علیرضا خمسه مجدد در سال 1372 ازدواج کرد و حاصل این ازدواجش دو دختر شد.
علیرضا خمسه در ۹ بهمن ماه سال ۱۳۳۱ در تهران بدنیا آمد. علیرضا خمسه از هنرجویان مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما بود. خمسه درسال ۱۳۵۷ به فرانسه رفت و یکسال و نیم در مدرسه ون سن، آتلیه اگوستوبوال و آتلیه سیته یونیور سیته پاریس، دورههاي مربوط به پانتومیم، حرکات بدنی و بازیگری را فرا گرفت .
بازیگر علیرضا خمسه درسال ۱۳۵۹ به ایران بازگشت ودر سال ۱۳۶۰ برای نخستین بار مقابل دوربین سینما رفت ودر فیلم « مرگ یزدگرد » بازی کرد. نوع خطوط چهره خمسه و تسلط او بر حرکات صورت « میمیک » و نرمی اي که در حرکات بدن او وجوددارد، از همان ابتدای ورود او به حیطه بازیگری، توجه کارگردانهاي کمدی ساز رابه خود جلب کرد و بعد از فیلم جدی « مرگ یزدگرد » برنامه سازان تلویزیون سراغ او رفتند ودر برنامههایي مانند « نوروزنامه » ؛ « هوشی و موشی » ؛ « بورزید و بخندید » ؛ « حواستو جمع کن » و « نگاه سوم » با اجرای قطعات نمایشی طنز در بین مخاطبان تلویزیون جایگاه ویژهاي پیدا کرد .
مجله تالاب: بین سالهاي ۶۵ تا ۶۷ در برنامه کودک روزهای جمعه مجموعهاي تلویزیونی به نام هوشیار و بیدار پخش می شد که به قلب خانوادهها نفوذ کرد. اگرچه ظاهراً این مجموعه برای کودکان ساخته شده بود اما بزرگترها و پدرومادرها هم جزو طرفدارانش بودند و طبق معمول خانوادهها درکنار یک دیگر به تماشای ان مینشستند.
شادروان محسن یوسفبیگ در نقش هوشیار و علیرضا خمسه در نقش بیدار حاضر می شدند و به راستی هریک درنهایت استادی از عهده کار خود برآمدند.
امروز پس از گذشت سه دهه پای صحبتهاي علیرضا خمسه، بازیگر نقش بیدار در سن ۶۳ سالگی نشستهایم که ببینیم چگونه زندگی وی را به ان مسیر کشانده و پس از ان ادامه زندگی را در کدام جهت طی کرده است.
او در مورد زندگی شخصی و حرفهاياش حرفهاي جالبی زد، علت شکستش در ازدواج اول، ماجرای جابهجایی یکی از برادرانش هنگام تولد در بیمارستان، رابطهاش با دخترانش و… باهم بخوانیم.
چه عرض کنم؟! هرکس دراین زمینه یک نظری دارد. پدرم می گوید زمان احمدشاه ؛ مادرم میگوید یک روز زمستانی ؛ هیچکس درست نمیداند انگار ان سال جنگ جهانی دوم تمام شده بود؛ اما شناسنامهام ۹ بهمن ۱۳۳۱ را نشان می دهند.
معمار بودند.
در حال حاضر چهار خواهر و چهار برادر دارم. سه تای دیگر هم بودهاند که فوت شدهاند. یک برادر داشتیم که از لحاظ ظاهری و روحیه بهطور کلی با ما تفاوت داشت.
۳۴سال با ما زندگی کرد بدون ان که کسی چیزی بداند. یک روز برادر من دریک صحنه فیلم برداری بودو با پسری ملاقات کرد که به ما شباهت داشت.
جالب آنجا بود وقتی با او گرم گرفت و سر صحبت را بازکرد متوجه شد روز تولدشان هم کاملا مانند یک دیگر است.
هریک به یک دیگر گفتند که برادری شبیه دیگری دارند. صحبت بالا گرفت و مادران ما دو تا با یک دیگر دیدار کردند ودر این مورد تحقیقاتی به عمل آوردند. در پایان متوجه شدند که از طرف بیمارستان بچهها را جابجا به خانوادهها تحویل دادهاند.
نه. ما ۳۴سال با این برادر به ظاهر ناتنی زندگی کرده و وی را درخانواده پذیرفته بودیم. هنوز هم همان حس رابه او داریم.
ان برادر اصلی هم نتوانست بعد از آشنایی جایگاه یک برادر کامل را درخانواده ما پیدا کند. ما سالها با یک حس بزرگ شده بودیم و هنوز هم همان حس را داریم.
راجع به دوران کودکیتان صحبت کنید. در زمان قدیم بچهها در خیابان جمع میشدند و با هم بازی میکردند. فرق بازیهای بچهها در آن دوره با بچههای الان که تفریحشان گیم نت و بازیهای کامپیوتری است را چگونه میبینید؟
دوران کودکی ما بهترین زمان برای بچهها بود. خودم به همراه بچهها الک دولک، بیخ دیواری، تیله بازی و بازیهاي دیگر مثل فوتبال، والیبال، دوچرخهسواری و… را انجام میدادم.
اینکار برای ما لذتبخش بودو شور و نشاط بچگی را در وجودمان صدچندان می کرد. اما نکته مهمی که در پس این تفریحات سالم قرارداشت اجتماعی شدن بچهها بود.
بچههایي که در کوچه جمع می شدند هدفی مشترک داشتند و ان این بود که میخواستند سرگرم شوند.
بهمین دلیل دورهم جمع می شدند، باهم سازگاری برقرار میکردند، قهروآشتی می کردند، انعطافپذیری را یاد میگرفتند و میفهمیدند در جامعه باید چگونه رفتاری داشته باشند.
بهمین دلیل یک نوجوان خیلی چیزها از اجتماع خود یاد می گرفت ودر دوران جوانی کاملا گرم و سرد چشیده بود.
اما بچههاي هم اکنون که پای بازیهاي کامپیوتری رشد میکنند چیزی از روابط اجتماعی یاد نمیگیرند و این اصلا خوب نیست.
در چند سالگی ازدواج کردید؟
من دوبار ازدواج کردم. اولی سال ۶۲ بود که به جدایی انجامید. حاصلاش پسری بود به نام احمدرضا. دومین ازدواج سال ۷۲ بود که خدا را شکر همین حالا ۲۲ سال است که با موفقیت ادامه داشته و حاصلاش هم دو دختر به نامهاي درسا و گلسا بوده است.
علت شکست ازدواج اول و موفقیت ازدواج دومتان را در چه می دانید؟
شاید در سنین پایین کمی احساسی برخورد کردم یا آگاهی کامل نداشتم. اما در ازدواج دوم عقل و عشق رابا هم درآمیختم و عمیقتر برخورد کردم.
عقل و عشق باید درکنار هم قرار بگیرند تا زندگی موفق شود و یکی از انها بهتنهایی کافی نخواهد بود.
کمی راجع به بچهها صحبت کنید.
پسرم احمدرضا همین حالا ایران زندگی نمیکند. با مادرش از ایران مهاجرت کرده و ساکن اسپانیاست. دختر بزرگم درسا سال سوم دانشگاه است ودر رشته سختافزار کامپیوتر تحصیل می کند. دختر کوچکم گلسا هم سال سوم دبستان است.
رابطهتان با دخترها چگونه است؟
ما به هر دوی آن ها عنوان میوه عشق را داده بودیم و همواره در گوششان ترانههاي عاشقانه میخواندیم. من با بچههایم زیاد بازی میکردم.
همین فردا قرار است دختر کوچکم رابه پارک ببرم. تا آنجایی که توانستهام بچهها رابه پارک و شهربازی بردهام.
زن و شوهر چگونه میتوانند زندگی خوبی کنارهم داشته باشند؟
گذشته از عشق و محبت و فداکاری، انها باید به مسائل اقتصادی هم توجه کنند. از همان ابتدا با تلاش و کوشش و یک دوره سختی کشیدن به فکر تهیه مسکن و وسایل زندگی باشند.
رفاه الزاما خوشبختی نمیآورد، اما نبودنش می تواند مشکلساز باشد. زن و مرد باید برنامهریزیهاي درست داشته باشند و با تلاش و صرفهجویی و پسانداز به استقلال مالی برسند. از این گذشته باید اصول زناشویی را یاد بگیرند.
هرکس به دنبال هرکاری که می خواهد برود باید دوره ببیند، اما متاسفانه ما این دوره دیدن را برای ازدواج لازم نمی دانیم و خیلیها بعد از شکستهاي شدید تازه متوجه میشوند چه اشکالاتی در کار خودشان بوده و چه اصولی را باید یاد میگرفتهاند. دانستن اصول اعتقادی و مذهبی هم بسیار مهم است.
آیا مهریه را ضامن دوام زندگی میدانید؟
نمی توانم دراین زمینه حکمی کلی بدهم و باید به آمارها مراجعه کرد. شاید مهریه بالا ضامن خوشبختی نباشد، اما در بعضی جاها می تواند یک زندگی را نجات دهد. رعایت مهریه در اندازه معقولش درست است.
کسیکه ثروتمند است نباید سه شاخه گل مهریه کند، اما اگر دختروپسری به هم علاقه دارند و وضع مادیشان تعریفی ندارد، لازم نیست رقمی مهر کنند که بخواهد جنبه مشکلساز پیدا کند.
در خانه شما سالارید یا خانمتان؟
با سالار بودن هیچکدام موافق نیستم، عشقسالاری را درست می دانم. زن، مرد و بچهها باید اصول عشق را بیاموزند و به مهر و عاطفه اجازه بدهند در زندگی حرف اول را بزند.
چه تعداد فرزند را مناسب میدانید؟
این هم بستگی به خانواده دارد. شاید یک پدرومادر یک بچه داشته باشند و نتوانند همان یکی را هم خوب تربیت کنند.
اما هستند خانوادههایي که هفت هشت بچه دارند و همه ی رابه بهترین شکل ممکن به جامعه تحویل دادهاند.
پدرومادری که بیش از یک فرزند دارند باید به بچهها یاد بدهند به هم علاقه داشته باشند و خواهروبرادر خوبی برای هم باشند.
منزل کدام منطقه است، آپارتماننشین هستید ؟
ما در آپارتمانی در خیابان فرمانیه سکونت داریم.
نظرتان راجع به فرهنگ آپارتماننشینی چیست؟
ما ایرانیها خیلی زود عناصر پیشرفته را وارد زندگی خود میکنیم، اما فرهنگ ان را رشد نمیدهیم. موبایل را زود وارد کردیم و همین حالا همه ی ما موبایل داریم، اما بههیچوجه فرهنگ ان را نداریم و بجای ان که از این وسیله برای تسهیل زندگی استفاده کنیم ان را صرفا در جهت منافع شخصی بکار می بریم.
ماشین وارد سرزمین ما شد، اما فرهنگ رانندگی را همگام با توسعه ماشین پیشرفت ندادیم. آپارتمان را هم به زندگیها افزودیم، اما دریغ از فرهنگ آپارتماننشینی.
ما دریک مجتمع ۳۳ واحده زندگی می کنیم. البته بیشتر همسایهها باهم مشکلی ندارند اما یک آقایی در آنجا اصرار دارد همیشه مدیر باشد و بقیه از او تبعیت کنند.
البته او قصد مسئولیتپذیری ندارد و فقط می خواهد حکمرانی کند و وقتی به مدیریت انتخاب نمیشود خشمگین میشود و شارژش را نمیپردازد. ما هنوز راه زیادی داریم که دراین زمینه باید بپیماییم.
رابطهتان با همسایهها چگونه است؟
عالی. ما در هر طبقه چهار واحدیم. یکی ما هستیم و ان سه تای دیگر یک خانوادهاند به نام خانواده ممقانیان.
آقای ممقانیان اهل تبریز به همراه پسر و عروسش و همچنین دختر و دامادش هم در همان طبقه ساکناند. آن ها همسایههاي فوقالعادهاي هستند و به ما خیلی محبت میکنند. ما هم دوستشان داریم و نسبت به انها حس یک خانواده را داریم.
چگونه به این حیطه بازیگری کشیده شدید؟
باور کنید از همان پرقنداقم عاشق بازیگری بودم. اما در دوران دبیرستان بطور جدی برای اینکار تصمیم گرفتم.
وقتی دوران دبیرستان به پایان رسید وارد دانشگاه شهیدبهشتی شدم و آنجا روانشناسی خواندم چون حس میکردم دانش روانشناسی می تواند به بازیگری کمک کند.
پس از ان به فرانسه رفتم ودر آنجا در رشته تئاتر و بازیگری ادامه تحصیل دادم. انقلاب که شد من درسم را نصفه نیمه رها کردم و برگشتم.
در این جا سال ۶۰ برای نخستین بار در فیلم «مرگ یزدگرد» آقای بهرام بیضایی بازی کردم و این نخستین کار من بود. همان سال وارد تلویزیون شدم و هم اکنون ۳۴سال است که در خدمت مردم هستم.
به برنامه پربیننده هوشیار و بیدار برگردیم که محصول سالهاي ۶۵ تا ۶۷ بود. ظاهراً این مجموعه در برنامه کودک روزهای جمعه پخش میشد، اما گذشته از بچه ها، تعداد زیادی از بزرگترها هم دوستدارش بودند. از خاطراتتان در ساخت ان و همچنین عکسالعمل مردم بگویید.
ان برنامه من را در دل مردم برد و خیلی سریع من رابه چهرهاي شناختهشده تبدیل کرد. من جزء کارهای اولم بود، اما مرحوم یوسفبیگ پیشتر هم کارهایی داشت.
با این حال از ان به بعد همه ی من و ایشان رابه نامهاي هوشیار و بیدار میشناختند. از یک نقطه نظر بگوییم واقعا ان مجموعه مهمترین کار من و محسن یوسفبیگ محسوب می شد.
هنوز که هنوز است تقریباً از هر صد نفر که من را می بینند به خاطر همان برنامه ۹۹ نفرشان لبخند میزنند و با اینکار حس دوست داشتن را تلقین می کنند.
خیلی از آن ها قدردان و سپاسگزار زحماتی هستند که ما کشیدهایم. ان زمان دوران جنگ بودو مردم ما به خاطر آزارهای بمباران و حملات صدام تحت فشار بودند و وجود یک برنامه شاد جدا مایه خوشحالی مردم می شد.
من به یاد دارم وقتی که ما برنامه را ضبط میکردیم وسط کار ناگهان وضعیت قرمز اعلام می کردند و ما وادار بودیم کار را در نصفه رها کنیم و به پناهگاه برویم و بعد از اعلام وضعیت سفید برگردیم و کارمان را ادامه دهیم.
هنگام پخش برنامه هم شرایطی مشابه جریان داشت. بچهها داشتند پای تلویزیون برنامه هوشیار و بیدار را تماشا میکردند که ناگهان وضعیت قرمز اعلام می شد و همگی باید به جایی امن پناه میبردند و بعد از اعلام وضعیت سفید پخش برنامه ادامه پیدا می کرد.
عکس هاي علیرضا خمسه
شما کارهای کمدی زیاد انجام دادهاید. ازجمله سریال «یک مشت پر عقاب» که در ان نقشی بسیار خندهدار ایفا میکردید. سوالی که برای تعداد زیادی از مردم پیش می آید این است که چطور خودتان می توانید یکچنین نقشی را تا این اندازه خوب و مسلط بازی کنید و به خنده نیفتید؟
در همه ی جای دنیا همه ی هنرمندان بزرگ مانند چارلی چاپلین می توانند هم زمان دو نقش جدی و شوخی را ایفا کنند.
ما برای ضبط یک سریال انقدر تمرین میکنیم که دیگر جنبه خندهدارش از بین میرود و بهاسانی می توانیم ان نقش را پیاده کنیم.
اما سریالهاي ۹۰ شبی که خیلی سریع نوشته و اجرا میشود ودر ان بداههگویی به کرات رخ می دهد، اینطور نیست.
هنگام ضبط هنرمندان بارها به خنده میافتند و گاهی اوقات این خندهها را ضبط می کنند ودر انتهای همان برنامه به صورت پشت صحنه برای مردم نشان می دهند.
سریال ۹۰ شبی وقتی برای تمرین باقی نمیگذارد، اما در تئاتر یا سریال جدی تر تمرین انقدر زیاد است که دیگر جنبه خندهآورش برای بازیگر از بین میرود.
شما عاشق کارتان هستید. راجع به سختیها و شیرینیهاي اینکار صحبت کنید.
عشق در انتخاب کار بسیار مهم است. سختیهاي حرفه بازیگری بسیار زیاد است و گاهی از تحمل فرد خارج میشود.
خیلیها فکر میکنند افراد مشهور مرفهاند و از وضع مالی خوبی برخوردارند درحالی الزاما اینگونه نیست و ما چهرههاي مشهور زیادی را داشتهایم که درنهایت فقر از دنیا رفتهاند.
اما بنظر من بزرگترین حسن ان ارتباط دوستانه با مردم است و این بر من تاثیری فوقالعاده می گذارد.
کدام نقشی که تا به حال بازی کرده اید را بیشتر از بقیه دوست داشتهاید؟
نقش باباپنجعلی در سریال پایتخت از طرف مردم بسیار استقبال شده و من هم بدلیل این استقبال و همچنین تفاوت سنی و رفتاری ان با خودم، خیلی دوستش دارم.
چه نقشهایي را دوست دارید در آینده بازی کنید؟
من هر فیلم یا سریالی که می بینم و خوشم می آید دوست دارم در ان بازی کنم. تجربه بازیگری در نقشهاي مختلف برایم لذتبخش است.
از سریالهاي قدیمی ایرانی کدامها را بیشتر دوست داشتهاید؟
سریال دایی جان ناپلئون از آقای تقوایی و سریال هزاردستان از مرحوم حاتمی را خیلی دوست داشتهام. کلا سریالهاي قدیمی را بیشتر از جدیدها دلبستگی دارم و احساس میکنم کارهای جدید بیشتر تکرار قدیمیهاست.
اهل صرفهجویی هستید؟
بله، صددرصد. کسیکه صرفهجویی می کند، می تواند به ثروت برسد. من خودم به خاطر صرفهجویی توانستهام یک زندگی خوب را شکل بدهم.
اما دوستانی را میشناسم که مانند من درآمد داشتهاند، ولی بدلیل ریخت و پاش فراوان نتوانستهاند یک زندگی خوب و ایدهآل داشته باشند.
با دیدن انها بیش از پیش به این نتیجه رسیدهام که رعایت صرفهجویی تا چه اندازه برای یک زندگی واجب و ضروری است.
ما باید ریخت و پاشهاي بیدلیل و بیفایده را کنار بگذاریم و با بودجهبندی درست، خرج رابه کمتر از دخل تقلیل بدهیم.
باید سعی کنیم که از طرق مختلف درآمد را افزایش دهیم و به این ترتیب به تامین آینده خودمان و فرزندانمان کمک کنیم.
چه فایدهاي دارد که بالاترین مبلغ را دربیاوری و همه ی ان را خرج کنی یا خودت را زیر بار فشار قرض و قوله ببری.
من همیشه اعتقاد دارم باید به درآمد توجه کرد و برطبق بودجه خانواده پیش رفت. رعایت اصول اقتصادی حتی به رشد یک زندگی کارمندی هم کمک میکند و موجب شیرینی ان خواهد بود.
شاید به یک نفر اهل بریز بپاش یک میلیارد تومان پول بدهند. شش ماه زمان برای او کافی است تا ان مبلغ را دود کند.
اما اگر به یک نفر که قدر پول را بداند ده میلیون تومان بدهند ان مبلغ را در حساب بانک مسکن میگذارد تا بدان طریق پایه خانهدارشدن را برای خود بزند. خوشبختی مادی و معنوی در دست خود ماست.
در انجام کارهای خانه به همسرتان کمک میکنید؟
بله. تا آنجایی که میتوانم به او کمک می کنم. در چیدن میز، سفره جمع کردن و گاهی اوقات ظرف شستن به همسرم کمک می کنم.
گاهی هم برای نظافت خانه در جابجا کردن اشیا سنگین به او کمک میکنم. به طورکلی هرکاری از دستم بربیاید در خدمت خانواده خوبم هستم.
آشپزی هم میکنید؟
حقیقتش را بخواهید نه. چون راستش آشپزی همسرم انقدر عالی است که هیچ گاه لازم نشده من دراین زمینه کمکی کنم. دستپخت خانمم یکی از بهترین دستپختهاي دنیاست.
خرید خانه با کیست؟
با خودم. به نانوایی، ترهبار و فروشگاههاي مختلف میروم تا آذوقه و دیگر مایحتاج خانه را تهیه کنم. حضور در جامعه یکی از نیازهای روحی است و به بودن در بین مردم دلبستگی دارم.
خرید بهانه خوبی است تا بتوانم از میان مردم بودن لذت ببرم. در پارک، مغازهها، فروشگاههاي زنجیرهاي و دیگر نقاط هموطنان بسیارعزیزم را میبینم و شاد میشوم.
اهل معاشرت خانوادگی هستید؟
بله. خوشبختانه ما خانواده بزرگی هستیم و برای حفظ قوام زندگی باهم قرارگذاشتهایم که همگی به همراه بچهها و عروس و دامادها ماهی یک بار در خانه یک نفر جمع شویم تا دیدارها تازه شود و جان بگیریم.
ماهی یک بار دورهم جمع میشویم، گل میگوییم و گل می شنویم. باهم یک تعاونی کوچک هم راهانداختهایم.
هرکدام از ما مبلغی را در هر دیدار بهعنوان وام میگذاریم و به این ترتیب هردفعه نوبت وام گرفتن یکی از ماست و یک خانواده دست پر از این مهمانی بیرون می رود.
مهمانی ماهانه ساده برگزار میشود؟
ما اهل سادگی هستیم و با همسرم و خانواده قرارگذاشتهایم در هر مهمانی که نوبت ماست فقط لوبیاپلو بدهیم.
یک نفر به ۴۰ نفر لوبیاپلو می دهد، اما بعضیها به سفرههاي تجملاتی علاقه دارند. من این سختگیریها را نمیپسندم و احساس میکنم باعث کم شدن رفت و آمدها و سردی رابطه میشود.
رابطه شما با خواهرزادهها و برادرزادهها چگونه است؟
خیلی خوب. هرکاری از دستم بربیاید برایشان انجام میدهم. یکی از خواهرزادههایم که در کیش مغازه دارد همین امروز تماس گرفت و گفت تعدادی پتو آورده و از من پرسید آیا در هتلها آشنایی دارم که او بتواند آن ها رابه وی بفروشد.
من هم که یک آشنا در هتل داشتم شماره رابه او دادم تا به این طریق کمکی به او کرده باشم.
فکر میکنید پدربزرگ خوبی میشوید؟
من فکر میکنم هر پدری که فرزندش را دوست داشته باشد، می تواند پدربزرگ خوبی هم بشود. همان طور که پیشتر گفتم من عاشق همسر و فرزندانم هستم و احساس می کنم در آینده هم پدربزرگی مهربان و خوب خواهم شد.
اهل مطالعه هستید؟
بله. من و خانوادهام اهل مطالعه هستیم. به خواندن کتاب بینوایان ویکتور هوگو علاقه زیادی داشتم.
کجا سفر رفتهاید و به کدام مناطق بیشتر علاقه دارید؟
من بهشدت اهل مسافرتم و به همه ی جای دنیا سفر کردهام. در ایران بیشتر از همه ی جا به رشت دلبستگی دارم چون خانواده همسرم آنجا هستند و دوستان زیادی در رشت داریم. جای بسیار خوش آب و هوایی است و من آنجا را بسیار دوست دارم.
برای دوران سالمندی چه برنامههایي دارید؟
قصد دارم به شهری غیر از تهران مهاجرت کنم که خوش آب و هوا باشد و بقیه عمرم را در آنجا بگذرانم.
و کلام آخرتان برای هموطنان و خوانندگان جامجم ؟
بهترین آرزوها را برای تکتکشان دارم و امیدوارم هر روزشان بهتر از دیروز شود.
علیرضا خمسه «زادهٔ ۹ بهمن ۱۳۳۱» بازیگر تئاتر، سینما، تلویزیون ایرانی و فارغالتحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه شهید بهشتی است. او همچنین برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد مکمل از بیست و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر درسال ۱۳۸۷ برای بازی در فیلم بیست است.
نخستین بار چه زمانی متوجه شدید به بازیگری علاقه دارید؟
علیرضا خمسه: 13 شماره شانس من است. نخستینبار هم در 13سالگی متوجه شدم به بازیگری دلبستگی دارم. یكسری كارها وجوددارد كه وقتی انجام می دهی متوجه میشوی دغدغه ذهنیات از بین رفته است. برای من هم بعد از بازی در نخستین كارم این اتفاق افتاد.
اگر بخواهم اصطلاح كوچهبازاری ان را بگویم، میگویم «كرمكشی»؛ در واقع با بازیگری كرمهاي ذهنیام از بین رفت و این علاقه تا 13 سال بعد كه نخستین بازیام در فیلم «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی بود ادامه داشت. واقعیت این است كه هر 13 سال در زندگی من برابر با رسیدن به یك قله شهرت است.
بعد از بازی در نخستین كارم دقیقا 13 سال بعد بود كه موفق به دریافت نخستین جایزه بین المللی تیونیانك از كرهشمالی بدلیل بازی در فیلم «آپارتمان شماره 13» شدم و درست 13 سال بعد در 52 سالگی برای بازی در فیلم «بیست» نخستین جایزه فجر را دریافت كردم.
نخستین بار وقتی خودتان را روی پرده سینما دیدید چه حسی داشتید؟
علیرضا خمسه: نخستین احساس هر كسی از تماشای تصویر خودش انزجار است. هر آدمی وقتی خودش را روی پرده سینما میبیند، مطمئنا از تصویرش بدش می آید؛ به این دلیل كه ان تصور ذهنی كه از خودمان داریم با واقعیتی كه هست یكی نیست اما به مرور با این فیزیك و هیكل، هیبت و صدا آشنا می شوی و می توانی خودت را از پشت سر تماشا كنی و با حالتهاي خوابیده، خزیده و نخزیده و پاشده و نپاشدهات ارتباط برقرار كنی. «می خندد» بنابر این طبیعی است که نخستین واكنش خودم از تماشای بازیام واكنش مثبتی نبود اما وقتی برای نخستینبار روبهروی دوربین قرار گرفتم اضطراب و دلهره نداشتم؛ در واقع اضطرابها را گذاشتم برای رودررویی با حضرت عزرائیل!
نخستین دستمزدی كه دریافت كردید چقدر بودو با ان چه كردید؟
علیرضا خمسه: یادم می آید درسال 1360 برای بازی در فیلم «مرگ یزدگرد» كه نخستین فیلم سینماییام بود 9 هزار تومان دست مزد گرفتم. دقیقا نمیدانم با این پول چه كردم؛ فقط میدانم خانه و ویلا نخریدم.
فكر میكنید تا چند سالگی بازیگری را ادامه دهید؟
كار ما بازنشستگی ندارد اما از كارافتادگی دارد. من هم تا وقتی كه بتوانم بازیگری را ادامه میدهم.
از بعد انسانی بنظر خودتان چطور آدمی هستید؟
علیرضا خمسه: من خودم رابا عینك میبینم، بدون عینك تار می بینم.«می خندد» خودم نمی توانم از خصوصیات خودم بگویم. ترجیحم این است كه مورد داوری قرار بگیرم. به نظرم این سؤالات را باید از یك زندانی پرسید، اگر دقت كنید همه ی زندانیها می گویند من آدم خوبی بودم، مسئولان من را درك نكردند، من رابه زندان انداختند. ما همه ی سعی میكنیم آدمهاي خوبی باشیم اما از بین ما جنایتكار و قاتل و كلاهبردار هم درمیآید.
شما چقدر درباره آدمها قضاوت میكنید، با توجه به اینكه خودتان بازیگر هستید و خواهناخواه مورد قضاوت قرار می گیرید؟
من میگویم همه ی آدمها خوب هستند مگر خلاف ان ثابت شود.
حسادت خصیصهاي است كه هر كسی ممكن است در وجودش داشته باشد. شما هیچوقت به بازیگر یا كمدین خاصی حسادت كردهاید؟
نه هرگز حسود نبودم.
با توجه به اینكه هرچه میگذرد آدمها پیچیدهتر می شوند، خود شما هیچوقت متوجه این پیچیدگی شدهاید؟
من تقریباً همیشه در خودم پیچیده شدهام. آن قدر در خودم پیچیدهام كه خودم را گم كردهام. گاهی پیش می آید كه حتی نمیدانم قاشق غذاخوری را كجا گذاشتهام.
مهمترین خصیصهاي كه در جامعه رنجتان می دهد؟
وقتی مثانهات پر باشد و دستشويي عمومی پیدا نمیكنی. «می خندد»
آخرین دروغی كه تا به حال گفتهاید؟
علیرضا خمسه: در روز خواستگاریام. خانواده همسرم هرچه از خصوصیات منفی میپرسیدند تكذیب میكردم. پدر عروس به من گفتند اینطور كه شما از خودتان تعریف میكنید بنظر خیلی معصوم می آیید. یعنی شما هیچ اشكالی ندارید؟! گفتم چرا من یك مشكل بزرگ دارم ان هم دروغگویی من است «میخندد».
بزرگترین دروغ زندگیتان؟
اینكه به دروغ میگویم من آدم خوبی هستم.
نخستین دروغ عمرتان؟
موقعی كه بدنیا آمدم بجای اینكه گریه كنم، خندیدم.
به صورت عمومی بدجنسی هم دارید؟
بله. در مواجهه با مادرزن بدجنسیهاي خودم را دارم.
یعنی در دوران جوانی هم به شخص خاصی حسادت نكردهاید؟
من هیچوقت جوان نبودم. من همیشه كودك بودهام و هستم.
بهترین كسی كه در بین اطرافیان خود میشناسید؟
حضرت آدم!
شما اصالتا كجایی هستید؟
تهرانی.
فكر میكنید خصوصیات تهرانیها چیست؟
بگویم نمی توانید چاپ کنید «می خندد».
شما در دوران شروع كارتان تبدیل شده بودید به یك ستاره. ستاره شدن با خود چه چیز به همراه دارد؟
علیرضا خمسه: من فكر میكنم لفظ ستاره حداقل در مورد خودم اشتباه است. البته در مورد دیگران هم همینطور. چون ما بازیگرانی هستیم كه به ما نقشی محول میشود كه بعضی از ما توانایی ایفای این نقشها رابه نحو مطلوب داریم و بعضیها نه، بنابر این ما بازیگران خیلی خوب، بازیگران متوسط و همینطور بازیگران عالی داریم.
بازیگران همه ی درصدد ایجاد باور هستند و طبیعی بازی كردن نقشها، در نتیجه هر بازیگری كه موفق می شود و موقعیت شهرت پیدا میكند دچار كذب غرور می شود و این یك اصل است و امر كلیاي نیست اما در مورد شخصیت افراد فرق میكند.
در مشاغل دیگر هم این اتفاق وجوددارد. پزشكانی هستند كه كارشان رونق دارد و به مرور ممكن است متكبر شوند. پزشكانی هم هستند كه هرقدر مشهورتر میشوند، مردانهتر رفتار میكنند. هركس كه قرار است مشهور شود، متكبر و خودخواه شود، حتماً صفت ستاره برای او زیاد است.
در بین ستارههاي جوانتر كسی را دیدهاید كه دچار عارضه خودشیفتگی و غرور ستاره بودن شده باشد؟
علیرضا خمسه: ما حرفهمان بازیگری است و چون یكدیگر را دوست داریم متوجه این عارضه نمیشویم. این موضوع را شما خبرنگارها و مردم عادی بیشتر متوجه میشوید. چون ما در مواجهه باهم ارتباطهاي صمیمانهاي داریم كه عاری از غرور، تكبر و خودپسندی است. به هرحال بین بچههاي تئاتر و سینما یك رفاقتی وجوددارد كه اجازه نمیدهد این خصوصیات خودش را بروز دهد.
ان دورانی كه با اكبر عبدی شانه به شانه هم بازی میكردید، هیچوقت بینتان رقابت پیش نیامد؟
علیرضا خمسه: اتفاقا اكبر عبدی از رفیقهاي خوب من است. سالها باهم كار كردیم و این اتفاق خیلی خوب است كه 2 بازیگر سعی كنند كارشان بهتر شود اما اسم این موضوع را رقابت نمیگذارم بلكه می گویم همدلی و همكاری برای بهتر شدن كار است.
بنظر شما فضای جامعه ما رابه سمت خوب بودن سوق می دهد یا بد بودن؟
فضای جامعه ما مثل آسمان كشور ماست، گاهی آفتابی است و گاهی ابری.
اگر میتوانستید یكی از خصوصیاتتان را پاك كنید كدام را پاك میكردید؟
علاقه مفرط به مادرزنم را «می خندد»
بعد از بازیگر شدن روند زندگیتان چه تغییری كرد؟
علیرضا خمسه: اینكه زیر ذرهبین مردم بوده و همیشه مورد قضاوت باشی سخت است. شهرت باعث می شود برای مردم تماشایی باشی و همین مسئله باعث می شود تو نتوانی آسان رفتار كنی.