جنگ جهانی دوم یکی از بدترین جنگ های تاریخ بشر میباشد که بیشتر کشور های مهم جهان را درگیر خود کرد ؛ حتی ایران که در ان زمان اعلام بی طرفی کرد از آسیب های جنگ جهانی دوم در امان نماند.
در طول جنگ جهانی دوم اتفاقات تلخی رخ داد که در این جا به آن ها خواهیم پرداخت . همچنین در مورد هیلتر که قصد داشت کل جهان رابه تصرف کشور آلمان نازی در آورد خواهیم پرداخت.
لیدیش شهر کوچکی در چکسلواکی بود که کشتار معروف سال 1942 بعد از ترور راینهارد هایدریش که یکی از افسران بلند مرتبه کشور کشور آلمان نازی بود در ان رخ داد.
عصر روزی که مراسم تدفین هایدریش انجام شد، گروهی از افسران اس اس و نظامیان آلمانی وارد شهر شدند. تمامی 192 مرد و پسر این شهر کوچک به حاشیه شهر منتقل گردیده و اعدام شدند.
بیشتر زنان نیز به بازداشتگاه های اسرای جنگی ریونزبروک فرستاده شدند که در ان جا 60 نفر از تمامی 203 نفر انها جان دادند. کودکانی که شرایط فیزیکی مناسبی داشتند برای فرآیند «آلمانی سازی» به کشور کشور آلمان فرستاده شده و 82 نفر دیگر نیز به اتاق های گاز سیار شلمنو منتقل شدند. 10 مرد اهل این شهر که در زمان حادثه در لیدیس حضور نداشتند نیز شناسایی، تعقیب و کشته شدند.
به گزارش تالاب تنها یک نفر زنده ماند که نامش فرانتیسک ساژدل که در ان هنگام در زندان پراگ به سر میبرد به همین دلیل تنها بازمانده این کشتار لقب گرفت. وی که روزگاری سِمت معاون شهردار لیدیس را در اختیار داشت در ان زمان به جرم قتل زندانی شده و تنها چند ماه پس از کشتار لیدیس آزاد شد و با خانه ای بازگشت که شهر ارواح شده بود. تنها بازمانده کشتار لیدیس به این خاطر زنده ماند که پسر خود رابه قتل رسانده بود.
زیگموند راشر وقتی که با منشی و نامزد سابق هاینریش هیملر ازدواج کرد ترفیع گرفته و به عنوان یک دکتر خوب در اردوگاه مرگ داخائو مشغول به کار شد. بین سال های 1941 تا 1944 او عده ای از باورنکردنی ترین و وحشیانه ترین آزمایشات پزشکی رابه نام توسعه علم در این مکان رهبری کرد.
او دکتر دیوانه ای بود که با زندانیان شلیک میکرد تا ببیند که آیا ماده ی جدیدی که کشف کرده بود، با نام «پلی گال» «Polygal» تاثیری در سرعت بخشیدن به انعقاد خون در محل زخم ها دارد یا خیر. هم چنین وی زندانیان را درون آب یخ زده قرار می داد تا ببیند که این افراد تا چه مدتی زنده می مانند. هم چنین وی همین روش را در مورد آب داغ و جوش نیز به کار می برد.
بر اساس گزارش روزنامه تلگراف بیش از 10.000 نفر در طول جنگ جهانی دوم توسط واحد سری موسوم به «واحد 731» در ژاپن شکنجه شده و مورد آزمایش های خوفناک قرار گرفتند بدون اینکه اطلاعات زیادی در مورد ماهیت این آزمایشات به بیرون درز کرده باشد. در سال 2010 مقامات توکیو اعلام کردند که متعلقات و اطلاعاتی مربوط به قربانیان واحد 731 را در یکی از شهر های این کشور پیدا کرده اند.
این اطلاعات را پرستاری بنام تویو ایشی به مقامات داده بود که در این بیمارستان فعالیت می کرده و در روزهای پایانی جنگ مسئولیت دفن کردن اعضای بدن و استخوان های قربانیان را بر عهده داشت.
به گزارش تالاب وی گفته است که در این بیمارستان در قسمت سردخانه و مرده شور خانه کار می کرده که معمولاًً جنازه ها و اجزای بدن زندانیانی در ان جا نگهداری می شد.
از انها در آزمایشاتی شبیه زنده به گور کردن یا قرار دادن در مکان هایی با فشار بالا استفاده شده بود. هنوز بسیاری از مقامات ژاپنی وجود این بخش را تکذیب میکنند اما بسیاری بر این باورند که اعضای این واحد باعث مرگ بسیاری در اثر تزریق ویروس و میکروب های بیماری زا مانند طاعون، وبا و سیاه زخم کشته شده، بدن بسیاری در حالی که زنده بوده اند تکه تکه شده است.
آزادسازی شهر های فرانسه در اواخر جنگ جهانی دوم برای اکثر مردم این مناطق خبری خوشحال کننده بود اما این خبر برای زنان زیادی به معنای تحقیر شدن در انظار عمومی و شرمنده شدن در برابر همشهری های شان بود. با عقب راندن نیروهای آلمانی توسط متفقین از شهر های فرانسه اشغال شده، چیزی که روزنامه گاردین آن را «کارناوال زشت» خطاب میکند رخ داد.
در این موارد سر زنان فرانسوی که به انها تهمت همکاری و معاشقه با سربازان آلمانی داده می شد در انظار عمومی تراشیده شده و سپس به صورت دسته جمعی سوار کامیون شده و در خیابان ها چرخانده می شدند تا تمام مردم عاقبت انها را نظاره کنند. در مواردی نیز بدن آن ها را با قیر می پوشاندند یا صلیب شکسته کشور کشور آلمان نازی را روی بدنشان نقاشی می کرده و آن ها را عریان و در خیابان رها می کردند.
در واقع در این امر زیاده روی شد و حتی زنانی که خانه های شان به اجبار غصب شده و یا بخاطر دریافت غذا برای فرزندان خود تن به خواسته های سربازان آلمانی داده بودند نیز پس از آزادسازی فرانسه تحقیر شدند. حتی در یک مورد یک روسپی فرانسوی به دلیل داشتن رابطه با یک آلمانی کشته شد اگر فیلم مالنا را دیده باشید این موضوع رابه خوبی درک میکنید.
آیا شما به یاد دارید که در سن 12 سالگی چه می کردید؟ کالوین گراهام به خوبی به یاد دارد: وی در ان زمان در کشتی جنگی یو اس اس داکوتا خدمت میکرد. سال 1942 بود و او که در کلاس هفتم درس می خواند ترک تحصیل کرده و به مرکز آموزش نظامی رفت کالوین در نبرد گوادال کانال حضور داشته و به گفته ی خودش کمربندهای کشته شدگان را جمع کرده و برای زخمی های شریان بند میبرد.
او تازه 13 ساله شده بود اما داستان او پایان خوشی نداشت زیرا بعد از اینکه نیروی دریایی از سن واقعی او آکاه شد مدال هایش را از او گرفته و برای مدتی نیز به بازداشتگاه منتقل شد و سپس بدون هیچ گونه حق و حقوق خاصی از ارتش اخراج شد. او در سال 1992 درگذشت و تنها دو سال بعد بود که مدال ها و حقوقش به خانواده اش بازگردانده شد. جک لوکاس 14 ساله بود که وارد ارتش شد.
او به جوانترین دریافت کننده مدال لیاقت «در سن 17 سالگی» بخاطر خدماتش در آیووجیما تبدیل گردید. روی برادشاو از ارتش بریتانیا بخاطر خدماتش در روز نبرد آزادسازی نورماندی و عملیات دانکرک در سن 16 سالگی مدال لژیون دونور را دریافت نمود. جوان ترین سرباز بریتانیایی رجینالد ارنشاو نام داشت که در سن 14 سالگی و در حالیکه در کشتی یو اس اس نورث دوون خدمت میکرد کشته شد.
در سال 2003 روزنامه ی تلگراف از کشف نام یک بچه ی 5 ماهه که قبلا با عنوان «مورد کا» «Case K» از آن یاد می شد خبر داد. اسم واقعی او گرهارد کرشمار بود و پس از اینکه والدینش نامه ای به هیتلر نوشته و از او خواستند اجازه دهد فرزندشان را بکشند کشته شد. وقتی که کارل برانت، دکتر شخصی هیتلر، در دادگاه نورنبرگ حاضر شد در مورد این موضوع سخن گفت.
وقتی که وی برای این کودک دارویی را تجویز کرد که رفته رفته به مرگ وی منتهی می شد، این واقعه باعث تسریع شدن برنامه ای بنام «تی 4» شد. بر اساس فرمان هیتلر، این دسته افراد انسان هایی بودند که وی انها را «فاقد ارزش زنده ماندن» میدانست و برنامه ی خاص او به کشته شدن بیش از 300.000 فرد مبتلا به بیماری های روانی و ناتوانی های جسمی از جمله کودکان تازه متولد شده ناقص منتهی شد.
اسمش مارسل پتیو بود و هیچ کس نمی داند که قربانیان او چند نفر بوده اند. تنها می دانیم که او در سال 1897 به دنیا آمده و در طول جنگ جهانی اول به شدت از لحاظ شخصیتی خرد شده بود. با این وجود پس از پایان جنگ جهانی اول و علی رغم اینکه پزشکان توصیه کرده بودند وی باید بخاطر نشانه هایی از جنون در آسایشگاه روانی بستری شود مارسل توانست در رشته پزشکی تحصیل کرده و مدرک خود را بدست آورد.
او سپس به ویلنوو در فرانسه نقل مکان کرده و یک مرکز درمانی افتتاح کرد و حتی به عنوان شهردار شهر نیز انتخاب شد. تا اینکه در سال های دهه 1930 ناگهان مشخص شد که عده ای از بیماران مرکز درمانی او به شکلی غیرطبیعی و اسرار آمیز جان میدهند. در واقع جنگ جهانی دوم فرصت بی نظیری در اختیار وی گذاشته بود. وی پروژه ای را آغاز کرد که بر اساس ان به یهودیان فرانسه قول می داد انها را از کشور خارج کند.
او بعد از اینکه میگفت در حال انتقال انها به آمریکای جنوبی است به گفته ی خود یک «واکسن» خاص رابه انها تزریق میکرد. این «واکسن» در واقع نوعی سم بود و بعد از مرگ وی تمامی متعلقات و دارایی های آن ها را برداشته، پس از تکه تکه کردن اجساد، نامه هایی از طرف آنان مبنی بر اینکه به سلامت فرار کرده و در اولین فرصت ممکن بازخواهند گشت برای خانواده های شان می فرستاد.
گرچه بعدها وی به جرم قتل 27 نفر به این روش محکوم شد اما خود به قتل 60 نفر اعتراف کرده و بسیاری تعداد قربانیان وی را بیش از 15 نفر اعلام کردند. پتیو تنها زمانی دستگیر شد که پلیس و آتش نشانان خانه ای که آتش سوزی در ان رخ داده بود را بررسی کرده و با تکه هایی سوخته از بدن انسان مواجه شدند. بدین ترتیب به وی لقب «دکتر شیطانی» داده شده و در سال 1946 با گیوتین اعدام شد.
در سال 1945 توشیو تونو دانشجوی سال اولی رشته پرشکی دانشگاه سلطنتی کیوشو بود و وقتی که وی در سال 2015 با روزنامه گاردین صحبت کرد گفت که وظیفه ی او این بوده که جهان آزمایشات باورنکردنی که روی 8 اسیر جنگی آمریکایی در روزهای آخر جنگ جهانی دوم رخ داده رابه یاد داشته باشد. این افراد بعد از سقوط هواپیمای بی- 29 خود دستگیر شدند. 4 نفر از آن ها قبل از دستگیر شدن کشته شدند.
بقیه افراد به فوکوما منتقل شده و بعد از مدت کوتاهی انها رابه بخش پاتولوژی دانشکده پزشکی بردند. تونو میگوید که می دانسته اتفاق ناخوشایندی در انتظار این زندانیان است اما هرگز تصور نمی کرده که این موضوع تا این حد دردناک و وحشیانه باشد. تونو که تنها بازمانده ناظر این کالبدشکافی زنده بود گفته است که این آرمایش وحشتناک با تزریق آب دریا به بدن این سربازان همراه بود.
تا مشخص شود که آیا میتوان از آن به عنوان سرُم نمکی استفاده شود یا خیر. هم چنین عده ای از اعضا و ارگان های این سربازان برداشته می شد تا ببینند که این افراد تا چه مدت پس از برداشته شدن ارگان زنده می مانند. تکه ای از مغز یکی از زندانیان در حالیکه زنده بود برداشته شد تا ببینند که آیا میتوان از این روش به عنوان روشی برای درمان صرع استفاده کرد یا خیر.
برنامه ی موسوم به «لبنزبورن» که معنای ان «سرچشمه زندگی» است برنامه ای ساخته و پرداخته هیملر در زمینه ی اصلاح نژادی انتخابی بود که با هدف تولید نسل هایی که به شکل گیری ملتی با نژاد خالص نازی منجر می شد آغاز گردید. این برنامه به طور رسمی در سال 1936 با افتتاح خانه ی لبنزبورن در روستایی کوچک در خارج از شهر مونیخ که مادران ان توسط خود هیملر دست چین شده بودند آغاز شد.
این برنامه مراحل مختلفی داشت اما مرحله اول شناسایی و انتخاب مردان و زنانی بود که می توانستند خلوص نژادی خود رابه اثبات رسانده و رضایت می دادند که فرزندی رابه وجود آورند که بعد از تولد در شیرخوراگاه های اس اس پرورش داده شوند. در سال 1939؛ به مردان اس اس دستور داده شد که تا حد توان در تولید کودکانی با نژاد خالص نازی تلاش کنند. در سال 1942 به انها گفته شد که:
میتوانند زنان خود را از میان زنان غیرآلمانی نیز انتخاب نمایند. با افزایش بازرسی نازی ها بر بخش های بیشتری از اروپا، انها کودکان زیادی که شرایط لازم را دارا بوده از خانه های شان ربوده و در طی برنامه ای مشابه برای «آلمانی سازی» به این کشور منتقل میشدند به انها گفته می شد که والدینشان انها را رها کرده اند و با دکترین نازی آموزش دیده و سپس توسط خانواده های نازی به فررندخواندگی پذیرفته میشدند.
عملیات «گوشت قیمه» «Mincemeat» در سال 1943 آغاز شد و به مرگ گلیندور مایکل به پایان رسید. جنازه ی او در یک انبار در شهر لندن پیدا شد و علت مرگ نیز خوردن سم موش عنوان گردید. البته جنازه ی او به خاک سپرده نشد و بعد از اینکه 3 ماه را در سردخانه نگهداری گردید، همراه با مدارک شناسایی تقلبی، متعلقاتی که کاملاً برنامه ریزی شده انتخاب شده و تعدادی اسناد ظاهراً «فوق محرمانه» در ساحل اسپانیا رها شد.
به گزارش تالاب در واقع تمام این ماجرا یک نقشه حساب شده برای رساندن تمامی ان اسناد «فوق محرمانه» به دست نیروهای آلمانی از طریق جاسوسانی بود که متفقین می دانستند در اسپانیا فعال بوده و برای کشور کشور آلمان ها کار میکنند.
این نقشه با موفقیت همراه بود و این مدارک به مدارج بالای نظامی کشور کشور آلمان منتقل شد که در نهایت منجر به انتقال 90.000 سرباز به فرانسه منجر گردیده و راه را برای نیروهای متفقین فراهم کرد.
مناقشه های بسیاری در ان زمان در کشور های اروپایی وجود داشت مبنی بر اینکه آیا ورود به نبرد ضروری است یا خیر اما هیچ کشوری با کسانی که مانع نفوذ بیشتر نازی های در اروپا شدند مانند ایرلند رفتار نکرد. در طول دوران جنگ جهانی دوم، ایرلند بی طرفی خود را اعلام کرد اما با این وجود 42.000 ایرلندی برای شرکت در نبردها به ارتش بریتانیا پیوستند. در ان زمان تنها 20 سال از جدایی ایرلند از بریتانیا می گذشت.
برای این استقلال نبردهای سختی بین دو طرف درگرفته و نفرت نسبت به یکدیگر در هر دو گروه دیده می شد. سربازان ایرلندی که خانه و کاشانه ی خود را رها کرده تا در جنگ علیه نازی ها به بریتانیا کمک کنند فراری قلمداد شده و کسانی که بعدها به خانه برگشتند دیدند که دیگر جایی برای انها وجود ندارد حدود 5.000 نفر از این مردان، زندانیان اردوگاه های مرگ را نجات داده و در نبرد بولژ جنگیده بودند.
آن ها بعد از بازگشت به خانه متوجه شدند که در «فهرست مرگ تدریجی» قرار گرفته اند. همسایگان شان از انها متنفر بوده، از ارتش اخراج شده، تمامی حقوق و مزایای آن ها قطع شده و اسم انها به تمامی مراکز و ادارات دولتی و غیردولتی فرستاده شده بود تا از استخدام انها پیشگیری شود. بسیاری از آن ها چاره ای جز ترک دوباره وطن خود نداشتند زیرا نه کاری برای آن ها وجود داشت و نه خانواده ای داشتند.
سرنوشت هیتلر، رهبر کشور کشور آلمان نازی پس از شکست در جنگ جهانی دوم که از خونینبارترین جنگهای تاریخ است، چه شد؟ آیا هیتلر نجات پیدا کرد؟ آیا هیتلر خانوادهای را پس از مرگ خود در این دنیا باقی گذاشت؟
شایعه نجات یافتن هیتلر، سبب شد عکسی مخفی و با لباس مبدل توسط نیروهای مخفی ایالات امریکا درز پیدا کند. در حالی که بسیاری از افراد ادعا کردند که هیتلر را دیدهاند، اما هیچکدام، ثابت نشده است. مقامات رسمی روسی نیز ادعا میکنند بقایای استخوانهای جمجمه در اختیارشان، متعلق به هیتلر است.
گرچه، در سال ۲۰۰۹؛ یک باستانشناس از دانشگاه کنتیکت «ایالتی در کشور کشور آمریکا»؛ استخوانها را آزمایش کرد و متوجه شد این استخوانها متعلق به زنی زیر ۴۰ سال هستند. مقامات رسمی روسیه، هم چنین استخوانهای فک رابه همراه دندانها را در اختیار دارند که با نشان دادن به دندان دکتر هیتلر، تعلق داشتن انها به هیتلر و اوا براون، تایید شد. یک تئوری محبوب دیگر این است که هیتلر به آرژانتین فرار کرد.
اخیرا، مردی در آرژانتین ادعا کرده است که هیتلر است و ۷۰ سال گذشته را در خفا سپری کرده است. در حالی که به نظر میآمده، که وی یک مهاجر آلمانی است، او ادعا میکند که با یک پاسپورت جعلی به آرژانتین رفته و در حقیقت، او هیتلر است. وی میگوید حالا که سرویس مخفی اسرائیل دیگر به دنبال مجرمان جنگی جهانی دوم نیست، تصمیم گرفته است که از خفا در بیاید. وی گفته است:
من بهخاطر جنایاتی که هیچ وقت مرتکب نشدهام، سرزنش میشوم. به همین علت، من مجبور شدم بیش از نصف عمرم رابهصورت مخفی از دست یهودیان زندگی کنم، پس فکر میکنم به اندازه کافی تاکنون مجازات شدهام.
گرچه باید بدانید همسر ۵۵ ساله او، آنجلا مارتینز میگوید که همسر او، هرمان گانتربرگ، قطعا آدولف هیتلر نیست. همسر او میگوید که هرمان زمانی جزو نیروهای نازی بوده است، ولی قطعا هیتلر نیست.
در دهه ۱۹۷۰؛ یک کارگر راهآهن فرانسوی بنام ژان ماری لورت ادعا کرد که پسر هیتلر است. ظاهراً در بیشتر روزهای زندگیش، مادرش به وی میگفته که پدر واقعی او یک سرباز ناشناخته آلمانی است که در زمان جنگ جهانی دوم با او رابطه داشته است. کمی قبل از اینکه مادر او بمیرد، به ژان میگوید که پدر واقعی او، رهبر نازیها یعنی آدولف هیتلر است.
بر طبق بعضی از اسناد، هیتلر زمانی که سرباز بود، با یک زن جوان فرانسوی رابطه داشت و خیلیها میگویند که هیتلر از این زن، یک پسر داشت. بسیاری از تاریخدانان این حقایق را انکار میکنند، در حالی که بدون داشتن تست DNA، اطمینان از واقعیت، امری مشکل است. علیرغم این موضوع، خانواده لورت و پسرهای او فکر میکنند که به آدولف هیتلر مرتبط هستند.
در سال ۲۰۱۲؛ دیلی میل «Daily Mail» گزارشی را با استناد به فایلهای محرمانهای منتشر کرد که نشان میداد ۹ هزار افسر نازی موفق شدند به کشور های مختلف آمریکای جنوبی بگریزند. انها مدعی شدند که برزیل، مقصد ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفر از مجرمان جنگی بوده است؛ در حالیکه ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر از آنها در شیلی اقامت کردند و ۵ هزار نفر دیگر به آرژانتین گریختند.
به نظر میرسد این امر تا حدی به این دلیل است که عده ای از این کشورها، یعنی آرژانتین، دارای جمعیت مهاجران زیادی از کشور کشور آلمان بوده و در نتیجه ارتباطات نسبتا نزدیکی با این کشور داشته است.
هم چنین اعتقاد بر این است که انها با رئیس جمهور آرژانتین خوآن پرون و همسرش ایوا، کسانی که راههای مخفی را برای قاچاق نازیها رابه وجود آوردند، همکاریهای بسیاری داشتند.
ادعاها بر این مبنا است که پرون و همسرش، از کلیسای کاتولیک برای کمک به فرار گسترده مجرمان جنگی استفاده کردهاند. حداقل یکی از اسقفهای اعظم کاتولیک اتریشیتبار بنام آلویس هودال «Alois Hudal» با جعل مدارک برای فرار به آرژانتین، به تعدادی از مجرمان جنگی کمک کرده است. بسیاری از ان مجرمان جنگی برای اعمال مخوفشان با عدالت روبهرو نشدند.
بهطور مثال، والتر راف، سرهنگ اس اس که در سال ۱۹۸۴ در شیلی مرد، مسئول اختراع اتاقهای گاز سمی «برای کشتن گروهی از آلمانیهای بیمار، پیر و یا ناتوان استفاده میشده است» بود.
شاید مهمترین فردی که موفق به فرار شد، دکتر یوزف منگله بود؛ کسی که از آوشویتس بهعنوان فرصتی برای ادامه مطالعات انسانشناسی خود و پژوهش بر وراثت، و از زندانیان برای آزمایشهای انسانی استفاده میکرد.
از جمله جنایات او میتوان به تزریق مواد شیمیایی به چشم بچهها برای مطالعه در مورد احتمال تغییر رنگ عنبیه، قطع عضوهای مختلف و مطالعه بر روی اثرات انها، انداختن دوقلوها در استخر اسید سولفوریک برای تهیه اسکلتشان و مقایسه استخوانهایشان با یکدیگر، اتصال رگهای دوقلوها به هم برای مطالعه در مورد امکان احتمالی تعویض خون دوقلوها و بسیاری آزمایشهای غیرانسانی دیگر، اشاره کرد.
عده ای از وحشتناکترین جنایات جنگی در هولوکاست و قتل عام بسیاری از یهودیان در جنگ جهانی دوم، به وقوع پیوستند. عده ای از انسانهای بیچاره حتی به سرنوشتی بدتر از مرگ دچار شدند. نازیها، به آزمایشات انسانی بر روی زندانیان و بهخصوص بچهها بسیار علاقهمند بودند. این آزمایشات در کمپهای بسیاری انجام گرفت. در حالیکه بیشتر قربانیان انها، یهودیان بودند.
نازیها این آزمایشات را روی رومانیها، سینتیها «مردم مرکز اروپا»؛ نیروهای شوروی و آلمانی های ناتوان نیز انجام می دادند. اساسا، مرگ انها از طریق شکنجهای فجیع و غیرقابل تصور فرا میرسید. از این آزمایشات برای توسعه تسلیحات یا روی دوقلوها «بهطور مثال برای تغییر رنگ چشم انها یا دوختن دوقلوها به هم برای خلق دوقلوهای به هم چسبیده» استفاده میشد.
زیگموند راشار، دکتر آلمانی در حین جنگ جهانی دوم، مسئول چندین آزمایش مخوف و رعبآور بر روی انسانها بود. زیگموند، مستقیما به رهبر اس اس، یعنی هاینریش هیملر، گزارش میداد. عده ای از آزمایشات وحشتناک او، شامل اثرات ارتفاع زیاد، انجماد و انعقاد خون در بدن انسان بوده است. اعمال سیگموند، قبل از اتمام جنگ نیز مشخص شده بود.
ان زمانی که وی ادعا کرد تجهیزات باروریای را در اختیار دارد که میتواند زنان با سن بالا را نیز بارور کند. او ادعا کرد همسر وی، پس از سن ۴۸ سالگی، چندین بار حامله شده است.
بعدها مشخص شد بچههای حاصل از این نوع باروری، ربوده شدهاند. قبل از اینکه وی را به اردوگاه اجباری داخائو «Dachau» ببرند و وی را اعدام کنند، وی متهم به جنایات بسیاری شد.
اردوگاه اجباری داخائو از بزرگترین اردوگاههای کار اجباری نازیها بود که توسط رژیم نازی در سال ۱۹۳۳ در ۱۶ کیلومتری شمال مونیخ در نزدیکی شهر داخائو در ایالت بایرن کشور کشور آلمان ساخته شد. بیش از ۳۰ هزار نفر از یهودیان، لهستانیها، روسها و بسیاری از کشور های دیگر در این اردوگاه به قتل رسیدند. این اردوگاه ۹۴ اردوگاه فرعی نیز داشت.
هاینریش هیملر یکی از رهبران حذب نازی بود و مطمئنا نام او یکی از شناختهشدهترین نامهای ان عصر، تاکنون است. او تحت خدمت هیتلر، به یکی از قدرتمندترین افراد تبدیل شد و سهم عمده مسئولیت فاجعه هولوکاست بر دوش او بود. او کسی بود که مسئولیت اردوگاههای کار اجباری نازی را بر عهده داشت. وی هم چنین بر نیروهای گشتاپو، کنترل میکرد.
به عنوان مسئول اصلی اردوگاههای کار اجباری، او مسئول قتل شش میلیون یهودی، صدها هزار نفر از مردم رومانی و بسیاری از مردم لهستان و شورویتبار است. زمانی که جبهه کشور کشور آلمان، با شکست مواجه شد، او سعی کرد با غرب، صلح کند و در همان زمان هیتلر که متوجه این موضوع شده بود، دستور دستگیری وی را صادر کرد. وی در زمان بازداشت در سال ۱۹۴۵؛ اقدام به خودکشی کرد.
محاکمههای نورنبرگ، در ۱۳ مرحله برای اجرای عدالت برای مجرمان جنگی نازی در سطح بینالمللی، برگزار شدند. محاکمهها در نورنبرگ، در کشور کشور آلمان، صورت گرفتند. مدت زمان این دادگاهها ۵ سال بود و از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ به طول انجامید. بسیاری از مقامات رسمی نازی، افسرهای نظامی و پزشکان در این دادگاهها، محاکمه شدند. جرم انها، جنایت بر علیه بشریت بود.
البته باید بدانید هیتلر، رهبر کشور کشور آلمان نازی، قبل از مواجهه با عدالت همانند بسیاری از افراد نازی، اقدام به خودکشی کرد. هم اکنون، از آن محاکمهها بهعنوان نقطه تحول تاریخی و استاندارد دادگاههای بینالمللی، بهخصوص برای مواجهه با موقعیتهای دیگر نسلکشی و جنایت علیه بشریت یاد می شود.
آدولف آیشمان، یک افسر ارتش نازی بود و مستقیما در جنایت هولوکاست، دخالت داشت. او در درجه اول، متهم به تدارک انتقال یهودیان به منطقه مخصوص کلیمیها و سپس اردوگاههای کار اجباری در حین جنگ جهانی دوم بود. پس از جنگ، در ابتدا او به اتریش گریخت و پس از آن موفق شد به آرژانتین فرار کند. گرچه، او در سال ۱۹۶۰؛ توسط موساد دستگیر شد.
آیشمان، جنایات خود را انکار نکرد، اما گفت که فقط از دستورات پیروی میکرده است. وی سپس در دادگاهی در اسرائیل به علت جنایات جنگی، مقصر شناخته شد و به اعدام محکوم شد. وی در سال ۱۹۶۲؛ برای جنایاتش، کشته شد.
امیدواریم این پست مورد پسند واقع شده باشد برای خواندن مطالب مرتبط با جنگ جهانی دوم میتوانید به پایین همین قسمت مراجعه نمایید و از دیگر مطالب مرتبط با این مطلب دیدن نمایید.