وقتی حرف از شاهکار میشود؛ نام پدرخوانده به عنوان یک شاهکار سینمایی شناخته میشود. اثری جدی، گنگ و فوقالعاده با تمام بازیگران درست و حسابی سینما که میشود از این میان به مارلون براندو، آل پاچینو، جیمز گان و … اشاره کرد.
سه گانه پدرخوانده (The Godfather) فیلمی است درام-جنایی که داستان خانواده مافیایی کورلئونه را روایت میکند. این فیلم به شدت مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت و یکی از علل جذابیت های آن دیالوگهای بینظیر رد و بدل شده در طول فیلم است.
پدرخوانده به عنوان یک فیلم گانگستری ناب، بهطور کامل و صد در صد مسئول ایجاد دیدگاه و ایده مافیای مدرن است. در واقع، این فیلم چنان موفقیت و محبوبیتی در فرهنگ عامه داشت که سرکردگان گروههای مافیایی و خلافکار شروع به استفاده و نقلقول از جملات قصار فیلم کردند. جملههایی مثل: ” من پیشنهادی بهش میدم که نتونه ردش کنه “؛ و این بسیار جالب است بهخصوص با توجه به این نکته که مافیا تمام تلاش خود را کرد تا جلوی اکران این فیلم را بگیرد.
مطلب مرتبط: معرفی بهترین فیلم های اقتباسی در جهان
قبل از شروع فیلمبرداری، پدرخوانده مورد حملهی لیگ حقوق مدنی آمریکایی ایتالیایی قرار گرفت؛ گروهی مخالف کلیشهسازیهای نژادی ایتالیاییها. با این حال، این گروه کاملاً صادق و قابل احترام نبود؛ چون پایهگذار آن جوزف کُلمبو Joseph Colombo رئیس خانواده مافیایی کلمبو بود. در حالی که او واقعاً میخواست علیه مضامین نژادپرستانه مبارزه کند اما در عین حال میخواست گروههای خلافکار از مرکز توجه دور باشند. تحت فرمان او، لیگ، اعتراضات و تظاهرات خود را در مخالفت با پدرخوانده آغاز کرد.
اما وقتی موفق نشد، کلمبو دست به اقدامات جنایی زد. گانگسترها شروع به تعقیب تهیهکننده، ال رودی Al Ruddy، کرده و تمام شیشههای ماشینش را خرد کردند. مدیر اجرایی کمپانی پارامونت تلفنهای تهدیدآمیزی درباره آسیب رساندن به فرزندش دریافت کرد. بدتر از آن ساختمان پارامونت در نیویورک دو بار بعد از تهدید بمبگذاری تخلیه شد.
درنهایت رودی تصمیم گرفت که ملاقات رودررویی با کلمبو داشته باشد. با موافقت دو طرف قرار شد که فیلم با حذف کلمه “مافیا “ یا هرگونه اشاره مستقیمی به آن، به کار خود ادامه دهد. کلمبو در سال 1978 در گذشت و در فیلم سوم پدرخوانده به یاد او کاراکتر جویی زاسا تبهکار اصلی فیلم را با الهام از جوزف کلمبو به تصویر درآوردند.
فردو: مایک! تو نمیتونی به لاسوگاس بیای و با مردی مثل مو گرین اینطوری صحبت کنی!
مایک: فردو! تو برادر بزرگتر منی و من دوستت دارم
اما هیچ وقت در مقابل خانوادهات، طرف کس دیگهای رو نگیر هیچ وقت!
***
من به کسایی که حقیقت رو بهم میگن احترام میذارم،
فرقی نمیکنه چقدر سخت باشه (مایکل کورلئونه- آل پاچینو)
***
من از خدا یک دوچرخه میخواستم، بعد فهمیدم خدا اینجوری کار نمیکنه.
پس یک دوچرخه دزدیم و از خدا خواستم منو ببخشه (مایکل کورلئونه- آل پاچینو)
ویتو (مارلون براندو):
تمام عمرم تلاش کردم که بیتوجه نباشم.
زنها و بچهها میتونن بیدقت باشن، ولی مردها نه!
***
سانی: اونا باید سولاتزو رو به من تحویل بدن.
تام: این مسأله کاریه. مسأله شخصی نیست.
سانی: اونا به پدرم شلیک کردن.
تام: حتی اون حرکت هم کاری بود، نه شخصی.
***
قوی کسی است که نه منتظر میماند
خوشبختش کنند و نه اجازه میدهد بدبختش کنند. (مارلون براندو)
مایکل (آل پاچینو): پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونه رد کنه.
کی آدامز: چه پیشنهادی؟
مایکل: بهش گفت یا باید امضاش پای ورقه باشه یا مغزش!
مایکل: کی تو چه انتظاری از من داری؟
انتظار داری بزارم بری؟ انتظار داری بزارم بچههام رو از من بگیری؟
مگه من رو نمیشناسی؟
مگه نمیدونی این کار غیر ممکنه و من از تمام قدرتم استفاده میکنم تا چنین اتفاقی نیفته؟
مایکل: پدرم با هیچ مرد قدرتمند دیگهای فرق نداشت،
هر آدمی با هر قدرتی، مثل رئیس جمهور یا سناتور.
کی آدامز: میدونی چقدر احمقانه حرف میزنی مایکل؟ رئیس جمهورا و سناتورا آدم نمیکشن.
مایکل: اوه! چه کسی آدم نمیکشه کی؟
مایکل: اگه مسئله مهمی توی این زندگی وجود داشته باشه، اگه تاریخ چیزی بهمون یاد داده باشه، اینه که میتونی هر کسی را بکشی.
***
تام: تو متوجه نیستی. پدر برای تو نقشههایی داره
بارها او و من درباره آینده تو صحبت کردیم
مایکل (آل پاچینو):
با پدر درباره آینده من حرف زدین؟… آینده من!
تام: مایکی او آرزوهای بزرگی برای تو داره
مایکل: من نقشههای خودم رو برای آیندهام دارم
***
مایکل (آل پاچینو): دوستی و پول، مثل آب و روغنه.
مایکل (آل پاچینو): وینچنزو. وقتی بخوان بیان سراغت، میرن سراغ چیزی که دوست داری.
کی: حالا که آدم محترمی شدی، از همیشه خطرناکتری!
در واقع تو رو وقتی یه مافیایی عادی بودی، ترجیح میدادم.
***
وینسنت: دوست دارم جوئی زازا رو
برای یه سواری بیارم تو این هلیکوپتر و بندازمش پایین!
***
مایکل: جوئی زازا هیچی نیست.
اون یه زورگوی کوچیکه
بلوف میزنه و تهدید میکنه
اون هیچی نیست
از یه مایل دورتر میتونی ببینیش که داره میاد
وینسنت: باید بکشیمش. قبل از این که
مایکل: نه!… هرگز از دشمنانت متنفر نباش. تو قضاوتت تأثیر میذاره.
***
مایکل (آل پاچینو):
سیاست و جنایت، هر دو یک چیز هستند.
مایکل (آل پاچینو): وقتی جانی اول راه بود،
یه قرارداد شخصی با رهبر یه گروه بزرگ موسیقی امضا کرد.
و وقتی کارش بهتر و بهتر شد، میخواست از اونجا بیرون بیاد.
جانی پسرخونده پدر منه.
پدرم رفت تا این رهبر گروه رو ببینه و یه پیشنهاد ده هزار دلاری برای فسخ قرارداد با جانی داد.
ولی رهبر گروه جواب رد داد
پس روز بعد پدرم رفت تا اون رو ببینه.
اما این بار به همراه لوکا براتسی.
در عرض یک ساعت، اون یه قرارداد ترخیص رو با یه چک تضمینی 1000 دلاری امضا کرد.
کی: چطور این کار رو کرد؟
مایکل: بهش پیشنهادی داد که نمیتونست رد کنه.
کی: چه پیشنهادی؟
مایکل: لوکا براتسی یه اسلحه به طرف سرش نشونه گرفت
و پدرم گفت یا مغزش میاد پای قرارداد و یا امضاش!…
این داستان حقیقت داره.
این خانواده منه، کی. ربطی به من نداره.
***
هایمن راث: مهم اینه که حالت خوبه.
سلامتی مهمترین چیزه.
مهمتر از موفقیت،
مهمتر از پول، مهمتر از قدرت.
مایکل (آل پاچینو): من همیشه ازت مراقبت کردم، فردو.
فردو: از من مراقبت کردی؟
تو برادر کوچیک من هستی
تو از من مراقبت کردی؟
«بفرست فردو این کارو بکنه
بفرست فردو اون کارو بکنه
بذار فردو یه جایی حواسش به کلوپ شبانه میکیماوس باشه.
بفرست فردو یکی رو از فرودگاه بیاره»
من برادر بزرگترت هستم
اما حقم خورده شده
مایکل: این چیزی بود که پدر میخواست
فردو: این چیزی نبود که من میخواستم
***
مایکل (آل پاچینو):
ببین همه آدمهای اطراف ما کاسبند
وفاداری اونا بستگی به این داره
به چیزی از پدرم یاد گرفتم
این که سعی کن طوری فکر کنی که آدمهای اطرافت فکر میکنن
بر این اساس، هر چیزی ممکنه
مطلب مرتبط: طلاق تاریخی آلن دلون از همسرش با یک دسته گل سرخ
مایکل (آل پاچینو)
ازت میخوام اونجا بمونی باشه؟
فقط به من نگو که بیگناهی.
چون به شعورم توهین میشه
و این منو خیلی عصبانی میکنه
***
مایکل (آل پاچینو):
امروز ماجرای جالبی رو دیدم.
یه شورشی که توسط پلیس نظامی دستگیر شده بود،
به جای این که جون خودش رو حفظ کنه،
یه نارنجک رو تو ژاکتش منفجر کرد.
او خودش رو کشت و فرمانده رو هم با خودش برد.
جانی اُلا: اون شورشیها دیوانهان.
مایکل: ممکنه اینطوری باشه. اما به نظرم اومد
که سربازها برای جنگیدن پول میگیرن، ولی شورشیا نه.
هایمن راث: منظورت چیه؟
مایکل: شورشیا میتونن پیروز شن.
***
من یک اخلاق بدی دارم که روی بچههام
به شکلی وسواسگونه ای حساسم
و لوس بارشون آوردم، مثلا وقتی باید گوش بدند،
حرف میزنن (دون ویتو کورلئونه- مارلون براندو)
من بیشتر از هر کلاس درسی تو خیابونها یاد گرفتم.
(دون ویتو کورلئونه- مارلون براندو)
بوناسرا: من به آمریکا اعتقاد دارم
آمریکا خوشبختی منو ساخت
ومن دخترمو با شیوه آمریکایی بزرگ کردم
بهش آزادی دادم
اما بهش یاد دادم هرگز خانوادهاش رو بیآبرو نکنه
اون یه دوستپسر غیر ایتالیایی پیدا کرد
با اون به سینما میرفت
شب تا دیروقت بیرون میموند
من اعتراض نکردم. دو ماه قبل، اون پسر،
دخترمو به همراه یکی دیگه از دوستای پسرش برای رانندگی با خودش میبره
اونا به زور مجبورش کردن ویسکی بخوره، و اون وقت سعی کردن ازش سوءاستفاده کنن
اون مقاومت کرد، غرورش رو حفظ کرد
پس اون دو نفر، مثل یه حیوون کتکش زدن
وقتی به بیمارستان رفتم، دماغش شکسته بود
آروارهاش خرد شده بود و با سیم به هم وصلشون کرده بودن
از زور درد،
حتی نمیتونست گریه کنه
ولی من گریه کردم چرا گریه کردم؟
اون تنها روشنایی زندگی من بود
دختر زیبا… حالا دیگه اون هرگز زیبا نخواهد بود
معذرت میخوام…
رفتم پیش پلیس مثل یه آمریکایی خوب
این دو پسر به دادگاه کشونده شدن قاضی اونا رو به سه سال حبس محکوم کرد
ولی حکم رو به حالت تعلیق درآوردحکم رو معلق کرد!
اونا همون روز آزاد شدن
مثل یه احمق وسط دادگاه وایساده بودم
اون دو حرومزاده، به من خندیدن
اون وقت به همسرم گفتم:
«برای عدالت، ما باید پیش دون کورلئونه بریم»
مایکل: وقتی جانی اول راه بود، یه قرارداد شخصی با رهبر یه گروه بزرگ موسیقی امضا کرد
و وقتی کارش بهتر و بهتر شد، میخواست از اونجا بیرون بیاد
جانی پسرخونده پدر منه
پدرم رفت تا این رهبر گروه رو ببینه و یه پیشنهاد ده هزار دلاری برای فسخ قرارداد با جانی داد
ولی رهبر گروه جواب رد داد
پس روز بعد پدرم رفت تا اون رو ببینه
اما این بار به همراه لوکا براتسی
در عرض یک ساعت، اون یه قرارداد
ترخیص رو با یه چک تضمینی 1000 دلاری امضا کرد.
مطلب مرتبط: هنرمندان معروفی که در اسکار غایب بودند
مایکل: اونا میخوان با من ملاقت کنن. درسته؟
من، مککلاسکی و سولاتزو. اجازه بدین قرار ملاقات رو بذاریم
از طریق رابطهامون میفهمیم این ملاقات کجا برگزار میشه
ما اصرار میکنیم که یه جای عمومی باشه. یه بار، یه رستوران
جایی که مردم حضور داشته باشن تا من احساس امنیت کنم
وقتی با اونا ملاقات کنم، منو بازدید بدنی میکنن. درسته
پس من نمیتونم با خودم اسلحه داشته باشم.
ولی اگه کلمنزا بتونه راهی پیدا کنه تا اونجا یه اسلحه برای من قرار بده،
اون وقت هردوشون رو میکشم.
سانی: تو میخوای چی کار کنی،
آقای تحصیلکرده که نمیخواست قاطی کار و کاسبی خانواده بشه؟
حالا میخوای به یه پلیس شلیک کنی، چون کتکت زده؟ اینجا مثل ارتش نیست
تو باید اونقدر بهشون نزدیک باشی که مغزشون بپاشه رو لباست
تو این موضوع رو خیلی شخصی فرض کردی تام! این مسأله کاریه و اون شخصی در نظر گرفته
مایکل: کجا گفته شده که تو نمیتونی یه پلیس رو بکشی؟
تام: مایکی…
مایکل: صبر کن، تام! من دارم درباره پلیسی حرف میزنم
که تو کار مواد مخدر دست داره
یه پلیس بیآبرو
پلیسی که عیاشی میکنه
این یه داستان فوقالعاده است
ما روزنامهنگارهایی تو لیست حقوقبگیرامون داریم. درست
اونا ممکنه داستانی مثل این رو دوست داشته باشن
تام: ممکنه.
مایکل: این مسأله شخصی نیست، سانی. کاملا کاریه
فیلم godfather یا پدرخوانده یکی از مطرحترین تریولوژیهای هالیوودی است.از این رو ما در این گزارش تیم تالاب، مجموعهای از ماندگارترین دیالوگهای پدرخوانده با جملات معروف مارلون براندو و آل پاچینو برای شما گردآوری کردیم. امیدوارم برای هر جمله ای که می خوانید کمی هم روی آن تمرکز کنید و از معنای بی نظیر آنها استفاده لازم را کنید. با تشکر از همراهی شما عزیزان