز جعفری , تست و عکس گرفتند و بانو آدینه هم تأیید کردند و رفتم برای ایفای یک نقش کوچک. اما انگار آن سیاست و شم کاری که بتوانم برای خودم برنامه‌ریزی درستی بکنم و هر نقشی را قبول نکنم درمن وجود نداشت.

 

بعد ازآن «عشق طاهر» بودو «سینما‌سینما» که در آن نقش یک منشی صحنه را داشتم که خیلی فعال بود، اما اصلا دیده نشد.

 

حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

انگیزه‌تان از کمپانی دراین کلاس‌ها چه بود؟

ما هنرستان گرافیک می‌خواندیم و آن زمان مسابقات منطقه‌اي سرود، تئاتر و… برگزار می ‌شد
و من به همراه چند تا از دوستانم برای اینکه بازیگری‌مان بهتر شود،
به کلاس‌هاي مدرسه هنر و ادبیات کودک و نوجوان رفتیم. کلاس‌هاي خوب و امنی هم بود که مادر من مشکلی نداشت.

 

هنرجوها همه ی دختر بودند و اساتید هم بانو‌ها تیموریان، آدینه و سپاه‌منصور.
در دوره اتصال به دانشگاه بودیم و باید انتخاب می کردیم که می خواهیم گرافیک بخوانیم یا نمایش.
عده‌اي گرافیک را انتخاب کردند و ما نمایش را ولی آن زمان گرایش بازیگري وجود نداشت.
بانو آدینه گفتند ادبیات نمایشی را انتخاب کنید بلکه وادار شوید زیاد کتاب بخوانید.

 

هم اکنون از انتخاب‌تان راضی هستید؟

بله، یعنی با این دست‌تنهایی و بی‌سیاستی‌هاي خودم باز راضی هستم.
برای اینکه احساس می کنم در حرفه ما باید خیلی سیاستمدارانه برخورد کرد.
چه در روابط و چه در اینکه بتوانی خودت را محبوب همه ی نگهداری و این سخت است. همینطور باید بسیار صبور بودو خوش‌شانس.

 

به شانس اعتقاد دارید؟

من فکر می کنم در فضای سینما یکجای خالی و کسری وجوددارد که یک مهره ناخواسته می آید
در آن‌جا قرار میگیرد و یک‌شبه ره صدساله را طی می کند. دیگری سلیقه مردم است که میتواند بسیار تاثیر گذار باشد
و تمام این ها بی‌ربط به شانس نیست و البته برای تمام این افراد که نشان ستاره بودن را حمل میکنند،
مسئولیت سختی است… بودن و استمرار داشتن.

 

مصاحبه با بهناز جعفری

حتی وقتی یک نفر نقشی را بازی می کند که مثلاً یک معتاد کرکی است،
بارها و بارها برای همین نقش انتخاب می شود و به او اجازه نمیدهند توانایی‌هایش را در نقش‌هاي متمایز نشان دهد.
بازیگر همیشه انتخاب میشود و چندان دخالتی نمی تواند دراین امر داشته باشد زیرا باید زندگی‌اش هم بگذرد.

حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

تک‌کاراکتری شدن برای خودتان تا چه اندازه رخداد افتاده است؟

در سینما اگر بخواهیم بگوییم همیشه نقش‌ها یک مشکلی داشته‌اند «خنده»… یا ایدز داشته یا موادفروش بوده یا…

 

این روال از چه فیلمی شروع شد؟

اگر اشتباه نکنم از فیلم «نگین» اصغر‌ هاشمی که در آن‌جا با بانو گلچهره سجادیه همبازی بودم.
اما نقش منفی همیشه برایم مساله‌برانگیزتر بوده و انرژی بیشتری برده.
البته منفی چندان واژه درستی نیست که بکار میبریم. من همیشه سعی میکنم
باوجود توضیحات کارگردان، وجوه دیگری از کاراکتر را هم نشان دهم که مثبت است و دلسوزی و همذات‌پنداری مخاطب را برمی‌انگیزد.

 

چندبار پای‌تان برای تست دادن به دفاتر سینمایی باز شد؟

در آن دوره ده‌ها بار تست دادم. چه برای کارهایی که مرا معرفی می کردند
مانند «دندون طلا» و «عشق طاهر» و چه وقت‌هایي که خودم به دفاتر سینمایی می‌رفتم و فرم پر می کردم.
اما چندان برایم خوشایند نبود و پس از چند کاری که انجام دادم فکر می کردم
دیگر باید مرا بشناسند و نیازی به پر کردن فرم نیست و به غرورم برمی‌خورد.بهناز جعفری

فیلم های بهناز جعفری

تابه‌حال در تستی رد شده‌اید که دل تان بسوزد؟

بارها هم تست دادم و رد شدم, و دلم سوخته و بعد نشستم و فیلم را هم با بغض دیدم
و گاهی وقت‌ها فکر کردم که من چه چیزی کم داشتم و این رابه تقدیر و شانس ربط میدهم.

 

خاطره‌اي ازآن زمان دارید که هرگز فراموشش نکنید و تا امروز هم برای‌تان تاثیر گذار بوده باشد؟

یک بار در سریالی بازی می کردم که به من یک‌سری برگه باطله دادند تا با آن به‌عنوان منشی بازی کنم
که اتفاقی دیدم فرم‌هایي است که آدم‌هاي مختلف در دفتر سینمایی پر کرده‌اند و گفتم ‌اي داد بیداد،
این آدم با چه آرزوها و تصوراتی این فرم را پر کرده و هم اکنون زیر دست من است
و از چرخه سینما به دور مانده. بعد ازآن از این فرم پر کردن‌ها متنفر شدم, و همینطور از اینکه کسی من را در خیابان میبیند،
می‌شناسد اما کارهایم رابه یاد نمی‌آورد و از من می خواهد بگویم در چه کارهایی بازی کردم.
کلا از هر چه که مرا وادار به تعریف کردن خودم کند بی‌زارم.

 

شما برای نقش‌تان در «منزل‌اي روی آب» یک سیمرغ دارید. این را موفقیت نمی دانید؟

سالی که سیمرغ گرفتم فیلم‌هایي مانند من «من ترانه پانزده‌سال دارم» بودو کاندیداهای نقش دوم کسانی بودند
که فکرش را نمیکردم، من بگیرم. همین حالا که از سیمرغ فاصله گرفتم اصلا دوستش ندارم
و هیچ تاثیری بر زندگی من نگذاشته است.
خصوصا که اینروزها میبینم به نقش‌ها و بازی‌هایي داده میشود که رو و سطح در انها اهمیت پیدا کرده است.
البته من هم اکنون هرچه بگویم ممکن است بگویند چون خودش نگرفته اینطور می گوید.
اما من به‌عنوان معترض این ها را نمی گویم. سلیقه من این است.

حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

بهناز جعفری از نقش هایش می گوید

با این روال من همدیگر به دل خودم نمی‌چسبد وقتی این کلمه رابه کار میبرم که نقش ناب،
نقش پیچیده ولی تاثیر گذار، یک سکانس اما بازی کن و زنده‌اش کن.
خارج از ایران این رخداد می‌افتد. جایزه‌ها به چنین نقش‌هایي داده میشود.

 

مثلاً همان نقشی که من برایش سیمرغ گرفتم،
نقش یک دختر ایدزی بودو بعداً متاسفانه باعث شد که فقط یک برچسب به من بخورد که این همان دختری است
که ایدز داشت و برای ترمیم رفته بود. اما آن‌جا ما به ازای آن تقدیرشان رابه هنگام و خوب دریافت می کنند.

 

بعد از سیمرغ، نه دست مزد من بالاتر رفت نه پیشنهادهای مخصوصاً آن چنانی به من شد.
همان‌ طور انتخاب‌هاي کوچک داشتم و پیشنهادات خیلی ناب نقش اول به من داده نشد.
انگار توانایی‌ها و بضاعت من در همان حد است. فقط خوشحالم که هنوز میگویند بهناز بازیگر با استعدادی است
و می تواند نقش را در بیاورد. همین برای من قانع‌کننده است تا اینکه بخواهم سیمرغ بگیرم.
هیچ‌کس یادش نمیماند چند‌سال پیش چه کسی سیمرغ گرفت.
البته اخیرا جوایز، بین‌ المللی و شگفت‌انگیزتر شده و کمی جهانی‌تر که می شود
یادمان می ماند که مثلاً شهاب حسینی، لیلا حاتمی، آقای ناجی و نوید محمدزاده برگزیده شده‌اند.

 

چه شد که به این گروه پیوستید و فکر می کردید برای نقشی کوتاه سیمرغ بگیرید؟

یک روز دستیار آقای فرمان‌آرا با من ارتباط گرفتند و من رفتم دفترشان برای بستن قرارداد و برگه‌اي به من دادند
که فقط دیالوگ‌هاي مژگان در آن بود. یک نقش تک‌سکانسی که حتی نمی دانستم
باید چه دستمزدی را برایش بگیرم. من هم «بوی کافور، عطر یاس» را دیده بودم
و آقای فرمان‌آرا رابه‌شدت دوست داشتم. حتی برای آن نقش که ایدز داشت رفته بودم

 

بهناز جعفری از سیمرغ گرفتنش می گوید

آزمایشگاه و خودم هم آزمایش دادم یا به آدم‌هاي مختلف می گفتم تو اچ‌اي وی مثبت هستی تا ببینم واکنش‌شان چیست.

 

بعد شنیدم که آقای فرمان‌آرا در پروازی کنار شبنم طلوعی نشسته بودند
و سر و زبان او راکه دیدند گفتند بد نیست این نقش را شبنم بازی کند.
دستیارشان ارتباط گرفتند و گفتند ما یک جابه‌جایی داریم و شما فلان نقش رابه جای مژگان بازی کنید.
بسیار حيرت زده و ناراحت شدم, و سریعا رفتم سر لوکیشن که منزل با شکوه آقای کیانیان در آن فیلم بود.
میز شام چیده بودند و آقای کیانیان هم بود.

 

آقای فرمان‌آرا موسیقی بتهوون گذاشته بود. با توپ پر رفتم پیش‌شان و گفتم من باید این نقش را بازی کنم.
پول نگاتیو چه میزان می شود؟ من آنرا می دهم و شما این سکانس را هم از من بگیرید
و هم از بازیگر دیگرتان و بعد مقایسه کنید کدام بهتر است.
ایشان خندیدند و خب من هم نمیدانستم چه میزان وضع مالی‌شان خوب است «خنده».
آن روز گذشت و من بالاخره توانستم از طریقی متوجه شوم که آقای عباس گنجوی در عروج‌فیلم کار مونتاژ را انجام میدهند.
خودم رابه آب و آتش زدم که باید بازی کنم. آفیش شدم, به بیمارستان تا آن یک سکانس را از من بگیرند.

 

اما آن لحظه یخ کرده بودم، تمرین کرده بودم اشک بریزم و حتی هنوز هم میگویم
چرا دستانم را بالا آوردم و صورتم را مخفی کردم. یک برداشت گرفتند و گفتند خوب است و من هم فکر کردم
الکی و اصطلاحا پلان ایتالیایی است. ازآن روز چند روز یک بار حلیم به‌دست می‌رفتم عروج فیلم و میگفتم بگذارید
سکانسم را ببینم. من هستم؟ و آن ها خاطرجمعی می‌دادند که خودت هستی.

حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

بهناز جعفری از جایزه گرفتنش می گوید

تا روز اختتامیه جشنواره در تالار همبستگی که بدو بدو رفتم پالتو خریدم و خودم رابه آن‌جا رساندم
و ردیف‌هاي جلو نشستم. وقتی جایزه گرفتم از کاندیداهای دیگر خجالت می‌کشیدم
و عذرخواهی می کردم… اصلا اعتمادبه‌نفس نداشتم «خنده».بهناز جعفری

 

ازآن زمان چه چیزهایی به خاطر دارید که فکر میکنید کاش امروز هم وجود داشتند؟

ما ازآن بچه‌هایي بودیم که شب می‌رفتیم توی صف سینما شهر فرنگ و عصر جدید اسم نويسي میکردیم
و صبح یک نفر می‌رفت آن‌جا و بعد چند نفر اضافه میشدند و با باتوم آن ها را جا می‌زدند.
فیلم «درود سینما» رابا فلاکت و بدبختی دیدیم.
خود من چه میزان به مادرم دروغ گفتم تا بروم «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» را ببینم «خنده».
گالری می‌رفتیم… اما اخیرا رفتم موزه هنرهای معاصر یک گنجینه‌اي را باز کرده بودند
و این همه ی بی‌اهمیتی برای آدم‌هاي مسئول به شدت دردآور بود.

 

مثلاً جلوی یکی از تابلوها آب از بالا چکه میکرد و باید فاصله‌ات را زیاد میکردی تا خیس نشوی.
هم اکنون دیگر باورم نمیشود که مثلاً کسی «جان مجذوب» رومن رولان را خوانده باشد.
برای «هملت» قطب‌الدین صادقی که آن زمان در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشد، هر شب یک جوری بلیت گیر می‌آوردم و انتهای سالن می‌ایستادم به تماشا و ١١شب هم تمام میشد.

 

بهناز جعفری از دوران نوجوانی اش می گوید

مادرم همیشه میگفت کلید را بگذار و برو همانجا که بودی… به شدت مخالف بود. گربه‌هایي که در آن سالن پیش از بازسازی‌اش رفت و آمد داشتند، دیگر بخشی از اجراها بودند.
سالن‌ها هر کدام سبک خودش را داشت.
مثلاً یک سالنی برای کارهای دانشجویی بود، کارگاهی برای کارهای تجربی و سالن‌هایي هم برای کارهای حرفه‌اي. اما همین حالا حتی اگر اسما این جداسازی وجود داشته باشد در عمل چندان رعایت نمیشود.

 

باوجود این میزان از مخالفت، چه شد که خانواده اجازه دادند تئاتر کار کنید؟

پدرم حسابدار بازار بودو انسانی بسیار منعطف و لوتی اما مادرم که در فضای بیمارستان و پرستاری کار میکرد و با درد جامعه از نزدیک آشنا بودو به شدت با ورود من به این فضا مشکل داشت.
بانو آدینه با او صحبت کردند و توضیح دادند که تئاتر مطربی نیست
و بعد هم به تماشای نمایش «پادشاه مار» نشست و آن گونه کم‌کم کنار آمد.

 

جداشدن پدر از خانواده چه تاثیراتی بر زندگیتان داشت؟

از آنجایی که مادرم زن خودساخته‌اي بودو در جامعه واقعا جنگیده و زندگی کرده بود،
خیلی روی من تأثیر گذاشت. تا جاییکه یادم می آید هیچ وقت از هیچ یک از اعضای خانواده پول نگرفتم.
رشته‌ام گرافیک بودو با طراحی‌هاي کوچک سعی میکردم درآمد داشته باشم
و بعد هم که در بازیگری بی‌مهابا کار کردم تا هم خرجم در بیاید هم خودم را تثبیت کنم.

 

بهناز جعفری از خانواده اش می گوید

جدایی خانواده برای تعداد زیادی از آدم‌ها سازنده بوده تا اینکه بخواهند هرروز شاهد کلنجار رفتن پدر مادر باشند.بهناز جعفری

هم اکنون که بعد از مدت‌ها با خانواده پدرم در رفت و آمد هستم، این حس مثبت رابه خودم دارم که هیچ وقت ناچار نشدم ب
رای پول گرفتن به پدرم رجوع کنم و به این سوال همیشگی که این پول را برای چه می خواهی، جواب دهم و از طرفی دل‌نگرانی برای پر کردن حساب خالی همیشه با خودم بود. زندگی بازرسی‌شده‌اي داشتم و مادرم به شدت نظارت داشت و فکر می کرد
باید جور نبود پدر را هم بکشد و حتی وقتی می خواستم تئاتر ببینم، مادرم به شدت مخالف بودو تازه کم‌کم داشت می‌فهمید زمانه عوض شده و دید که من در منزل کتاب میخوانم و دیالوگ حفظ می کنم و از این بابت شاد بود.

 

اهل کتاب هستید؟

نه متاسفانه… همین حالا حسرت و آرزویم این است که یونیفرم بپوشم و کنار این کتابفروشی‌هاي قدیمی که مانند کتاب‌فروشی تخت طاووس، کتاب‌هاي دست دوم میفروشند چهارپایه بگذارم
در پیاده‌رو کتاب بخوانم و گذر عمر را ببینم.
اما آرزو هم خواهد ماند… این یک حقیقت است و نباید ازآن طفره رفت. تازه من مانند دوستان دیگرم تن به ازدواج نداده‌ام و زمان بیشتری برای خودم دارم.
پس منطقی و اهل برنامه‌ریزی هستید…

اتفاقا من آدم عاشق‌پیشه‌اي هستم اما کارم رابه هر چیزی ترجیح میدهم.
اگر کسیکه دوستش داشته باشم بتواند با این شرایط کنارم بماند،
من استقبال می کنم اما طبق معمول آدم‌ها نتوانسته‌اند با من کنار بیایند.

 

بهناز جعفری از عشق می گوید

گردن رابطه و هر چیز دیگری که جلوی کارم را بگیرد میزنم. آدم‌ها وارد رابطه میشوند که رفت و آمد کنند و انتظاراتی دارند اما من وقتی مثلاً بازبینی دارم تا یک هفته نمی خواهم هیچ‌کس سمتم بیاید و تلفنم را خاموش می کنم.
حتی اگرهم‌حرفه خودم هم باشد، چهار برابر سخت‌تر است.
حسادت و رقابتی در آن میان است که آزاردهنده میشود. هیچ وقت نمی خواستم همسرم بازیگر باشد. شاید اگر ازدواج میکردم با یک اهل ادبیات و کتاب بود…

حرف های بهناز جعفری از اوضاع کار و زندگی شخصی خودش

با روحیه پرانرژی و تمامیت‌خواهی که دارید، هیچ وقت پیروز شده‌اید افرادی شبیه بخود پیدا کنید؟

من هیچ وقت دنبال آدم‌هاي شبیه به خودم نگشتم چرا که در دوستي و تصمیم‌گیری‌هاي اینچنینی کمی خودخواه هستم که فکر کنم این هم ماحصل همان تنها بودن است. معدود و انگشت‌شمارند آدم‌هاي پرانرژی و فعال دراین مملکت که غبطه و حسادت من را برانگیزانند.
اما دیدن یک زن پیروز و به‌خصوص بازیگر در خارج از ایران غبطه‌برانگیز و مساله‌برانگیز است که چطور آن‌قدر پیروز است. فکر میکنم هم اکنون در زندگی‌ام به یک بازنگری رسیده‌ام که تعامل و آرامش برایم باارزش‌ترین چیز است.بهناز جعفری

 

بی‌پروایی آدم‌ها را دوست دارم اما زمانی که در عین‌حال بتوانند با آرامشی آنرا مهار کنند،
نه آن‌هایي که از درون هم فتیله‌شان خاموش است و من باید آن ها رابه فعالیت وادار کنم.
آن‌قدر برای هر چیز انرژی گذاشته‌ام که همین حالا خساستم می آید این انرژی را برای کسی بگذارم.
به‌خصوص دراین حرفه دوست ندارم با کسی آن‌قدر صمیمی باشم زیرا از همین رابطه‌ها بسیار آسيب دیدم و ترجیح می دهم
با آدم‌هایي در حرفه‌هاي دیگر دوستي کنم مثلاً با پزشک مغز و اعصابم آسان‌ترم تا دوستان بازیگر.

 

بهناز جعفری از حرفه بازیگری می گوید

تمرکز بی‌قیدوشرطتان بر حرفه‌اي که در آن هستید، چه میزان شما رابه اهدافی که در ابتدای مسیر داشتید نزدیک کرده است؟

راستش من به‌عنوان هدف و منبع درآمد به این حرفه نگاه نکردم و توسط اولین معلمم بانو آدینه که این مسأله را برای من جدی کردند به این سوی سوق داده شدم, و برای من که گرایش‌هاي دینی و اسلامی پیدا کرده بودم و گرافیک می‌خواندم،
تاثیر گذار بود که تکلیفم را روشن کرده و موضعم را کمی تلطیف کنم.
دانشگاه دو جا قبول شدم,، گرافیک تربیت مدرس و نمایش دانشگاه آزاد که خیلی محتاطانه و بدون اینکه مادرم در جریان باشد
ثبت‌اسم کردم و اواسط ترم اول بود که فهمید و جهان رابه هم ریخت ولی من ماندم.
هم اکنون که نگاه می کنم به تعداد زیادی از چیزها نرسیدم اما تا حدودی تلاش کرده‌ام که قابل قبول باشم.
بابت چیزهایی که شخصا و با جان سپردن و بدون استفاده از تجربه دیگران به آن ها رسیدم، از خودم راضی‌ام.

 

منظورتان از گرایش‌هاي مذهبی چیست و مربوط به چه دوره‌اي می شود؟

من یک دوره دو ساله میخواستم بروم رشته دیگری را هم زمان با گرافیک بخوانم. انواع نمازها را می‌خواندم و روزه میگرفتم
و جامعه الزهرای قم هم ثبت‌اسم کرده بودم و ازآن‌جا برای من نوار می‌فرستادند
و هر شش ماه یک بار می‌رفتم حضوری امتحان می‌دادم که بیشتر روی قرآن و تربیت اسلامی متمرکز بودند.
همینطور دوست داشتم به آدم‌هایي که ناتوانی جسمی دارند
خدمت کنم و پرستارشان شوم. البته همین حالا هم هنرمندان به‌گونه‌اي خدمتگزاران مردم هستند.

 

با این حال ظاهرتان هم متمایز با همین حالا بود؟

بله. هم چادر سرم بود، هم مقنعه چانه‌دار. اما همه ی این زمان را گذرانده‌اند.

 

جدیدترین مطالب سایت