مجموعه : اشعار زیبا
بروزرسانی : 22 اردیبهشت 1403

گزیده اشعار منوچهر آتشی و شعر روشن کنید شمع

گزیده اشعار منوچهر آتشی و شعر روشن کنید شمع

روشن کنید شمع شب افروز جام را

منوچهر آتشی ، شاعر و مترجم ، دوم مهرماه سال 1310 در دهرود دشتستان متولد شد.آتشی از سال 1333 انتشار شعرهایش را شروع کرد و در فاصله‌ی چند سال توانست در شمار شاعران مطرح معاصر درآید . نخستین مجموعه‌ی شعر او با عنوان آهنگ دیگر در سال 1339 در تهران چاپ شد و پس از این مجموعه ، دو مجموعه دیگر با نام‌های آواز خاک (تهران ، 1347) و دیدار در فلق (تهران 1348) از او انتشار یافت .

بر دست سیمگونه ی ساقی

روشن کنید شمع شب افروز جام را

با ورد بی خیالی

باطل کنید سحر سخن های خام را

من رهنورد کوه غروبم به باغ صبح

پای حصار نیلی شبها دویده ام

از لاشه های گند هوس ها رمیده ام

مستان سرشکسته ی در راه مانده را

با ضربه های سیلی ، سیلی سرزنش

هشیار کرده ام

تا بشکنم سکوت گران خواب قلعه ها

واگه شوم ز قصه ی سرداب های راز

زنجیر های وحشی پرسش را

چون بردگان وحشی از خواب

بیدار کرده ام

کوتاه کن دروغ

شب نیست بزمگاه پری ها

شب ، نیست با سکوت لطیفش جهان راز

از آبهای رفته به دریای دوردست

و از برگ های گمشده در پیچ و تاب ها

نجوا نمی کنند درختان به گوش رود

جز چشم مرگ دیده ی بیمار تشنه ای

یا چشم شبروی که گرسنه است

به برق سکه های گران سنگ

بیدار نیست چشم کسی شهر خواب را

دل خوش مکن به قصه ی هر مرده ی چشم پیر

در خود مبند شعر صداهای ناشناس

رود است آنکه پوه کند روی سنگ ها

باد است آنکه می کشد از دره هیا نفیر

نفرین چشم هاست

سنگ ستاره ها که به قصر خدا زدند

کوتاه کن دروغ

از من بپرس راز شب خسته بال و پیر

من رهنورد کوه غروبم به شهر صبح

من میوه چین شعر دروغم ز باغ شب

بیگانه رنگ کشور یأسم به مرز خواب

از من بپرس! من

بیدار چشم مسلخ بود م

در انتظار دشنه ی مرگم

نه انتظار پرتو خونی ز عمق دل

تا باز بخشدم نفس از عطسه ی امید

بر هر چه قصه های دروغ است

نگرفته ام ز توسن نفرین خود لگام

تا خوابگاه دختر مستی

جنگیده ام ز سنگر هر جام

از من بپرس ! آری

من آخرین ستاره ی شب را شکسته ام

از شام ناامیدی تا صبح نا امیدی

بیدار بوده ام

با دست های مرده ی چشم سفید خویش

دروازه سیاه افق را گشوده ام

سحری درون قلعه ی شب نیست

منوچهر آتشی

برچسب‌ها: ,
جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت