در اینجا اشعار زیبا به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع) را جهت تسلیت گردآوری نموده ایم. امیدواریم استفاده نمایید و برای دوستان و آشنایان ارسال نمایید.
چشم من آقا گریونه ؛ روی گونه هام بارونه
نظری کن آقا امشب ؛ به دلی که سرگردونه
دل بی سر و سامونم
به نگاه تو وابسته
بغض بقیعت آقاجون
راه نفسم رو بسته
براتو میسازیم آخر
گنبد و دو تا گلدسته
یه روزی میرسه با شور و با نوا
پیاده ما میریم تا صحن مجتبی
حسن جانم حسن
✅ مطالب مشابه : اس ام اس شهادت امام حسن مجتـبی (ع)
کریمی و بی همتایی ؛ تویی که به غم معنایی
همه ی میدونن اي آقا ؛ وارث غم زهرایی
تو خاطره هات داری تو
یه خاطر ه ي تلخ آقا
وقتی به زمین خورد مادر
صدای میزدی یا زهرا
تو بودی و دو گوشواره
مادر تو افتاد از پا
به پیش چشم تو یه پست بی حیا
غرورت رو شکست میون کوچه ها
حسن جانم حسن
لحظه ي آخر تو بستر ؛ دل همه ی رو سوزوندی
لایوم کیومک گفتی ؛ روضه هاي گودال خوندی
گفتی به حسین می بینم
یه ستمگر وروی سینه
وقتی سرتو میبره
زینب با چشاش میبینه
تن تو به روی خاک و
سر تو رو نی می شینه
امون از این دلم امون از کربلا
میشه واست کفن یه تیکه بوریا
حسن جانم حسن
✅ مطالب مشابه : زندگینامه امام حسن مجتبی | نحوه شهادت امام حسن مجتبی (ع)
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریه زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
صلح وقتی به معنی صلح است، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد، پُشتگرمی به لشکری دارد
و اگر پرچم سفید نداشت، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت، دامن مهر مادری دارد
دامن مادری اگر که نداشت، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسیهایش، سر در آغوش همسری دارد
سنگری نیست، لشگری هم نیست، چند وقتیست مادری هم نیست
پشت این مرد ظاهراً خالیست؛ نه که در پشت، خنجری دارد
همه ی درها به روی او بسته، همه ی درها به روی او بسته
همه ی درها به روی او … اما… همان گونه رو به غم، دری دارد
زنی آمد میان بیت نشست، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ، شیشههاي مُشجّری دارد
هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
اي لغتنامهها قبول کنید، صلح معنای دیگری دارد
محمدحسین ملکیان
زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را
خالیست جای مادرم تا که ببوسد
لبهاي سرخ یوسف گل پیرهن را
حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را
قبل از سفر تا کربلا تاراج نمودند
با تیرهای پر ز کینه هستِ من را
عباس را گویید تا بیرون بیارد
ان تیرها که دوخته تابوت و تن را
بیرون کشیدم تیر از پهلویش اي وای
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را
پیراهن خودرا ز خون او بشویید
حرفی از این تشییع با زینب نگویید
جواد حیدری
در کرم خانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
بی حرم شد که بدانند همه ی مادری است
ور نه در زاویه عرش مقام حسن است
هرکه آمد به در خانه او آقا شد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است
حرم و نام و وجودش همه ی شد وقف حسین
هر حسینیه که برپاست خیام حسن است
دست ما نیست اگر سینهزن اربابیم
این مسلمانی ایران ز کلام حسن است
هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید
غربت از روز ازل باده جام حسن است
تا زمانی که خدائی خدا پابرجاست
پرچم حسن حسن در همه ی عالم بالاست
قاسم نعمتی
✅ مطالب مشابه : اشعار ویژه رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع)
اي غريب وطن يابن رسول ا…
سيدي يا حسن يابن رسول ا…
اي که خون شد دلت همسرت قاتلت
يا حسن يا حسن امام مظلوم
تو که حکم خدا از سخنت ريخته
ز چـه خون دلت از دهنت ريخته
اي به ماه صفر پاره پاره جگر
يا حسن يا حسن امام مظلوم
تو که جز لطف و جز کرم نداري حسن
در مـدينه چـرا حـرم نـداري حسن
شاهد صبر تو غربت قبر تو
يا حسن يا حسن امام مظلوم
غمت از کودکي آتشِ دلها شده
شاهـدم چادر خاکي زهرا شده
در دل کوچهها با دلت شد چهها
يا حسن يا حسن امام مظلوم
روز تشييع تو خون دل ياران شده
تنت از تيـر کينـه لالـهباران شده
پيش چشم حسين آن شه عالميْن
يا حسن يا حسن امام مظلوم
قبر بي زائرت شد سند غربتت
اشک مهدي روان در حرم خلوتت
شيعه گويد مدام به مزارت سلام
يا حسن يا حسن امام مظلوم
زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد
آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
ان جا که کوزه بود به ان سو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمیکنی
فرمود: مرگ رابه چه بایست چاره کرد؟
میخواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد
پیدا بود که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی
تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد
جعده به پاس مرحمت بیحساب او
در حق حضرتش ظلم بیعدد کرد
باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا ان زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
ان خاک پاک را همه ی دارالزّیاره کرد
یا مجتبی! به حال «مؤید» نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
سیدرضا مؤید
✅ مطالب مشابه : متن های جدید ویژه رحلت پیامبر اسلام (ص) و امام حسن مجتبی (ع)
مردی که غربت است همه ی سوگوارهاش
ریزد تمام عمر ز دلها شرارهاش
از کوچهي شب است هر آنچه کشیده است
سبزی صورت و جگر پاره پارهاش
تابوت زخمهاي تنش را نهان نمود
دنیا ندید ان بدن پر ستارهاش
قاسم که مرد عرصه جنگاوری شده
باشد نمایشی ز جهاد همارهاش
بخشید با کرامت سبزش هر آنچه داشت
این است راه عشق نباشد کنارهاش
باید که ساخت گنبد وی را در آسمان
باید که کرد دست ملک را منارهاش
عمری که در مدینهي غم خانه کرده است
تنها نسیم بانی بر یادوارهاش
شعری سرودهام به هوای بقیع او
شعری که بود غربت و غم استعارهاش
مهرداد قصریفر
سخن دارم، سخنها با مدینه
سخن از داغهاي روی سینه
سخن از سوز و ساز و درد شیعه
سخن از دشمن نامرد شیعه
کجا یارای گفتن در زبان است
که سوز سینهها، آتشفشان است
مدینه باز کن لب بر سخن، باز
به ما کن شکوههاي خویش ابراز
بگو از رحلت پیغمبر عشق
بگو از دردهای حیدر عشق
بگو از غربت مولای عالم
پس از هجر نبیُّ اللّه اعظم
بگو از کوچههاي تنگ و باریک
بگو از گلشن ویران و تاریک
بگو از سیلی خصم ولایت
ز یاس پَرپرِگلزار عصمت
بگو از سبزپوش کوچههایت
ز داغ جانگداز مجتبایت
چرا شد پیکرش در پیش باران
بجای لاله باران، تیر باران
مگر زهرّي که نوشید از عداوت
شد از ان قسمتش فیض شهادت
دل دشمن نشد راضی به این حدّ
که باید تیر بر تابوت او زد
خدایا این مصیبت بس که عظماست
تویی آگه چگونه حال زهراست
«امین» از این غم جانسوز، فریاد
دراین ماتم به مهدی تسلیت باد
رضا فلاح
✅ مطالب مشابه : عکس تسلیت رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا (ع)
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسه رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
“میثم” بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شراره آتش به من رسید
مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم
یا حسن، غرق شراره شد دل تو
سوزانده گشته حاصل تو
شد همسر تو قاتل تو
آه، پاره جگر مسموم کینه
اي غصههایت بی قرینه
مرثیه خوان تو مدینه
تو کشته زهر جفایی
نور دو چشم مصطفایی
از داغ تو دلها پریشان
یا حسن،اي نور تو نور خدایی
غریب شهر مصطفایی
زخمی داغ کوچههایي
در کوچه قلب تو حزین شد
روز عزای اهل دین شد
که مادرت نقش زمین شد
رخسار نیلی دیده اي تو
آثار سیلی دیده اي تو
ناله زدی در اوج غمها
داغ امام حسن زده به دلها شراره
از زهر کینه شد جگر او پاره پاره
خزانی شد گلشن،سوزِ هر انجمن
ستمدیده امام حسن، ستمدیده امام حسن
اي آیه ي پاکی فرمانروای افلاکی
اي کشته ي داغ ِ سیلی و چادر خاکی
پیش چشمان تو،شده زار و حزین
مادر نقش زمین، ستمدیده امام حسن
حتما بخوانید: اس ام اس تسلیت شهادت امام حسن مجتبی (ع)
آخر نشد برای تو حرم بسازیم
به گنبد و گلدسته سبزت بنازیم
یه سال نشد برای تو دهه بگیریم
تُو روضه آخرِ دهه برات بمیریم
هر چی برات گریه کنیم بازم غریبی
تُو خونَتَم آقای من تو بی حبیبی
از بس که مادری بودی حبیب مادر!
عاقبت اِسمتو گذاشت غریب مادر
کسی حدیث غُربَتُو اَزَت نپرسید
یه گوشه از مصیبتو اَزَت نپرسید
غریب اونه که بِشنَوه صدای مادر
قدش تو کوچه بشه عصای مادر
غریب اونه که چادر خاکی رو دیده
با گریه دست و پای مادر رو بوسیده
غریب اونه که دست باباشو ببندن
به گریههاش پیش همه ی به اون بخندن
غریب اونه که از گلوش جیگر میریزه
از دو لبش نغمه وای مادر میریزه
غریب اونه که از درون یه عمر میجوشه
عاقبتش زهر هَلاهلو مینوشه
غریب اونه که تَشییعِش به شب بیفته
خواهرشم براش به تاب و تب بیفته
غریب اونه که نعششو هدف بگیرن
کف بزنن اونایی که خیلی حقیرن
غریب اونه که هنوزم حرم نداره
آقام هنوز که هنوزه بی کس و یاره
این دل مجتبایی مون یار بقیعه
همسایه دیوار به دیوار بقیعه
محمود ژولیده
این که از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد
چشم هایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد
جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست
داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد
زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر
یادگاریست که از کینه همسر درد
پیش چشمش که توانسته بروی منبر….
….رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟
لحظه هاي سفرش در بغلش میگیرد
چادری راکه بوی یاس خوشبو دارد
آرزو داشت نمیدید در ان کوچه تنگ
مادرش روی زمین لاله پرپر دارد
گفت با گریه حسین جان… تو دگر گریه مکن
که حسن میرود و سایه خواهر دارد
آه… لایوم کیوم تو که در صحرا کیست
جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد
✅ مطالب مشابه : متن ویژه تسلیت رحلت پیامبر اکرم و امام حسن مجتبی (ع)
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا ان سری که خاک پای مجتبی نیست
بر گریه ي زهرا سوگند مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست
وقتی سکوتش این همه ی محشر بپا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست
در کربلا هر چند بادقت بگردی
چیزی بجز عشق و صفای مجتبی نیست
کرب وبلا با ان همه ی داغ مصیبت
همپایه ي درد و بلای مجتبی نیست
طوری تمام هستی اش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست
او جای خود دارد دراین دنیا مجال ِ
رزم آوری بچه هاي مجتبی نیست
یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم
ما خاک پای خاک پای مجتبائیم
آیا شده بال و پرت افتاده باشد
در گوشه اي از بسترت افتاده باشد
آیا شده مرد جمل باشی و اما
مانند برگی پیکرت افتاده باشد
آیا شده در لحظه هاي آخرینت
چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد
من شک ندارم که عروس فاطمه نیست
وقتی به جانت همسرت افتاده باشد
آیا شده سجاده ات هنگام تاراج
دست سپاه و لشگرت افتاده باشد
ستمدیده و تنها و غریب عالمین است
گریه کن غم هاي این بی کس حسین است
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمیات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمیدهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد
فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست
وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد
من که به دست هیچکسی رو نمیزنم
نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد
هر چند آفریده خدا چهارده کریم
اما یکی از ان همه ی را سفرهدار کرد
ما را پیاده کرد سر سفره شما
این کشتی حسین که ما را سوار کرد
باید به بازوی حسنیات دخیل بست
ورنه نمی شود که جمل را مهار کرد
خشمت نیاز نیست در آنجا که می شود
با قاسم تو قافله را تار و مار کرد
ارزان تو را فروخت به حرف معاویه
زهری به کام تشنه تو روزهدار کرد
زهری که میشکافت دل سنگ خاره را
در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد
زهرا شنیده بود تنت تیر میخورد
تابوت را برای همین با جدار کرد
اگرچه خاکی ست، ولی مرقد او کعبه ماست
نام ان اگرچه بقیع است، ولی عرش خداست
حرم کرب و بلا، جلوه بیت الحسن است
حسنیّه است به هرجا که حسینیّه به پاست
طالع هر که حسینی ست یقینا حسنیست
که حسین بن علی هم، حسن دوم ماست
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟
که سر و کار غلامان حسن، با زهراست
علی اکبر لطیفیان
قوتت همه ی شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان
از دوست و دشمن به تو پیوسته ظلم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان
مادر که زمین خورد تن پاک تو لرزید
تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان
از طعنه و از زخم زبانهاي پیاپی
هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان
شد قلب تو زخمی تر از جسم برادر
کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان
گر ماه حسین بن علی بود محرم
ماه غم تو ماه صفر بود حسن جان
هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر
زخم تو به تن نه، به جگر بود حسن جان
در کوچه ودر مسجد ودر خانه مغیره
پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان
در راه حسین بن علی چار فداییت
در کرببلا چار پسر بود حسن جان
«میثم» که سخن از دل سوزان تو می گفت
شعرش به دل شیعه شرر بود حسن جان
غلامرضا سازگار
گل کرده در زمین، کَرَم آسمانیات
آغوش باز می رسد از مهربانیات
دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم، نیمه جانیات
یوسفترین سلاله ي تنهاتر از همه ی
سبزی رسیده تا به لب ارغوانیات
این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانیات
باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدي و خدای تو بانیات
زهر از حرارت جگرت آب میشود
میگرید از شرار غم ناگهانیات
زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانیات
آقای زهر خورده، چرا تیر میخوری؟
چیزی نمانده ازبدن استخوانیات
محمدامین سبکبار
جنت، بهارِ پیرهنت، أیّها الکریم
از نور جامهاي به تنت، أیّها الکریم
اي همدم تو زمزمههاي زلال وحی
اي جبرئیل همسخنت أیها الکریم
تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانههاي انجمنت أیها الکریم
نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم
اما تو که غریبنواز مدینهاي
هستی غریب در وطنت أیها الکریم
حتی شهادت تو ندادهست خاتمه
بر روضههاي دل شِکَنت أیها الکریم
مادر نبود تا که ببیند در ان غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم
بیرون کشید با دل غرق به خون، حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم
شد روضه خوان کشته ستمدیده کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم
آنجا ولی شراره غم پُر گُدازه بود
یعنی بجای تیر و کمان نعل تازه بود
یوسف رحیمی
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
منبع : ستاره ها