سجاد افشاریان از زندگی و برنامه هایش می گوید

مجموعه : اخبار چهره ها
سجاد افشاریان از زندگی و برنامه هایش می گوید

سجاد افشاریان از زندگی و برنامه هایش می گوید.  ایطور ایطور برزیلته؟ بله سجاد برزیلته. سجاد افشاریان همین‌جور ساده و راحت برزیل مسابقه خندوانه شد. این دو رگه برزیلی -شیرازی اهل هنر است و تئاتر. همین رفت و آمد‌ها برای اجرای تئاتر از تهران تا شیراز باعث شد به یكی از تاثیرگذاران تئاتر‌های دانشجویی تبدیل شده تا و به بدنه زرخیز نمایش ایران اضافه شود بعد‌ها به قلاب رامبد جوان گیر كرد و نویسنده برنامه او هم شد.

 

درشش سالگی كه تصادف كرد و دو كتف و پای چپش شكست زندگی برایش عوض شد. همان روزها بود كه تصمیم گرفت هنرمند شود. شیرازی‌ها هم كه اگر شاعر نشوند یك جایی می‌روند كه شاعرانگی داشته باشد. پس تئاتر انتخاب درستی برای سجاد بود.

 

آرامش از سر و رویش می‌بارد. این مرد خوش‌تیپ به خاطر پیشینه تئاتری و البته شیرازی بودن هیچ‌وقت روی صحنه استرس نمی‌گیرد و آرام است. در اجرا مسلط است و طبیعی است كه مردم رای‌های‌شان را به صندوق او بریزند. چنین آدمی حرف‌هایش هم شنیدن دارد و هم خواندن.

 

این سجاد افشاریان یك دفعه از كجا آمد که یك‌شبه اینقدر محبوب شد؟

راستش اصلا یك‌شبه نبود. اینجا قصه‌های هزار و یك‌شبی زیاد اتفاق می‌افتد؛ مثلا هزار شب كار می‌كنید و یك شب آن اتفاق می‌افتد؛ البته به شرطی كه هزار شب قبل از آن ماجرا، درست كار كرده باشید. این اتفاق واقعا یك‌شبه نبود؛ نزدیك به 14سالی می‌شود كه در زمینه‌های هنری فعالیت می‌كنم.

سجاد افشاریان: صبر میکنم هامونم را بازی کنم …

 

اما مــردم شمــا را نمی‌شناختند. حالا می‌خواهیم بدانیم در آن 14 سال چه كار می‌كردید؟

دبیرستان كه بودم فیلمسازی را شروع كردم. به شكل جدی فیلم كوتاه می‌ساختم و بعدش هم به سینمای جوان رفتم. همزمان با آن تئاتر كار می‌كردم. این شانس را آوردم كه از دوره راهنمایی معلم تئاتر داشتیم. آن موقع به عشق اینكه یك‌دفعه وسط كلاس بیایند و بگویند بچه‌های گروه تئاتر بیایند بیرون، خیلی‌های‌مان در این گروه‌ها فعال بودیم اما من واقعا انگیزه عجیبی برای این كار داشتم. اتودی كه به من دادند تا بازی كنم،

واقعا گریه كردم؛ طوری كه معلم تئاتر فكر می‌كرد آن هم جزء بازی‌ام است. ادامه دادم و حتی در 20سالگی داور جشنواره رشد شدم اما از زمانی كه تئاتر را به صورت حرفه‌ای‌تر دنبال كردم، بحث تئاتر به حدی حالم را خوب كرد كه از فیلمسازی دور شدم.

 

سجاد افشاریان از زندگی و برنامه هایش می گوید

 

در همــــان شیـــراز كار می‌كردید؟

بله. اما اجراها را تهران می‌آوردیم. جالب اینكه هر نمایشی كه در شیراز به هر شكلی اجازه اجرا نمی‌گرفت وقتی در تهران اجرا می‌كردم جایزه‌های معتبری می‌گرفتم؛ مثلا یكی جایزه جشنواره فجر را گرفت یا یكی از آنها پرتماشاگرترین تئاتر 10 سال سالن قشقایی شد.

 

تئاتر درآمد و شهرت كمتری دارد. شما چرا تئاتر را انتخاب كردید؟

راستش دغدغه من بازیگری صرف نبود. از روزی كه شروع كردم به عنوان نویسنده و كارگردان هم فعالیت داشتم؛ حتی زمانی كه فیلم كوتاه می‌ساختم در 18 سالگی مجموعه‌ای 18 قسمتی را برای تلویزیون شیراز ‌ساختم. من متولد 64 هستم، در 22 سالگی جزو نویسندگان مجموعه «شمس‌العماره» سامان مقدم بودم. آنجا برای نویسندگی پولی به من دادند كه دوبرابر كل تئاترهایی بود كه در زندگی‌ام كار كرده بودم. برای همین مدت طولانی چیزی ننوشتم چون نمی‌خواستم طعم این شكل پول درآوردن روی كارم تاثیر بگذارد. دغدغه‌ام تئاتر بود چون هنر بی‌واسطه‌ای است. كشف و شهود این مدیوم را دوست دارم.

 

اگر در این زمینه كار موفقی دارم به این خاطر است كه قبل از نوشتن متن به سوالات بسیاری برای خودم پاسخ می‌دهم؛ اینكه مثلا چرا می‌خواهم آن را اجرا كنم یا در چه سالی می‌خواهم آن را روی صحنه ببرم و اصلا نیاز اجرای آن چیست. این باعث می‌شود اول از هر چیزی نگاهی جامعه‌شناختی به زمان حال خودم داشته باشم؛ ضمن آنكه در تصویر معادلاتی وجود دارد كه اگر به آنها تن دهید همه‌چیزتان در تئاتر از دست می‌رود. من فیلم‌های زیادی را بازی نكردم چون مناسبات انتخاب نقش آنها را دوست نداشتم؛ اینكه همه كارها را انجام می‌دادند و بعد برای یكسری نقش ارزان‌قیمت دنبال بازیگران تئاتر می‌گشتند؛ حتی 5،4 پروژه سینمایی را رد كردم.

 

خب، در این فرصت منتظر چه بودید؟

من صبر می‌كنم تا هامون خودم را بازی كنم.

 

ولی شما كه با كار طنز وارد شدید؟

اتفاقا من با كار جدی شروع كردم. فیلمی بازی كردم به نام «حبیب‌آقا» ساخته محمد حمزه‌ای كه به خاطر آن  در جشنواره شهر كاندیدای نقش اول شدم كه با تقدیر از من شهاب حسینی جایزه را گرفت؛ نقشی كاملا جدی در فیلمی تلخ.

 

یعنی حتی حاضر هستید حذف شوید اما خودتان را اینگونه نشان دهید؟

حذف نمی‌شوم. مردم را با یك استندآپ متفاوت مواجه می‌كنم. ریسك این را می‌پذیرم.

 

شما بعد از كلی زحمت، حالا فرصتی پیدا كرده‌اید كه به آنچه می‌خواستید برسید؛ در خندوانه در حالی كه كسی از شما انتظار نداشت به این خوبی بالا آمدید و حالا درست در همین لحظه می‌خواهید قالب‌شكنی كنید. 

من این را دوست دارم و حالم را خوب می‌كند كه از هر فرصتی كه به دست می‌آید به نفع فرهنگ استفاده كنم. با اجرای اول دوست داشتم ثابت كنم كه قدرت این را دارم كه خوب بخندانم و با اعتماد رامبد جان دل جزو این 16نفر قرار گرفته‌ام و با اجرای دوم دوست داشتم تماشاگر همزمان كه می‌خندد به آنچه می‌بیند یا می‌شنود، فكر كند.

قرار نیست قالب خودم را بشكنم. اجرای مرا دیده‌اید. من برای آنكه مخاطب به اجرای من بخندد به هیچ‌وجه کارهای غیر معقول نمی‌کنم. من در این شوخی‌هایم جدی بودن خودم را هم دارم؛ مثلا از دریاچه پریشان، نمك، هامون و ارومیه نام می‌برم یا وقتی می‌خواهم دعا كنم به مسوولان مملكتی اشاره می‌كنم كه به فرهنگ توجه كنند. همه ما در این سال‌ها صاحب جهان‌بینی‌های شخصی‌مان می‌شویم.

 

خندوانه را كجای زندگی خود می‌بینید؟

قبل از آنكه استندآپ كمدی این برنامه به زندگی من وارد شود، برنامه خندوانه از همان نطفه شكل‌گیری‌اش وارد زندگی من شد. درست از فصل اول و زمانی‌كه طرح كامل آن توسط رامبد جوان عزیز ریخته شد. مدل من این‌طوری است یا كاری را قبول نمی‌كنم یا وقتی قبول كردم آن را با تمام ایمان و اعتقادم انجام می‌دهم. قطعا هم كار سختی است؛ مثلا اگر 200 قسمت برنامه داریم در طی این چند ماه استندبای پروژه هستیم. گاهی اوقات بوده كه ساعت پنج ضبط شروع می‌شود اما تازه همان لحظه می‌فهمیم چه كسی ‌مهمان برنامه است. من باید به سرعت معرفی مهمان را بنویسم و طراحی سوال كه تا حدودی مسیر گفت‌وگو را جهت‌دهی می‌كند.

 

شاید خیلی‌ها ندانند سجاد افشاریان دقیقا در خندوانه چه چیزی را می‌نویسد و واقعا نقش او  در چنین برنامه‌ای چیست؟

برنامه خندوانه به شكلی است كه در آن كلی مناسبت‌های اجتماعی مطرح می‌شود. سعی ما بر این است که در پلاتوهایی از منظر دیگری به این مناسبت‌ها وارد شویم. به‌واقع خود رامبد جوان صاحب نگاه مولف است؛ به این معنا كه جامعه‌شناسی بسیار قوی‌ای دارد، بسیار باسواد است و همین‌طور در تمامی شاخه‌های هنر‌های نمایشی متخصص است. حالا به اینها قدرت اجرا را هم اضافه كنید؛ پس بدون شك برنامه‌ای مثل خندوانه می‌تواند بدون نویسنده روی آنتن برود؛ حالا اگر در تیتراژ نامی از نویسنده برده می‌شود، نشان از نبوغ، اعتماد و اطمینان رامبد دارد؛ به این معنا كه اثر هرچه شكیل‌تر در تمامی بخش‌ها تولید شود.

 

برای جناب‌خان هم چیزی می‌نویسید؟

نه. محمد بحرانی و تیمش ایده ‌پردازهای بسیار درجه یك و مستقلی هستند.

 

مهمان‌ها از قبل می‌دانند قرار است چه سوالاتی از آنها پرسیده شود؟

نه، اصلا. بخشی از سوالات ما كه عمومی است؛ مثل اینكه وقتی شما حال‌تان بد است چه كار می‌كنید؟ اما بخشی از سوال‌ها مربوط به خود آن شخص است و بستگی به او دارد. ببینید مردم ما در عرصه‌های مختلف یكسری قهرمان دارند. وقتی از قهرمان آنها مثلا سوال می‌كنم وقتی حالت بد است چه كار می‌كنی و او مثلا جواب می‌دهد فلان موسیقی را گوش می‌كنم، مخاطب با خودش می‌گوید چه جالب! من هم این كار را امتحان كنم. اینها بخش عمومی سوالات است. در بخش دیگر همه‌چیز بستگی به خود ‌مهمان دارد؛ مثلا ‌مهمانی داشتیم كه 14 دقیقه بیشتر از او پخش نداشتیم. رامبد حتی به شوخی به او گفت اگر چیز بامزه‌ای تعریف نكنی با كمربند سیاهت می‌كنم اما باز هم آن‌طور كه باید نشد. یك وقتی ‌مهمان برنامه شخصی مثل یونس شكرخواه است؛ انگار تدوین كرده‌ای و او را به برنامه آورده‌ای چون خودش درست و كاربردی صحبت می‌كند.

 

سجاد افشاریان از زندگی و برنامه هایش می گوید

 

مهمان‌های‌تان را چقدر كارگردانی می‌كنید؟

راستش خیلی روی این مساله فكر می‌كنیم اما نمی‌شود. مدل برنامه شبیه یك برنامه زنده است اما زنده پخش نمی‌شود. با این تفاوت كه شاید مردم یك ساعت برنامه می‌بینند اما گاهی بیش از هشت ساعت ضبط آن طول می‌كشد.

 

خندوانه به شكل جالبی آنقدر خوب و موفق شده كه آدم نمی‌تواند به آن خرده بگیرد؛ حتی گفت‌وگو‌های خارج از استادیو هم كاراكتر خودشان را دارند؟

یكی از نكات ویژه‌ای كه رامبد جوان دارد و بسیار تحسین‌برانگیز است، همین اهمیتی است كه به كار تیمی می‌دهد. به این صورت كه نه‌تنها به همه اعتماد به نفس می‌دهد بلكه به عنوان مشاور به تمامی بخش‌ها مشورت می‌دهد و نظارت می‌كند؛ انگار او همه‌جا تكثیر می‌شود؛  رامبد اینجا، رامبد اونجا، رامبد همه جا.

 

حال‌تان با برنامه خندوانه خوب است؟

بله، قطعا.

 

اما آن كار بزرگی كه می‌خواهیــــد نیست. درســت فهمیده‌ایم؟

نمی‌شود این‌طور گفت. صادقانه‌اش این است كه مگر من سالی چند كار می‌توانم انجام بدهم؛ یك یا گاهی دو تئاتر. گاهی هم مثل امسال نمایشی روی صحنه دارم كه از جیبم پول می‌گذارم تا آن گروه بتواند كارش را ادامه دهد. گاهی پیش می‌آید به خاطر سیستم نظارتی بر تئاتر یك سال اصلا به من سالن نمی‌دهند. اگر كاری نكنی حتی كسی زنگ نمی‌زند بپرسد حالت خوب است. من كاری داشتم كه خودم با بچه‌ها انجام دادم، برای‌شان تمرین گذاشتم، سالن خوبی برای‌شان گرفتم و. . . رفتم و گفتم من چیزی نمی‌خواهم فقط یك كمك‌هزینه بدهید.

 

به من گفتند ما نداریم بروید از شهرداری و دیگر نهادها بگیرید. حالا جدای از عشقی كه به كارم در خندوانه دارم معادل سه سال تئاترم پول می‌گیرم. به هر حال یك بخش زندگی، بخش اقتصادی آن است. تا چه زمانی برویم در مغازه‌ای دل‌مان بخواهد لباسی را بخریم اما نتوانیم؟! اقتصاد خیلی مهم است. وقتی جیبم خالی است نمی‌توانم بنشینم و در آرامش ایده‌پردازی كنم چون باید به این فكر كنم که فردا غذا چه بخورم؟ پول اجاره چه می‌شود و… .

 

فرض كنیم شما استندآپ كمدین و پدیده این رقابت شدید و خندوانه هم تمام شد. چه كار می‌كنید؟

من همیشه سعی كرده‌ام در زندگی‌ام به شكل خودم باشم؛ یعنی اگر آرتیست هستم شب كه می‌خوابم به هنر فكر كنم یا صبح كه بیدار می‌شوم به هنر فكر كنم. همزمان كه حالا خندوانه را می‌نویسم، فیلمنامه‌ای نوشتم كه پروانه ساخت هم گرفته و یك كار جدی است یا اینکه مدیریت هنری گروه موسیقی بمرانی را بر عهده دارم، روی مجموعه شعری به نام اسكارلت دهه 60  هم كار می‌كنم و. . .  . من روحیات خاص خودم را دارم و در زندگی شخصی حالِ یك شعر عاشقانه تلخ را دارم.

 

اما وقتی روی صحنه استندآپ می‌كردید به نظر می‌رسید یك كمدین عالی هستید.

این بازیگری است. این روزها موسسه‌ای فرهنگی به اسم «آپ ارت ‌مان» را همراه پگاه آهنگرانی دارم كه در آنجا پنل‌های مختلفی را در زمینه تجسمی، سینما، ادبیات، گرافیك، تئاتر و موسیقی برگزار می‌كنیم.

 

اینها دغدغه‌های شماست یا دوست دارید هر كاری را تجربه كنید؟

تجربه نیست، كاملا دغدغه‌ام است؛ ضمن آنكه به نظرم همه این كارها به هم ربط دارند. وقتی من بازیگری‌ام را كامل كنم و وقتی در مقام كارگردان می‌ایستم دیگر نیازی نیست كه برای كارم بازیگردان بیاورم چون می‌توانم آن بازیگر را هدایت كنم. در نوجوانی سر نمایشی بودم كه كارگردانش چند بار تكرار كرد چرا این صحنه درنمی‌آید؟ من با خودم عهد كردم كه اگر روزی كارگردانی كردم این جمله را به كار نبرم. به بازیگرم راهكار بدهم تا آن لحظه دربیاید. وقتی می‌روم سمت تجسمی و نقاشی را دنبال می‌كنم قطعا آن شاعرانگی نقاشی‌ها در خلق صحنه‌ها به من كمك می‌كند. وقتی چهار سال است مدیر یك گروه موسیقی هستم به دریافت‌های دیگری در استفاده از موسیقی می‌رسم.

 

به نظر می‌آید سر خودتان را خیلی شلوغ كرده‌اید؟

شاید این‌طور باشد.  من متولد 64 هستم اما احساس می‌كنم خیلی كارهای نكرده دارم و برای انجام‌شان همیشه عجله دارم.

 

با این همه مشغله چقدر برای خودتان وقت می‌گذارید؟

متاسفانه خیلی‌كم! حتی در برنامه هم این را گفتم كه سه سال گذشته به خاطر كارهایی كه بوده شاید حتی شش روز هم مادرم را ندیدم. خندوانه شش ماه سال هر شب روی آنتن است. كجا می‌توانیم برویم؟ یا برای برنامه «گوشه دل» كه برای شب عید بود، صبح روز عید هم داشتم می‌نوشتم. از آن طرف خیلی عاشق نسل خودم هستم و سعی می‌كنم برای آنها زمان بگذارم؛ حتی در كارهای خودم افراد زیادی هستند كه برای نخستین‌بار صحنه را تجربه می‌كنند. اگر كسی بگوید چیزی نوشته‌ام برایت بفرستم، می‌گویم بفرست.

 

رویای شما دقیقا در كدام شاخه‌ای كه الان فعالیت می‌کنید، تعریف می‌شود؟

رویاهای بزرگی در سر دارم كه پایانی برای‌شان نمی‌بینم حتی نوبل و اسكار هم انتهای كار من نیست.

سجاد افشاریان: صبر میکنم هامونم را بازی کنم …

 

مثلا فكر نمی‌كنید كه اصغر فرهادی شوید و دومین اسكار را بگیرید؟

اصلا اینطور نیست. هرچند درصدد هستم در سال‌های آتی فیلم بسازم و برای خودم فیلمنامه بنویسم.

 

خانواده در این روند كاری چه حسی دارند؟

من تا پیش‌دانشگاهی ریاضی خواندم و بعد در دانشگاه ادبیات نمایشی خواندم. زمانی كه می‌خواستم از ریاضی به سمت نمایش بروم با مخالفت خیلی جدی خانواده‌ام مواجه شدم چون نگرانی معمول هر پدر و مادری است كه مثلا فرزندشان می‌خواهد مهاجرت كند و برود تهران كه چه اتفاقی بیفتد؟ یا اینكه مگر می‌شود از هنر پول درآورد؟
 به هر حال هر آنچه كه بود مخالف بودند. دوست داشتند مهندس شوم. زمانی كه من به دنیا آمدم مادرم گفته بود خدایا شكرت یك طلبه به من دادی. بعدها به من گفت دوست داشتم تو باقیات صالحات شوی اما نشدی. خانواده‌ام به‌شدت مذهبی‌اند. پدرومادرم هر دو معلم هستند؛ مادرم مدیر و پدرم دبیر.

 

تك‌فرزند هستید؟

نه. یك خواهر بزرگ‌تر و یك برادر كوچك‌تر هم دارم. عكسی كه از عروسی مادرم و پدرم داریم در زمان جنگ است. مادر و پدرم در دوران جنگ در مهاباد معلم بودند. برای دل خودشان و براساس اعتقادات‌شان زندگی كردند و به ما هم همین آزادگی را یاد دادند؛ به همین خاطر برای من بسیاربسیار قابل احترام هستند و همیشه سعی می‌كنم قدردان‌شان باشم و بر دستان‌شان به مهر بوسه زنم.

 

پس یعنی خانواده زیاد با كار شما موافق نبودند!؟

نه.

 

نخواستید برای آنكه دل‌شان را به دست بیاورید یك كار مورد علاقه‌شان را بازی كنید؟

وقتی می‌گویم آدم تلخی هستم باور كنید. 14 سال است كه كار تئاتر می‌كنم اما یك‌بار پدر و مادرم پای‌شان را در آن سالن‌ها نگذاشته‌اند؛ چه در شیراز و چه در تهران. هروقت والدین بچه‌های دیگر برای تماشای كار می‌آمدند كار را به آنها تقدیم می‌كردم چون حس خوبی می‌گرفتم؛ انگار والدین خودم هستند. آنها علاقه‌ای نداشتند و من هم اصراری نداشتم.

 

نظرشان در مورد خندوانه چیست؟

خدا را شكر آن را دوست دارند. استندآپ را هم دیدند و دوست داشتند؛ البته پدرم تماس نگرفت و تنها یك پیام تبریك آن هم به شكل خاص خودش برایم فرستاد.

 

برای اجرای تئاترها به تهران می‌آمدید و چه می‌كردید؟

تئاتر كه كار می‌كردیم باید جای خوبی می‌رفتم اما در شیراز جایی نبود. آنجا كار می‌ساختم و در فستیوال‌های مختلف دانشجویی در تهران اجرا می‌كردم. آن سال‌ها با اعتماد به نفس به آرتیست‌هایی كه دوست داشتم زنگ می‌زدم كه بیایند كارم را ببینند؛ حتی یك‌بار به رضا كیانیان زنگ زدم كه كاری در جشنواره دانشجویی دارم و او هم آمد و بعد از تماشای كار با ما صحبت هم كرد یا زنگ می‌زدم به حسن معجونی. یادم هست در یكی از اختتامیه‌ها مجری امیر جعفری بود.

 

آن موقع در بخش‌های مختلفی چون خیابانی، نمایشنامه‌خوانی، صحنه و. . . كار داشتم كه همه آنها كاندیدا شدند و برای همه‌شان جایزه گرفتم. در آن جشنواره اصغر فرهادی، حسن معجونی و پانته‌آ بهرام آمده بودند تا جوایز را بدهند. دستیار حسن معجونی دوست من بود. به من گفت بیا سر تمرین كارمان. من اتفاقی رفتم آنجا و از قضا یكی از بازیگران كار حسن معجونی انصراف داده بود. خواهش كردم كه من به جایش متن را بخوانم. «رویای شب تابستان» اثر شكسپیر بود.

 

نقش را خواندم و حسن معجونی خیلی خوشش آمد. از من پرسید: «كجایی؟» گفتم: «خانواده‌ام شیراز هستند و دانشگاهم بوشهر است.» گفت: «پس هیچی…» اما من گفتم که می‌آیم. هفته‌ای دوبار به مدت یك سال برای تمرین‌ها به تهران می‌آمدم و از آنجا می‌رفتم بوشهر برای دانشگاه و از آنجا شیراز.  این مثلث را یك سال رفتم و آمدم.

 

شب‌ها كجا می‌خوابیدید؟

جاهای مختلف. بیشتر خونه مامان گلی؛ مادر یكی از دوست‌هایم كه برایم مثل مادر بود. خیلی شب‌ها اصلا نمی‌دانستم كجا باید بخوابم اما دوستانم بسیاری اوقات لطف داشتند و به خانه آنها می‌رفتم. گاهی هم یواشكی با بعضی از دوستان دانشجو به خوابگاه‌شان می‌رفتم؛ حتی مدتی از بس در اتوبوس نشسته بودم از عصا استفاده می‌كردم. رسیدن به این مرحله برای من مسیر راحتی نبود.

 

اما كلی حال كردید؟

قطعا. یكی از خاطره‌انگیزترین روزهای من در تئاتر همان اجرای صحنه‌ای نمایش «رویای نیمه شب تابستان» بود.

 

بعد از آن اتفاقات خوب یكی‌یكی رخ داد؟

شرایط خیلی سخت شد. بعد از آن نمایش «به خاطر یك مشت روبل» را بازی كردم. از همان موقع هم این‌طور بودم كه در تئاتر هر كاری را قبول نمی‌كردم.

خیلی گزید‌ه‌كار هستم. به همین خاطر دستمزد من در سه سال كار تئاتر حرفه‌ای نهایتا شد یك میلیون و صد هزار تومان؛ یك 100 هزار تومان، یك 300 هزار تومان و یك 700 هزار تومان برای سه اجرا. كلی افسرده شده بودم. گفتم چه كار كنم؟ رفتم انیمیشن نوشتم كه قسمت‌هایش بسیار طولانی بود. سپس رفتم برای كارهای ایده‌پردازی آنونس و تیزر تبلیغاتی و… . منی كه عاشق نمایشنامه‌نویسی بودم و می‌خواستم به عنوان نمایشنامه‌نویس سراغم بیایند، در آن دوره افسردگی در یك سال نتوانستم یك متن را تمام كنم. دفترچه فرستادم بروم سربازی. دفترچه را كه فرستاد‌، زنگ زدند و گفتند آن متنی كه چهار سال پیش داده بودی برای نخستین اجرای محیطی تئاترشهر، اگر بخواهی می‌توانی اجرا كنی.

گفتم آن متن برای چهار سال پیش بوده؛ به همین خاطر یك شب تا صبح نشستم و هرچه غم عالم در دلم بود را تبدیل به كلمه كردم و شد نمایش 100 سال پیش از تنهایی ما. زمان عجیبی بود. سربازی نرفتم و رفتم سر اجرای آن كار. بعد از آن همه‌چیز روی روال افتاد؛ مثلا اگر قبلا سه نمایش داده بودم كه هر سه رد شده بود، حالا یك نمایش هم كه می‌دادم قبول می‌شد. این روند ادامه داشت تا اینكه رامبد به من زنگ زد برای گروه ایده‌پردازی ایده‌میده! آنجا حدود 30 نفر بودیم.

من سعی می‌كردم همه تلاشم را ارائه بدهم. بعد از آن سریالی را به من پیشنهاد داد كه ساخته نشد. بعد نوبت رسید به مجموعه «سلام تاكسی» و بعد از آن سریال «گوشه دل تهرون» و بعد هم سری اول خندوانه.

 

خندوانه مسیر شما را به سمت كمدی كج كرد؟

در «شمس‌العماره» این اتفاق افتاد. در تئاتر هم كمدی زیاد نوشته بودم. درواقع كمدی جزء دغدغه‌های من بود؛ حتی در كاری تلخ مثل «احساس آبی مرگ‌» كه درباره بچه‌های 18 ساله محكوم به اعدام بود، باز لحظاتی كمدی بود. به نظرم شما می‌توانید گاهی نگاه تیز مسائل اجتماعی را با كمدی بیان كنید و نه‌تنها اتفاق بدی نمی‌افتد بلكه تاثیرش را دوبرابر می‌كند.

 

پس طنز برای شما عنصر دامنگیری نیست كه در آن ماندگار شوید؟

نه!

 

حضورتان در استندآپ كمدی به كجا می‌رسد؟

به نظرم مهم‌تر از حضور من در استندآپ، خود استندآپ كمدی به عنوان گونه‌ای از نمایش است كه در این مملكت می‌ماند.

 

این بنا به نام شما هم ثبت می‌شود؟

به نام رامبد جوان قطعا. من فقط طرح مسابقه خنداننده برتر را پیشنهاد دادم.

 

خوشحالی كه چنین كاری كردی؟

بله اما بیش از هر كسی باید ممنون رامبد جوان باشیم كه از ایده‌های خوب با آغوش باز استقبال می‌كند و به آن امكان اجرایی شدن می‌دهد.

 

فكر می‌كردید آنقدر محبوب شوید؟

برای ما اتفاق ویژه‌ای بود و دوست داشتیم برنامه را در این‌سری در اوج تمام كنیم. می‌خواستیم جایگاه كمدی تغییر كند و كمدین‌ها در سطح بهتری پذیرفته شوند اما راستش دور از ذهن بود كه این همه مورد استقبال واقع شود.

 

اگر این اتفاق در خارج افتاده بود، آنقدر پول نصیب ایده‌پردازش می‌شد كه در بهترین جا خانه بخرد اما اینجا اینگونه نیست. این شما را آزار نمی‌دهد؟

نه.  من در چنین شرایطی دویده‌ام. من در زندگی‌ام دو فیلم را به عنوان الگو دارم كه هر وقت حالم بد می‌شود، می‌روم و آنها را می‌بینم؛ یكی «مارادونا» ساخته امیر كاستاریكا و دیگری «شاملو» ساخته بهمن مقصودلو. گاهی حس می‌كنم ما برای رویاهای‌مان هیچ تلاشی نمی‌كنیم. روزی هزار نفر می‌گویند به تئاتر علاقه داریم اما وقتی از آنها می‌پرسیم چند نمایشنامه خوانده‌‌اید یا دیده‌‌اید با هیجان می‌گویند هیچی.

همه فقط آن بخش كاذب شهرت ماجرا و پولش را می‌بینند اما دغدغه‌شان نیست. من گاهی در طول شبانه‌روز كمتر از پنج ساعت می‌خوابم چون راه زیادی پیش رو دارم. در خندوانه هدف ما این بود كه فرهنگ شادی و موفقیت را نهادینه كنیم و بگذاریم حال‌مان خوب باشد. فرمول‌های تاثیر خوب بر دیگران را یاد بگیریم. به هر حال خندوانه یك روز تمام می‌شود. باید خودمان قهرمان لبخند همدیگر باشیم. 

خیلی از جدایی‌ها می‌تواند ناشی از همین باشد كه بلد نیستیم روی هم تاثیر خوب بگذاریم. در برنامه سعی كردیم قبح یكسری مسائل را بشكنیم و مثلا طرف به كسی كه دوستش دارد عاشقانه‌هایش را ابراز كند. خیلی چیزها و موارد زیادی را می‌توانیم نام ببریم كه برنامه خندوانه زمینه‌ساز بستر فرهنگی‌اش بوده؛ از همین حضور استندآپ كمدین زن كه تابو‌یش در برنامه شكست بگیر تا خیلی‌خیلی موارد دیگر.

 

عکس های دیدنی و متفاوت از برنامه خندوانه

سجاد افشاریان کمدین خندوانه از اینستاگرام خداحافظی کرد

نظر سجاد افشاریان درباره اجرایش در خندوانه + عکس

 

 

منبع : مجله زندگی ایده آل

 

جدیدترین مطالب سایت