گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

مجموعه : اخبار چهره ها
گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

سحر دولتشاهی از زندگی اش میگوید 

 

سحر دولتشاهی بازیگر خوش چهره و تعادل اول کشورمون که بیشتر کارهای سینمایی کار میکند گفت و گویی کرده هست در ادامه می‌توانید سایت تالاب را دنبال نمایید. 

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش , سحر دولتشاهی اکنون چهره ای دقیقا شناخته شده در سینمای کشور جمهوری اسلامی ایران هست وآثار سینمایی و تلویزیونی قابل تمجید در کارنامه کاری اش دارد. معلوم نیست کشف جادوی بازیگری, در سیاهی های اغواگر سالن نمایش چارسوی تئاتر شهر رخداد افتاد, یا سالن کوچک نمایش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پارک لاله, اما هرچه هست,

 

سحر دولتشاهی آن‌قدر عاشق شد, که ادامه تحصیل در رشته مهندسی شیمی را رها کرد تا رشته ای را بخواند که عاشقانه دوستش دارد. درس خواند و تئاتر بازی کرد و تئاتر بازی کرد و بازی کرد, بعد سینما و تلویزیون توان بازیگری اش را کشف و ربایش اش کردند وبرای نقش مکمل به او پاداش دادند و به مرور نقش های اول هم بازی کرد و درخشید وکاندید پاداش شد به حالایش رسید که در اوج هست.

 

به گزارش تالاب دولتشاهی در مقطعی درگیری حاشیه ای بزرگ شد, اما آن‌قدر و درایت و عشق به هنر داشت که نگذارد حاشیه ها به اصل زندگی و هنرش لطمه بزنند. ما هم به این حاشیه ها نپرداختیم و عوضش, به زندگی و علایق و دوستان و خانواده این بانوی پرانرژی و موفق زباد پرداختیم. او ماه گذشته

 

در نمایش پربیننده سی که 120 هزار نفر رابه قصر سعدآباد کشاند, حضور موثری داشت و اینروزها هم, مشغول بازی در طرح دیگری به کارگردانی مصطفی کیایی هست. بهانه این گفت‌وگو همه ی این هاست.

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

در بیوگرافی شما آمده که شما داشتید مهندسی شیمی می خواندید اما این رشته را رها کردید. آن روز که داشتید این کار را میکردید به چه چیزی فکر میکردید؟

 

درواقع از ابتدا هم نیت ادامه آنرا نداشتم و وقتی این محافظت از جانب خانواده و جسارتاز جانب خودم پیدا شد, رفتم به رشته ای که دوست داشتم و دارم. البته موقعی که تغییر رشته دادم, به علت دلمشغولی هایم به ادبیات به سوی ادبیات نمایشی و ادبیات فرانسه رفتم.

 

البته این سنت غالباً خانواده هاست که دوست دارند فرزندشان دکتر و مهندس شود اما بعید میدانم درخانواده شما چنین چیزی وجود داشته باشد. خانواده شما اهل فرهنگ و هنر بودند و پدر شما از بچگی شما رابه دیدن تئاتر می برد. آیا درخانواده شما هم چنین چیزی وجود داشت؟

 

من هم درخانواده ام اولین کسی بودم که گرایش به هنر پیدا کردم و تخصصی به این سوی آمدم. احتمالا درخانواده ام کسی هنر را دنبال میکرد ولی کسی شغلش نبود و من برای این که آغاز کننده باشم سختی زیادی کشیدم.

 

قبلا در گفت‌وگو هایتان گفتید به همراه پدر عمده به دیدن تئاتر می رفتید و احتمالا به نوعی پدرتان بود که بذر این علاقه به بازیگری را در شما کاشت. بعد از تغییر رشته و گرایش به هنر, آیا آثار پشیمانی را در چهره پدر, به علت علاقه مند کردن شما به هنر دیدی؟

 

واقعا نه. پدر وقتی دید خواسته من جدی هست و گذرا نیست مرا محافظت کرد.

 

 

این خواست جدی از کجا نشأت می‌گرفت؟

دیدن نمایید, جدا نمیدانم که آیا می خواستم واقعا بازیگر باشم یا خیر, ولی دنیای که درونش خلاقیت و تازگی وجود داشت برای من خوشگل تر بود. اکنون مقدور هست هر کس در هر شغلی که باشد خلاقیت داشته باشد و زندگی کند ولی خلق کردن شغل آدم باشد ازبچگی برای من خیلی خوشگل بود.

 

مادر شما هم در کار ورزش بودند, درست هست؟

بله. مادرم نایب رییس فدراسیون شنا بود.

 

آیا ورزشی بودن مادر باعث نشد که به سوی ورزش بروید و شما هم ورزشی شوید؟

 

نه درواقع من از همان سنین کم, کارت مربی گری و نجات غریق داشتم ودر خیلی ازمسابقات مادر را همراهی میکردم ولی شعار خود مادرم این بود که ورزش برای سلامتی هست. یعنی ایشان هم برای ادامه دادن ورزش در حد قهرمانی از طریق من عمده پیشباز نمیکردند.

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

از علاقه به نویسندگی تا بازیگری

آن هنگام قهرمان زندگی شما چه بود؟

 

هیچ گاه از کسی نام نمیبرم. چون در مقاطع مختلف انسان های بزرگی در زندگی من حضور داشتند که در موفقیت من نقش ایفا کردند. برای همین تا امروز نتوانستم نام کس خاصی را ببرم.

 

در مقطعی که بازیگری رابا ادبیات نمایشی و تئاتر آغاز کردید گروهی داشتید که کارگردان شما آیت نجفی بودو اتفاقا چند تا کار پشت سر هم با ایشان داشتید. ایشان همین حالا چکار میکنند ودر آن آلبوم چه کسان دیگری حضور داشتند؟

 

آقای کیارش انوری که در حال آماده فیلمساز هستند. بانو هانا کامکار, آقای نعیم جبلی, بانو مریم پالیزبان, یمین آتشی, نزدیک به 30 یا 40 نفر بودیم که حدود یکسال این کار رابه صورت کارگاهی تمرین کردیم.

 

آیا حضور کسی مانند بانو هانا کامکار فرزند استاد بیژن کامکار باعث می شد که شما به گروه کامکارها و موسیقی گرایش مخصوصاً تری داشته باشید؟ کلاً در آن سال‌ها بجز بازیگری علایق دیگرتان چه بود؟

 

من همه ی وقت علاقه خاصی به موسیقی داشتم ودر سنین خیلی کم سه تار می زدم که دنبال نکردم. روی هم رفته موسیقی همه ی وقت از علایقم بود. همه وقت} هم کوشش کردم تماس ام رابا موسیقی حفظ کنم؛ از کلاس های سولفژی که در دانشگاه گذراندم تا دوره های آوازی که رفتم, ولی بیشتر شنونده حرفه ای هستم.

 

و بنظر میرسد علاقه شما به موسیقی و دیگر حوزه های هنری خیلی به ترقی شما در بازیگری کمک کرده هست؟

 

بله, حتماً. یعنی من فکر میکنم دو تا چیز هست که واقعا تفکیک ناپذیر هستند از این حرفه که یکی شان موسیقی و دیگری ورزش هست.

 

وقتی ادبیات نمایشی می خواندید, به نویسنده شدن هم فکر میکردید؟

 

راستش چرا, نویسندگی آرزویم بوده و هست, ولی این یک نظر هست. در آن زمان هم متمرکزتر بودم و شاگرد بدی هم نبودم. ولی درسال های دوم و سوم دانشجویی آنقدر عمیق وارد فضای بازیگری شده بودم که مهلت نمی شد عمده به این سوی بیایم. البته هنوز هم نویسندگی حرفه قابل ستایشی برای من هست.

 

نویسنده داخلی و خارجی مورد علاقتان چه کسانی هستند؟

 

اصلا دلم نمیخواهد دراین گفت‌وگو نام از کسی بیاورم چون نمیتوانم از بین کتاب هایی که خواندم و نویسندگان مورد علاقه ام, یکی را انتخاب کنم. طبق معمولً هم وقتی جایی اسمی می برم, بعداً به علت نبردن اسامی دیگر خودم را سرزنش میکنم برای همین ترجیح میدهم اشاره خاصی به شخصی نکنم.

 

رشته شما ادبیات فرانسه بوده هست. آیا ترجمه ای دز این زمینه هم دارید؟

 

بله, دو ترجمه توزیع نشده دارم یکی از زبان انگلیسی و یکی از زبان فرانسه, ولی برای موفقیت در ترجمه پیگیری ضروری را نکردن و تمرکز اصلی ام در بازیگری بود. احتمالا باید روزی به سراغ این ترجمه ها بروم.

 

کتاب ها و آدم های زندگی ام

همه ی ما لحظات و چیزهایی را در زندگی مام داریم که تاثیرگذارند. شما هم حتماً این لحظات را داشتید. اولین کتاب تاثیرگذاری که خواندید و روی شما تاثیر خیلی زیادی گذاشت چه بود؟

 

من همین اکنون اولین چیزی که به ذهنم میرسد را می‌گویم و این معنی اولین یا آخرین را نمیدهد. یادم می آید در زمان نوجوانی کتاب «جای خالی سلوچ» آقای دولت آبادی برای من خیلی کتاب عجیبی شد و هنوز هم گاهی برای پیدا کردن حال و هوای آن زمان به این کتاب رجوع میکنم.

 

آن هنگام کلیدر را هم خوانده بودید؟

یادم نمی آید که اول کلیدر را خواندم یا جای خالی سلوچ را.

 

معلوم هست که کتابخوان حرفه ای بودید چون کارهای آقای دولت آبادی در سطح بالایی نوشته می شود و برای آن سن جالب هست که کتاب تاثیرگذارش جای خالی سلوچ باشد. لابد تنهایی ها و فضایی که کاراکتر اصلی این قصه داشت جذبش می کرد…

 

دیدن نمایید, همین اکنون کتاب خواندن مانند ادعاهایی شده هست که من عمده ترجیحش نمی‌دهم ولی بچه ای که درخانواده ای بزرگ شده باشد که کتاب دست پدر و مادرش دیده باشد خود بخود روی خود بچه هم تاثیر می‌گذارد و برای من هم این طورجدید ترین بود. یادم می آید از همان کودکی گذشته از سواددار شدنم کتاب خواندن به عنوان یک عادت درخانواده ما بود.

 

در آن مقطع استاد بهرام بیضایی را می شناختید؟

 

بله, دقیقا یادم می آید تقریباً 12 یا 13 تندرست بود که پدرم یک ویدئوی وی اچ اس یزدگرد و چریکه تارا را آورد و من دیدم و خیل روی من اثر گذاشت.

 

وقتی همه ی خوابیم یکی از آثار شما با آقای بیضایی هست و رخداد من شما را از همین کار به ذکر می آورم. در آن کار, اگر اشتباه نکنم, بجز بازیگری, دستی هم در پشت صحنه داشتید. درست هست؟

 

نه, من فقط با سوی بازیگری در آن طرح بودم و خیلی هم از مشارکت با آقای بیضایی لذت بردم.

 

چگونه برای این کار انتخاب شدید؟

فکر کنم آقای افشین هاشمی که یکی از دوستان و همکارانم در تئاتر بودند من را معرفی کردند.

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

بازیگری در کار بیضایی و آتیلا پسیانی

با توجه به سن و سال تان و باوجود این‌که الان هنوز جوان هستید, کارنامه کاری تان در تئاتر خیلی خوب و پرثمر هست و کارهای زیادی دارید و در میان نسل جوان جزو پرکارترین ها هستید؟

 

من تئاتر خیلی کار کردم ولی بسیار افرادی هستند که سنجیدن و سابقه کاری شان دراین حوزه بیشتر از من هست, مثلاً ستاره پسیانی از 5 سالگی روی صحنه حضور دارد در صورتی که از من کوچک تر هست. در کل من کارم رابا تئاتر آغاز کردم و بطور متوسط سالی یک یا 2 کار دراین حوزه داشته ام.

 

اگر اشتباه نکنم, آتیلا پسیانی یکی از افرادی هست که در صحنه تئاتر بیشتری مشارکت رابا ایشان داشتید.

بله, حدود پنج یا شش سال با ایشان مشارکت داشتم ودر گروه تئاتر بازی بودم.

 

برای کار ایشان چگونه انتخاب شدید؟

 

من یک نمایشنامه خوانی با ستاره داشتم ودر کار آقای جلال شهر تهران به نام «هی مرد گنده گریه نکن» که ایشان من را آن جا دیدند, بعدش هم یک ورک شاپ داشتند که من کمپانی کردم و بعد هم برای مشارکت انتخاب شدم,.

 

نغمه ثمینی معلم من بود

آیا بچه درس خوان بودید؟ اصلا بگویید با این مشغله های ذهنی و علایق آیا اهل و درس و مشق هم بودید یا نه؟

 

من به مدرسه بچه های خیلی درس خوان می رفتم. آنجا دانش آموزانش خیلی درس خوان بودند و طبیعتا بین انها نه, من خیلی درس خوان قلمداد نمی شدم, ولی درسم بد نبود و از درس خواندن فراری نبودم.

 

از معلم هایتان کدام شان رابه ذکر دارید؟

 

یک معلم فیزیک بود به نام بانو آتش بند اگر اشتباه نکنم که خیلی دوست شان داشتم و امیدوارم هر جا هستند سلامت باشند. بانو رادجم معلم ادبیات بود که واقعا از ایشان هم ممنونم چون بسیار در مطالعاتم به من جهت دادند. بعداً در دبیرستان بانو نغمه ثمینی با ما تئاتر کار می کردند و عاشقانه دوست شان داشتم و هنوز هم تماس من با ایشان همانگونه عاشقانه هست.

 

از آتیلا پسیانی, حمید امجد, محمد رحمانیان و خیلی خیلی کسان دیگر چیزهای زیادی ذکر گرفتم. اگر بخواهم نام ببرم افراد زیادی هستند که میترسم حین نام بردن تعدادی از آنها را فراموش کنم.

 

خیلی جالب هست که همین اکنون که ما خدمت شما هستیم, اخیرا در کاری بازی کردید که نویسنده آن بانو ثمینی هست: کنسرت نمایش سی. لابد برای شما این کار جذابیت مخصوصاً ای داشت. از تماس خودتان با نغمه ثمینی بگویید.

 

در طول اجراهای سی بدبختانه بانو ثمینی در ایران نبودند و من در آخرین شب ایفا برایشان یک پیغام صوتی گذاشتم و از ایشان تشکر کردم بابت سال های دور مدرسه و برای متن زیبای نمایش سی که هیچ شبی برایم عادی نشد و تک تک دیالوگ ها جادوی خودش را داشت.

 

این زیبایی که اشاره کردید به علت تماس مخصوصاً تان با بانو ثمینی هست یا نه, واقعا دیالوگ ها به نظرتان ناب بودند؟

 

من ذکر گرفتم که علاقه ام و کلا احساسم را از قضاوت حرفه ای ام جدا کنم و چیزی که به آن عقیده ندارم را نگویم و خیلی هم آدم تملق گویی نیستم. «خنده»

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

حضور جلوی دوربین درکنار هدیه تهرانی

اولین حضورتان جلوی دوربین کار «فرزند صبح» آقای افخمی و رو به روی ستاره ای مانند بانو هدیه تهرانی بود. آیا در آن مقطع بانو هدیه تهرانی از سابقه تئاتری شما شناختی داشتند؟

 

راستش را بخواهید واقعا نمیدانم ولی خیلی به من کمک کردند. آن هنگام دوربین 35 بودو اضطراب ها هم طبیعتا بیشتر بودو من هم برای بار اول بود که جلوی دوربین می رفتم. خیلی ترسیده بودم و ایشان خیلی از من محافظت کرد و از همان روز اول رفاقت خوبی بین من و هدیه شکل گرفت.

 

اولین دیالوگی که گفتید را یادتان هست؟

 

در پلان اول حضورم دیالوگ نداشتم ولی یادم هست در آن سکانس آن‌قدر همه چیز برایم عجیب بود که شبیه آلیس در سرزمین عجایب شده بودم.

 

گویا پارک لاله در خاطرات کودکی شما نقش مخصوصاً ای دارد. همین حالا چگونه ودر زمان آماده نظرتان درباره پارک لاله چیست؟

 

من دیگر هیچوقت پیش نیامد که بروم به آن تئاتر کانون پرورش فکری ولی اولین سنجیدن تئاتر من دیدن آنجاست. وقتی بچه بودم یکی از طرفداران پر و پا قرص آن تئاتر بودم. بنظر نوستالژیک می آید ولی دیگر هیچوقت مهلت نشد که بروم مجدد آنجا را ببینم

 

از کتابفروشی هدهد تا سرهنگ ناهید مسافران

اجازه بدهید درباره نحوه ورودتان به تلویزیون گفتگو کنیم. این رخداد چگونه افتاد؟

 

من اولین بار برای سریال بانو مرضیه برومند به نام کتابفروشی هدهد وارد تلویزیون شدم,. مشارکت با مرضیه برومند آن‌قدر برایم مهم بود که بدون خواندن فیلمنامه پیشنهاد مشارکت با ایشان را قبول کردم.

 

اما آنچه باعث شد که خیلی بیشتر دیده شوید سریال مسافران و نقش سرهنگ ناهید بود. خودتان هم این یقین را دارید؟

 

بله. کارهای تلویزیونی, مخصوصا آثاری که هر شب پخش میشوند کمک زیادی به شناخته شدن بازیگر میکنند. مسافران کار خیلی خوبی بودو رویدادها چند وقت پیش چند صحنه اش را مجدد دیدم که خیلی خندیدم. مسافران از نظر نگارش و فضاسازی خوب بودو در بحث فرآوری هم می توانست کمی شکیل تر برگزار شود ولی مهم نیست چون در زمان خودش کار متمایز و پربیننده ای بود.

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

متولد ماه مهر

شما متولد ماه مهر هستید و فیلمی هم با این نام ساخته شده هست. آیا دوست دارید فیلمی باشد با این عنوان و شما در آن بازی کنید و زمینه آیا به این طالع بینی ها اعتقادی دارید؟

 

من برخی وقت ها از آدمها می پرسم متولد چه ماهی هستید و احتمالا هم خصوصیات مشترکی بین شان هست ولی این‌که بخواهم دنبال کنم نه, علاقه ای ندارم. در کل ماه مهر را دوست دارم ولی نه به علت این‌که تولد خودم در آن هست.

 

ماه مهر و فصل پاییز رابه علت مدرسه دوست دارید یا نه به علت فضای عاشقانه و شاعرانه اش؟

 

قطعا که مدرسه از حسن های مهر ماه نیست و کسی از باز شدن مدارس خوشحال نمیشود «خنده».

 

وارد شدن در گروه عصر یخبندان و بارکد

به نظرم مصطفی کیایی از بعد دیگری از شما در بازیگری رونمایی کرد و آن هم کمدی بود. او سحر دولتشاهی متفاوتی رابه مخاطب معرفی کرد. چه میزان با این حرف من موافق هستید؟

 

درست می گویید و من همه وقت} به این فکر میکنم که موثر هست در ژانرهای مختلف بازی کنم و بتوانم این جذابیت ژانرهای متمایز را احساس کنم. البته این خیلی کم پیش می آید. همه وقت} این دلواپسی را داشتم که در سینمایی که در آن کمی فانتزی و رویا وجود داشته باشد حضور پیدا کنم چون همین مولفه های جذابیت بوده

 

که من رابه سینما علاقه مند کرده هست, برای همین خیلی دوست دارم و احتمالا هم آرزویم باشد که چنین نقش های متمایز را سنجیدن کنم. البته فکر می کنم این دلواپسی هر بازیگری باشد.

 

درخصوص آقای کیایی و مشارکت با ایشان کمی توضیح بدهید. سرانجام ایشان یکی از کارگردان هایی هستند که شما در سه چهار سال اخیر بیشترین کار رابا او سنجیدن کردید.

 

راستش در عصر یخبندان نقش من دارم بودو حکایت دردناکی بودو بالعکس عصر یخبندان, در بارکد دقیقا نقش متمایز و طنزی را داشتم. تیم آقای کیایی واقعا مانند یک خانواده می مانند و من در آن فضا بسیار احساس امنیت علت دارم برای این‌که بتوانم کارهای متمایز تری را عرضه دهم.

 

قبول دارید کارهای کمدی که دراین چند سال مردم از شما دیده اند کمک زیادی به بهتر دیده شدن شما داشته و احتمالا حتی نقطه قوت شما باشد؟

 

با بهتر دیده شدن و متمایز دیده شدن موافق هستم ولی نقطه قوت را قبول ندارم, چون خیلی از نقش هایی که در آن کاندید شدم, یا بیشتر احساس کردم مورد توجه قرار گرفته ام دقیقا جدی یا درام بوده هست.

 

دوستان خودمانی من

دوستان خودمانی شما, یعنی دوستانی که با آنها راحتید و رفت و آمد دارید از بین بازیگران هستند یا دوستان زمان بچگی تان؟

 

هر دو. من دوستان خیلی خوبی از زمان بچگی هم دارم که با انها رفت و آمد میکنم و دوست خودمانی هستیم. البته من اصولا شمار کمی دوست نزدیک دارم و انها هم از هم حرفه ای هایم هستند و هم دوستان خیلی قدیمی تر. حتماً میخواهید نام بیاورم.

 

اگر مقدور هست…

«خنده» خارج از موضوع سینما من از خیلی سال گذشته با ترانه علیدوستی دوستم, با ستاره پسیانی دوستم, با باران کوثری دوستم, با هدیه استان تهران دوستم, با هانیه توسلی دوستم, مهناز افشار هست. به علت مشغله ای که همه ی ما داریم مقدور هست ملاقات هایمان دیر به دیر باشد اما همه ی را دوستان خودم میدانم و با آنها راحتم. خدا کند کسی از یادم نرفته باشد.

 

گفتید ترانه علیدوستی و ایشان یک وجه مشترک دیگر با شما دارد و آن این‌که مترجم هست..

 

ترانه مترجم هست اما من قرار بوده مترجم هم باشم ولی نیستم «خنده» هنوز کاری از من توزیع نشده که مترجم هم باشم اما ترانه ترجمه کرده و خیلی هم به او سربلندی میکنم چون ترجمه های بسیار خوبی دارد.

 

شما مترجمی فرانسه خواندید و هم‌ چنین ادبیات نمایشی. آیا ادبیات روز فرانسه را هم پیگیری می کنید؟

 

نه بدبختانه. این کار آخری هم که داشتم روی آن کار میکردم از متن انگلیسی بود نه فرانسه. خیلی متاسفم که مدت هاست به علت مشغله کاری از زبان فرانسوی دور هستم.

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

چهره در بازیگری مهم هست

نقش چهره و فیزیک در موقعیت یک بازیگر چه اندازه هست؟

 

به هرحال این وابسته هست به نقشی که دارد بازی میکند ولی در همه ی جای دنیا یکی از مولفه های استار بودن و ستاره شدن فیزیک و چهره هست. البته در کل تعریف های متفاوتی برای زیبایی وجوددارد و این موضوع در خیلی از مواقع سلیقه ای هست.

 

آیا شما برای حفظ استایل تان ورزش می کنید؟

بله.

 

حکم مادرتان هست؟

 

فرمان که نه, ولی مادر همه وقت} چک میکند که ورزش میکنی یا نه. من کوشش میکنم شیوه زندگی کردنم تندرست باشد و مراقب خواب و ورزش و خوراکم هستم.

 

خیلی از بازیگرها بخشی از استایل خودشان رابا آرایش به دست می آورند. شما به عنوان بازیگری که می تواند مدل خوبی برای بانو ها باشد چگونه فکر می‌کنید؟

 

من تازه برای رعایت کردن فرمول های شغلم عمده آرایش نمیکنم و خیلی ساده تر از این را می پسندم. من با کمال احترام به افرادی که طور دیگری فکر میکنند, اصولا سلیقم آرایش عمده نیست.

 

همراهی با همایون شجریان

اخیر ترین و احتمالا متمایز ترین طرح ای که تا اکنون سنجیدن کرده‌اید طرح سی بود, از چگونگی حضورتان در سی بگویید.

 

از زمانی که آقای پورناظری در جمع دوستانه ای با آقای پورنعمت‌الله و آقای شجریان این موضوع را مطرح کرده بودند با بنده نیز تماس گرفتند و موضوع این ایده را در میان گذاشتند. بنظر من هم ایده بینظیر ای آمد اما راستش تا 10 روز گذشته از ایفا به نظرم طرح ناممکنی می آمد. فکر نمیکردم که بشود دراین ابعاد انجام شود اما خوشبختانه شد.

 

من از ابتدا در جریان این طرح بودم و می دانم دوستان برای به اینجا رساندن طرح از موانع زیادی عبور کردند. البته مطمئن بودم که بیشتر مخاطبین این کار مخاطبین آقای شجریان و موسیقی هستند.

 

بهمین علت بخش نمایشی این کار ریسک فراوانی داشت, چون وقتی شما بخواهید درکنار آثار آزمون پس داده و دوست داشتنی از دید مردم, چنین نمایشی را, با سیل وسیعی از جمعیت داشته باشید طبیعتا ریسک های خودش را خواهدداشت. یعنی من خیلی از موفقیت بخش نمایشی مطمئن نبودم ولی متن خوب بانو ثمینی و آقای دشتی که صبوری های زیادی به هزینه داد که بتواند بکار شکل بدهد و همینطور بازی های خوب دوستانم دربخش نمایش همراه مناسبی برای کنسرت شد.

 

مشارکت اول شما با همایون شجریان بر میگردد بکار «چرا رفتی» و بازی در تیزر آن. اشتباه که نمیکنم؟

 

در آن کار من با بانو باران کوثری مشارکت داشتم و کلیپی هم که درست شد درواقع برای رونمایی از آلبوم «نه فرشته ام نه شیطان» تهیه شد نه برای پخش عمومی. بعد خود ما هم متوجه نشدم که چگونه به صورت گسترده پخش شد. در حقایق رابط من دراین طرح بانو کوثری بود.

 

این ویدیو البته واکنش های منفی زیادی هم داشت. در آن برهه آیا شما واکنشی به نظرات منفی داشتید؟

 

همه ی وقت کارهایی که در سطح گسترده پخش میشوند یک سری موافق دارد و تعدادی مخالف. من هم در کل عادت ندارم به واکنش های منفی در هر زمینه ای واکنشی نشان دهم.

 

دختر شلوغ و پرانرژی پشت صحنه

یک سوال کمی خصوصی تر و البته بیشتر پشت صحنه ای. آقای محسن کیایی و دوستان دیگری که با شما همکار بودند می گویند که شما بسیار شلوغ و پرانرژی هستید و پشت صحنه با شیطنت ها و شیرینی هایی که دارید خیلی محیط را دوستانه و گرم می کنید. آیا پیش شما هم از این تعاریف میکنند؟ کمی از این خاطرات بگویید و آیا به نظرتان این شلوغی و گرم بودن به بچگی تان بر میگردد یا نه؟

 

خوشحال میشوم اگر این طوری باشد و دوستان و همکاران عزیز در مورد من آن گونه فکر کنند. البته دوستان نزدیک من خیلی بیشتر خصوصیات مرا می شناسند و می‌دانند اهل بگو و بخند و شلوغ هستم. آدم هایی که کمی دورتر هستند فکر میکنند من آدم بداخلاقی هستم «خنده». احتمالاً دلیلیش این باشد که من خیلی سخت انسان‌ها رابه دایره نزدیک خودم راه میدهم اما کلا آدم اخمو و بداخلاقی نیستم.

 

این ها مقدور هست مرتبط به کودکی ام باشد و فضای خوشحال و خوبی که در آن بزرگ شدم,. مقدور هم هست ژن باشد «خنده» هر چیزی که هست موضوع این هست که من این فضای سرحال پر از امید را دوست دارم. دوست دارم در اطرافم انرژی موثر جریان داشته باشد و کوشش هم میکنم که خودم در ایجاد این فضا کارساز باشم.

 

از شیطنت های کودکی تان چیزی در خاطرتان هست؟

 

دلم می خواهم یک خاطره خنده دار و بامزه تعریف کنم ولی همین اکنون چنین خاطره ای یادم نمی آید اما همین را بگویم که خیلی شیطون بودم. یکی از بازی های ما با بچه های فامیل این بود که وقتی دور هم بودیم باهم از کتاب نمایش رادیویی می خواندیم و ضبط میکردیم. من همه وقت} مدیریت می کردم که دور هم یک کاری کرده باشیم که به همه خوش بگذرد.

 

خانواده خودمانی من

بنظر شما نقش خانواده در موفقیت چه میزان هست؟ آیا می شود گفت یکی از دلایل موفقیت تان این بود که خانواده پایه ای داشتید که در همه ی جا از شما محافظت کردند و بشما انگیزه و اطمینان دادند؟

 

واقعا خیلی کارساز هست و احتمالا 90 درصد علت این موفقیت میتواند همین باشد

همین اکنون تماس تان با پدر و مادرتان و کل خانواده تان چگونه هست؟

خیلی موثر. مادرم, پدرم, خواهر و برادرم عزیزترین های زندگی من هستند.

 

خواهر و برادرتان در کار هنر وارد نشدند؟

 

نه, ولی خدا را شکر در کار خودشان موفق هستند. برادر من روزبه لیسانس ریاضی محض گرفته و بعد فوق لیسانس محاسبات گرفته و همین اکنون در کانادا دریک NGO کار میکند که به نوعی پترن ریاضی در سیستم های عصبی و انتقال ژن و این قضایا هست. خواهرم نسیم اینجا در دانشگاه شهر تهران باستان شناسی خوانده ودر برلین فوق لیسانس همین رشته را گرفته و برای دکترایش دارد درس می‌خواند که سوشیال ورکر یا به نوعی مددکار اجتماعی شود.

 

ایشان همین همین حالا هم در کشور کشور آلمان در کمپ های پناهنده ها به صورت داوطلبانه کار میکند. پدر من مهندس مکانیک هست و سال های ک کمپانی داشته در زمینه نصب اتومبیل آلات پلاستیک فعالیت میکرد. مادرم هم که شناگر هست و سال‌ها هیات علمی دانشگاه تربیت معلم بوده و نایب رییس فدراسیون شنا.

 

همین اکنون که دراین زمینه فعالیت نمی کنند؟

نه. الان دیگر بازنشسته هستند.

 

گفتید که قدیم ها پدرتان شما رابه تئاتر می بردند. آیا همین اکنون شما آنها رابه تئاتر میبرید یا باهم می روید؟

 

بله. کارهای خودم را می آیند می بینند و اگر در سفر نباشند و امکانش باشد هر تئاتری که میرویم هم ترجیحا هم دیگر را همراهی می کنیم.

 

استایل ستاره ها

به پوشش و برند چه میزان اهمیت می دهید؟

 

به برند نه. ولی به پوشش چرا. من دوستانی دارم که دراین زمینه به من کمک میکنند. به هرحال من بازیگر هستم و این مبحث ای هست که باید به آن بها بدهم. این بدین معنی نیست که ظاهر آدمها از باطن شان مهم تراست بلکه بنظر من هنر خوش پوش و خوش استایل بودن قابل احترام هست و من به آن اهمیت می دهم.

 

گفتگو خواندنی با سحر دولتشاهی در مورد زندگی روز مره اش

 

البته شما نام کسی را نمیبرید ولی استایل کدام شخصیت شما را تحت تاثیر قرار می‌دهد و می پسندید؟

 

من این موضوع را خیلی دنبال میکنم ولی ترین را بازهم نمیتوانم بگویم. کسیکه همین اکنون به ذهنم می رسد از نظر استایل و بازی و جایگاه اجتماعی کیت بلانشت هست.

 

شما از بانو مریل استریپ گفتید و اگر توجه کرده باشید ستاره ای مانند استریپ مقدور هست وقتی قرار هست دریک خیریه ودر کنار مردم عادی حضور پیدا کنند, با یک بلوز ورزشی ساده حضور پیدا کنند اما در اینجا کمتر از این رویدادها می افتد…

 

ما هم این را محبوب قرار می دهیم که حضور در هر جایی یک فرمول «dress code» دارد که باید رعایت کنیم. مثلاً شما در جایی حضور پیدا کنید که برای حضور در آنجا ضروری هست که شما لباس روز بپوشید, یکجای دیگر ضروری هست که شما لباس شب بپوشید ودر جایی هم اسپرت. جایی هم هست

 

که شما دلتان می خواهد فضای ذهنی خودت رابه لباس تحمیل کنی و حال و هوای خودتان را در سلیقه لباس پوشیدن رعایت کنید. ما هم کوشش میکنیم همه ی این ها را درنظر بگیریم. این‌که شما درنظر بگیرید چگونه مناسب جاییکه دارید می‌روید لباس بپوشید و رفتار کنید موضوع مهمی هست که حتماً باید درنظر بگیرید.

 

جدیدترین مطالب سایت