20 دی ماه سال روز قتل میرزا محمدتقیخان فراهانی مشهور بـه امیرکبیر؛ بزرگمرد تاریخ معاصر ایران، بـه فرمان ناصرالدینشاه قاجار اسـت. هرچه نام والای امیرکبیر یادآور اصلاح، پیشرفت، لیاقت و شایستگی اسـت، عزل و قتل او، از جمله خاطرات تلخ و ناگوار حافظه تاریخی مردم ایران اسـت. ما دراین قسمت از مجله تالاب برای شـما همراهان عزیز مقاله اي در مورد قتل امیرکبیر را منتشر کرده ایم.
میرزا محمدتقی فراهانی، در تاریخ 19 دی ماه سال 7785 خورشیدی درروستای هزاوه منطقه فراهان، از توابع شهرستان اراک متولد شد. خانواده پدری و مادری میرزا تقی خان از طبقه پیشهور بودند. پدر او، کربلایی قربان از آشپزان دربار قائم مقام اول، خاندان بزرگ قریه مهرآباد بودو مادر او کـه فاطمه سلطان نام داشت، دختر استاد شاه محمدبنا از اهالی فراهان بود.
مطالب مشابه: زندگینامه امیرکبیر | 20 دی سالگرد شهادت امیرکبیر
محمدتقی در دوره کودکی با فرزندان خردسال قائم مقام اول همبازی بود. مورخان نقل کردهاند کـه او مسئولیت انتقال ظروف غذا بـه حجره درس فرزندان قائم مقام را بـه عهده داشت و همین امر سبب میشد پس از بردن ظرفهاي غذا پشت در حجره مانده و بـه درسها گوش فرا دهد.
در روایتها آمده اسـت کـه روزی قائم مقام از فرزندان خود سوال درسی میپرسد؛ اما هیچ یک موفق بـه پاسخگویی نمی شوند. امیرکبیر جواب سوال را میدانست و بـه ان پاسخ میدهد؛ پس از این اتفاق قائم مقام بـه او انعامی میدهد؛ اما او قبول نمی کند ودر عوض از قائم مقام می خواهد تا بـه او اجازه دهد بـههمراه فرزندان او از کلاسها بهره ببرد.
محمدتقی شیوههاي منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام دیوانی را از قائم مقام یاد گرفت تا اینکه قائم مقام پس از مدتی تحریر و نگارش پارهاي از احکام و نوشتهها را بر عهده محمدتقی خان گذاشت. محمدتقی پس از رسیدن بـه سن جوانی موفق شد سمت منشیگری در خانه قائم مقام را بـه دست آورد. منشی گری در منزل قائم مقام باعث کسب تجربه برای محمدتقی خان شد. او بـهواسطه این شغل توانست با رجال سیاسی ان زمان آشنا شود و حتی با شاه ملاقات کند.
درسال 1208 شمسی، پس از قتل گریبایدوف در ایران، امیرکبیر هنگامی کـه تنها 22 سال داشت بـه دستور قائم مقام مامور شد تا برای عذرخواهی بـههمراه «خسرو میرزا» بـه روسیه تزاری سفر کند. دومین ماموریت او نیز زمانی صورت گرفت کـه او وزیر نظام آذربایجان بود.
دراین ماموریت او بـههمراه ناصرالدین میرزا کـه در ان زمان ولیعهد بود بـه ایروان سفر کرد تا با تزار روسیه کـه بـه این شهر آمده بود ملاقات کند. اولین ماموریت مهم سیاسی امیرکبیر زمانی بود کـه او بـه ریاست هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس «الرزنه الروم» برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی برگزیده شد کـه این ماموریت دو سال بـه طول انجامید.
پس از اینکه محمد شاه درسال 1227 شمسی درگذشت، میرزا تقی مسئولیت رساندن ولیعهد از تبریز بـه تهران را بر عهده گرفت. او با قرض گرفتن 30 هزار تومان از یک تاجر تبریزی موفق شد تا نیروی نظامی تدارک دیده و بـههمراه ولیعهد راهی تهران شود.
انها پس از 6 هفته بـه تهران رسیدند و ناصرالدین شاه بلافاصله پس از تاجگذاری میرزا محمدتقی را بـهعنوان صدراعظم خود برگزید و بـه او لقب «امیرکبیر» را داد. در فرمان ناصرالدین شاه هنگام انتخاب امیرکبیر بـهعنوان صدراعظم آمده اسـت:
ما تمام امور ایران را بـه دست شـما سپردیم و شـما را مسئول هر خوب و بدی کـه اتفاق میافتد، میدانیم. همین امروز شـما را شخص اول ایران کردیم و بـه عدالت و حسن رفتار شـما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. بـهجز شـما بـه هیچ شخص دیگر چنین اعتقادی نداریم و بـه همین جهت این دستخط را نوشتیم.
امیرکبیر در طول عمر خود دو بار ازدواج کرد. او اولین بار با دخترعموی خود «جانجان خانم» ازدواج کرد ودر دوره صدارت خود از او جدا شد و حاصل این ازدواج سه فرزند بود کـه یکی از انها پسر و دو فرزند دیگر دختر بودند. دومین همسر امیرکبیر، خواهر ناصرالدین شاه «ملکزاده خانم» ملقب بـه عزتالدوله بود.
عزتالدوله در هنگام ازدواج حدودا 16 و امیرکبیر 43 سال داشت. بنا بر نامهاي بـه جا مانده از ان زمان کـه از طرف امیرکبیر بـه ناصرالدین شاه نوشته شده اسـت، امیر تمایلی بـه این ازدواج نداشته اسـت و این ازدواج بـه دستور ناصرالدین شاه صورت گرفته اسـت. در یکی از نامههاي امیرکبیر بـه ناصرالدین شاه آمده:
از اول بر خود قبله عالم معلوم اسـت کـه نمیخواستم دراین شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد، بـه حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شـما، این عمل را اقدام کردم.
حاصل ازدواج امیر با عزتالدوله نیز دو دختر با نامهاي «تاجالملوک خانم» و «همدمالملوک خانم» بوده اسـت.
مطالب مشابه: سخنان آموزنده زیبا از امیرکبیر | جملات زیبای امیرکبیر
باوجود اینکه امیرکبیر از ابتدای دوره صدارت خود مورد عداوت برخی درباریان بود، اما این دشمنیها پس از سه سال بـه اوج خود رسیدند. دلیل این دشمنیها کاهش مزایا و دور نگه داشتن شاه از خویشان و بستگانش بود. مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه و میرزا آقاخان نوری رهبری گروه مخالفان کـه روزبهروز بـه تعداد انها اضافه می شد را بر عهده داشتند.
حلقه گسترده مخالفان امیرکبیر، نشان از انزوای روز افزون وی بود. مخالفان سعی داشتند شاه را بـه این باور برسانند کـه امیرکبیر بـهدنبال برکناری او و بـه دست آوردن تاجوتخت پادشاهی اسـت. این اتفاقات موجب ایجاد بدگمانی در ذهن شاه نسبت بـه امیرکبیر شد تا اینکه امیرکبیر دریافت نفوذش بر شاه کاهش یافته اسـت.
در نهایت، شاه ایران در روز 20 آبان 1230 «دو ماه قبل از روز قتل» امیرکبیر را از صدارت عزل کرد. در نامه شاه بـه امیرکبیر آمده اسـت:
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شـما دشوار اسـت شـما را از ان کار معاف کردیم، باید بـه کمال خاطرجمعی مشغول امارت نظام باشید.
ناصرالدین شاه از انجایی کـه رابطه نزدیکی با امیر داشت، پس از این اقدام در محذوریت عاطفی قرار گرفت. او در نامهاي برای امیرکبیر نوشت:
جناب امیرنظام بـه خدا قسم انچه می نویسم عین واقعیت اسـت. شـما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شـما بردارم…
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه تقاضای ملاقات کرد تا شاید بتواند نظر وی را تغییر دهد. او همچنین دیگران را بـه بدگویی درباره خودش متهم کرد اما شاه این ملاقات بـه فردای ان روز موکول کرد. امیرکبیر از این اتفاق دل آزرده و مرتکب خطای بزرگی شد ودر مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد. این امر موجب افزایش بدگمانیهاي پادشاه درباره او شد.
پس از این اتفاقات کـه میرزا آقا خان نوری بـه صدارت گماشته شده بود، میدانست با حضور امیرکبیر در تهران کارها پیش نخواهند رفت. بـه همین خاطر او دستخطی نوشت و ودر ان از امیرکبیر کـه در ان موقع سمت امیرنظامی را داشت قول گرفت کـه هیچ دخالتی در کارهای مربوط بـه وزارت و عزل نصبهایي کـه توسط نوری انجام میشود نداشته باشد.
با این وجود، مهدعلیا و میرزا آقا خان نوری همان گونه بـه امیرکبیر بـه چشم یک تهدید نگاه می کردند و باور داشتند کـه ممکن اسـت او مجددا سمت قبلی خودرا بـه دست آورد. بـه همین خاطر شاه را راضی کردند تا امیر را بـه حکومت کاشان منصوب کند تا از تهران دور باشد.
در همین حین، پرنس دالگوروکی، وزیر مختار روسیه کـه از بـه قدرت رسیدن میرزا آقا خان نوری نگران شده بود، بـه منزل امیر رفت تا بـه او پیشنهاد تحتالحمایگی روسیه را بدهد. باوجود اینکه امیر این پیشنهاد را نپذیرفت، اما همین اتفاق باعث شد کـه خشم شاه نسبت بـه امیر برانگیخته شود و امیر را از تمام مناصب دولتی برکنار کند.
امیر دیگر می دانست کـه رابطه او با شاه دیگر مانند قبل نیست و جان خودرا در خطر می دید. از آنجایی کـه درباریان اصرار داشتند امیرکبیر باید بـه حکومت یکی از ولایات منصوب شود، اول حکومت فارس، بعد اصفهان و سپس قم بـه او پیشنهاد شد، ولی امیر هیچ یک را نپذیرفت.
دراین حین وزیر مختار انگلستان اقدام بـه میانجیگری کرد کـه اگر امیرکبیر مسئولیت حکومت بر کاشان را بـه عهده بگیرد، جان و مالش محفوظ خواهد بودو تحت حمایت دولت انگلستان قرار خواهد گرفت. دراین میان هنگامی کـه وزیر مختار روسیه از پیشنهاد بریتانیا بـه امیر مطلع شد، بـه او پیشنهاد تحتالحمایگی بدون قید و شرط امپراتور روسیه را داد.
پس از این اتفاق سفارت بریتانیا از قضیه کنارهگیری کرد ودر مقابل سفارت روسیه خانه امیرکبیر را کـه مجاور سفارت بود را بخشی از سفارت اعلام کرد و قزاقان روسی خانه امیرکبیر را کـه در ان زمان خواهر شاه «همسر امیرکبیر» و نیز مادر شاه در ان حضور داشتند محاصره کردند. شاه کـه از این اتفاق بسیار خشمگین بود، تصمیم گرفت خود بـه منزل امیرکبیر رفته و شخصا گردن وی را بزند.
در همین هنگام روسیه از موضع خود عقبنشینی کرد و و سربازان روسی محل زندگی امیرکبیر را ترک کردند. پس از چند ساعت، در همان روز امیر در خانه خود دستگیر و بـههمراه مادر، همسر و فرزندانش بـه کاشان تبعید شد. این تبعید بـهمدت 40 روز بـه طول انجامید ودر نهایت افرادی از تهران مامور شدند تا امیر را در باغ فین کاشان بـه قتل برسانند.
مورخان در نوشتههاي خود صفات زیادی را بـه امیرکبیر نسبت دادهاند. بسیاری از آنان امیرکبیر را درست کردار، دلیر و جسور و با رفتاری متین و سنگین خواندهاند. امیر بـه صفات خود آگاه بودو شخصیتی مغرور داشت؛ اما با این وجود بـه دنیال کسب نام و شهرت نبود. باوجود اینکه امیرکبیر خود پایهگذار روزنامه وقایع اتفاقیه بود، مگر درصورت نیاز اسمی از او دراین روزنامه آورده نشده اسـت.
از آنجایی کـه اقدامات و برنامههاي اصلاحی امیرکبیر بـه مذاق بسیاری از دولتمردان خوش نمیآمد، میتوان عوامل زیادی را در قتل او موثر دانست. یکی از این افراد کـه نقش چشمگیرتری نسبت بـه بقیه مخالفان داشت ودر نهایت هم موفق بـه عزل ودر نهایت قتل امیرکبیر شد، مهدعلیا، مادر شاه و مادر زن امیرکبیر اسـت.
مهدعلیا کـه زنی قدرتمند و با نفوذ بود، از ابتدا با بـه قدرت رسیدن امیرکبیر مخالف بود. امیر نیز پس از بـه قدرت رسیدن و با انجام اقدامات و اصلاحات مختلف، خشم مهدعلیا را بیشتر برمیانگیخت. امیرکبیر هم با مطلع بودن از اهداف مهدعلیا، دست وی را در بسیاری از امور بسته و بـه مانعی جدی برای دستیابی او بـه اهدافش تبدیل شده بود.
دراین مرحله، مهدعلیا آخرین راه بدبینی شاه نسبت بـه امیر پیدا کرد و از خطرات وجود امیرکبیر در منصب قدرت بـه شاه گوشزد میکرد و ادعا میکرد کـه امیر بـهدنبال پادشاهی و سلب قدرت از دست ناصرالدین شاه اسـت. در نهایت مهدعلیا و گروه مخالفان موفق شدند با نقشههاي فراوان ابتدا امیر را از قدرت عزل کرده و ناصرالدین شاه را راضی کنند تا وی را بـه کاشان تبعید کند.
اما از انجایی کـه امیرکبیر هنوز برای انها تهدیدی بـه شمار میرفت و این احتمال وجود داشت کـه شاه بـه سبب دلبستگیاش بـه امیرکبیر نظر خودرا عوض کرده و مجددا وی را بـه تهران بازگرداند، مهدعلیا در فرصتی مناسب از پادشاه خواست تا فرمان قتل امیرکبیر را صادر کند. پادشاه حاج علی خان حاجبالدوله را مسئول اینکار کرد و او شبانه بـه راه افتاد و فردای ان روز هنگامی کـه امیرکبیر در حمام بود، وی را بـه قتل رساند.
جسد امیرکبیر ابتدا در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن شد اما چند ماه بعد پیکر او بـه تقاضای همسرش بـه کربلا منتقل شد ودر اتاقی بـه خاک سپرده شد کـه بـه روی صحن حرم مطهر امام حسین «ع» باز میشود.
مطالب مشابه: واکنش بهلول و امیر کبیر به دزدی کردن
در پایان
اگر چه وی را بـه انگیزهي وزارت بیمانندش در دستگاه ناصرالدینشاه قاجار از برجستهترین ترقیخواهان ایران روزگار ما دانستهاند، وی را باید از اولین روزنامهنگاران ایرانی و از جمله بنیانگذاران ایران نوین نیز دانست.