شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد

در کوچه باد می‌آید
کلاغ‌های منفرد انزوا
در باغ‌های پیر کسالت می‌چرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

شعر رهگذر

 

شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود …
و راه ها ادامه خود را در تیرگی رها کردند

 

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

شعر فروغ فرخزاد

 

مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ!

مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است.

مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت می کند به تمام گل ها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش…

مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد.

فروغ فرخزاد

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

شعر عاشقانه فروغ فرخزاد

 

اگر سهم من از این همه ستاره،
فقط سوسوی غریبی است،
غمی نیست.
همین انتظار رسیدن شب برایم
کافیست…

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

  مجموعه اشعار فرخزاد

 

یکی مهمان ناخوانده
ز هر درگاه رانده، سخت وامانده

 

رسیده نیمه شب از راه، تن خسته، غبارآلود
نهاده سر بروی سینهء رنگین کوسن هائی

 

که من در سالهای پیش
همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم

 

هزاران نقش رویائی بر آنها در خیال خویش
و چون خاموش می افتاد بر هم پلک های داغ و سنگینم

 

گیاهی سبز می روئید در مرداب رویاهای شیرینم
ز دشت آسمان گوئی غبار نور برمی خاست

 

گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم
نسیم گرم دستی ، حلقه ای  را نرم می لغزاند

 

در انگشت سیمینم

لبی سوزنده لبهای مرا با شوق می بوسید

 

و مردی مینهاد آرام، با من سر بروی سینهء خاموش
کوسن های رنگینم

 

کنون مهمان ناخوانده
ز هر درگاه رانده، سخت وامانده

 

بر آنها می فشارد دیدگان گرم خوابش را
آه، من باید بخود هموار سازم تلخی زهر عتابش را

 

و مست از جامهای باده می خواند: که آیا هیچ
باز در میخانه لبهای شیرینت شرابی هست

 

یا برای رهروی خسته
در دل این کلبهء خاموش عطرآگین زیبا
جای خوابی هست؟

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

 اشعار عاشقانه

 

میتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد
عصمت یک عشق را آلود
میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را
میتوان تنها به حل جدولی پرداخت
میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف
میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده، در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکه‌ای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجره‌های مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چشم ترا در پیلهٔ قهرش
دکمهٔ بیرنگ کفش کهنه‌ای پنداشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

  اشعار فروغ فرخزاد

 

صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهشِ شفافِ آب
به جاری شدن
صدای ریزشِ نورِ ستاره
بر جدارِ مادگیِ خاک
صدای انعقادِ نطفه‌ ی معنی
و بسطِ ذهنِ مشترکِ عشق
صدا، صدا، صدا،
تنها صداست که می‌ماند

 

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

 

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که درخلوت نشستند
مرا دیوانه اي بد نام گفتند

“فروغ فرخزاد”

 

 

 

شعرهای زیبا از فروغ فرخزاد | شعر عاشقانه زیبا از فرخزاد

 

کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نوای دل دیوانهٔ تو
خفته بر هودَج موّاج نسیم
می گذشتم ز در خانهٔ تو
کاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا می دیدم
خیره بر جلوهٔ زیبایی خویش
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
ریشهٔ زهد تو و حسرت من
زین گنه کاری شیرین می سوخت

جدیدترین مطالب سایت