ديويد : حالا که از زندان آزاد شدي میخوای چیکار کنی؟
چارلي : میخوام یه موسسه کرایه خودرو احداث کنم
ديويد : تو چه رویایی هستی
چارلي : آدم با رویاهاست که زنده ست
راه کارلیتو
دیالوگ هاي عاشقانه
چه فایده زنی باشی
با مو هايِ بلند؟
وقتی آن دستی
که باید به موهایت برسد
همیـــشه “کوتاه” است!
هستی_دارایی
دیالوگ هاي ماندگار سینمای جهان
عکسهاي قدیمیام
رقبایم شدهاند.
تصويرِ زنی كه روزی،
دوستش داشتی…!
بهاره رهنما
مشكل ما اينست كه همانقدر كه ويران مى كنيم، نمى سازيم.
نادر_ابراهيمى
دیالوگ هاي ماندگار سینمای جهان
اینگرید برگمن : امشب میبینمت؟
همفری بوگارت : من هیچ وقت برای آینده ي اینقدر دور برنامه نمی ریزم
کازابلانکا
دیالوگ هاي زیبا و ماندگار فیلم ها
آدما هر چی به مرگ نزدیکترند، بیشتر احساس زندگی میکنن
شتاب-ران هاوارد
آلفردو : خسته شدي پدر؟
پدر روحاني: آره. هنگام رفتن سرازيريه خدا كمك ميكنه ولي هنگام برگشتن خدا فقط نگاه ميكنه.
سينما پاراديزو –
لئو ناردو میگه این پایان تمدن وقتی کسی رو واسه ساعت 4 دعوت میکنی و اون ساعت 2:30 میاد …
ساعت ها
پسر: تو چی گوش میدی ؟
دختر: من بیشتر سنتی گوش میدم… شجریان، قربانی… البته رادیو رو ترجیح میدم…
پسر: رادیو ؟!… مگه هنوز هست ؟!…
عدد 17 سهیلا
پدرم همیشه میگفت
آدمای این جهان دودسته اند
چکشها ومیخها
خودت تصمیم می گیری
تو کدوم دسته باشی!!!
Focus
وقتی بزرگ میشی خیلی از چیزایی که دوستشون داشتی، اونجوری که بودند بنظر نمیان !…
The Hurt Locker
دیالوگ هاي ماندگار سینمای کشور ایران
تنها بودن بهتر از اینه كه پهلوی عشقت بشینی و احساس تنهایی کنی.
” Before Sunset “
دیالوگ فیلم
«خطاب به ماموران شهرداری» دارین چیکار میکنین ؟!…
نام کوچه رو عوض می کنیم…
لازم نکرده… بچه ي من زنده س… این کوچه م 40 ساله اسمش “شبنم” بوده !…
آباجان
معاویه: «قویتر از ذوالفقار علی سراغ داری؟»
عمرو بن عاص: «آری، جهل مردم.»
امام علی «ع» – 1375
دیالوگ هاي زیبا و ماندگار فیلم ها
دنيا را آغوش گرفتيم
گفتند: امن است هيچ كاری با ما ندارد
خوابمان برد…
بيدار شديم،
ديديم باردار تمام دردهايش شدهايم…
حسين_پناهی
دیالوگ هاي زیبا
هرگز قاطی چیزای از پیش تعیین شده نشو …
چارلی چاپلین تو یه مسابقه ي تقلید از چارلی چاپلین درمونت کارلو شرکت کرد و سوم شد!!
Locky Number Slevin«2006»
دیالوگ هاي ماندگار
همون طور که یهو خوابت میبره،
منم به همون سادگی عاشقش شدم,.
اولش آروم آروم، و بعدش ناگهانی.
قصور ستاره اقبال ماست 2014| جاش بون
دیالوگ هاي ماندگار سینمای کشور ایران
کریدی: «بمیر… بمیر… چرا نمی میری؟»
وی: «زیر این نقاب چیزی فراتر از گوشت و خون وجود داره؛ زیر این نقاب یک آرمان وجود داره آقای کریدی و آرمان ها ضدگلوله هستند.»
Film Title: [V for Vendetta – 2005]
دیالوگ هاي عاشقانه
کامبی شیمادا: «برو بسمت شمال. جنگ قطعی اونجا درمیگیره.»
گوروبی کاتایاما: «خب چرا اونجا سنگر درست نمیکنی؟»
کامبی شیمادا: «یه سنگر خوب به جایی واسه رسوخ کردن احتیاج داره. دشمن باید طمع کنه که بیاد داخل و اونوقته که ما بهشون حمله میکنیم. اگه فقط دفاع کنیم، جنگ رو میبازیم.»
Film Title: [Seven Samurai – 1954]
دیالوگ هاي ماندگار سینمای جهان
هیچ چیز خاطرات را از لحظات عادی متفاوت نمیکند،بعدهاست که آن ها با نشان دادن زخم هایشان مدعی یادآوری میشوند.
” اسکله “
کریس مارکر / 1962
دیالوگ هاي جالب
خـانــم دارابــی : اعـتـراف کـنـیـد کـه بــه زنــهـا نـگـاه ابــزاری داریــد. اعـتــراف کـنـیـد؟!
دکـتـر : بـسـتـگـی بـه زنـش داره
ورود آقــایــان مـمـنـوع
دیالوگ هاي به یاد ماندنی
هکتور: «بهم بگو ببینم برادر کوچولو… تو تاکنون کسی رو کشتی؟»
پریس: «نه.»
هکتور: «تاکنون دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟»
پریس: «نه.»
هکتور: «من کشتم، من شنیدم که دارن میمیرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن میدونی نه چیزی راجع به عشق.»
Film Title: [Troy – 2004]
دیالوگ هاي مشهور
دیوید: «یه مردی رو میشناختم که کور بود. وقتی چهل سالش شد جراحی کرد و بینائیشو بدست آورد.»
دختر: «چطوری بود؟»
دیوید: «اولش خیلی شاد بود. چهرهها… رنگها… منظرهها… ولی همه یچی تغییر کرد. جهان بدبختتر از اون بود که تصور می کرد. هیچ کس بهش نگفته بود چه میزان کثافت اونجاست. چه میزان زشتی. همه ی جا زشتی میدید. وقتی کور بود، عادت داشت با یه تیکه چوب تنهایی از خیابون رد بشه. وقتی بینائیش رو بدست آورد، از همه ی چی میترسید. آغاز کرد توی تاریکی زندگی کردن. هیچ وقت از اتاقش بیرون نمیومد. سه سال بعدم خودشو کشت.»
Film Title: [The Passenger – 1975]
دیالوگ هاي زیبا و ماندگار فیلم ها
وقتی آسيب دیدن و ترسیدنت برای مدت طولانی اي ادامه داشته باشه .
اون ترس و درد به نـفـرت مبدل میشه
و نـفـرت دنیات رو برای همیشه عوض میکنه …
تپه خاموش
صدفی به صدف مجاورش گفت: «در درونم درد بزرگی احساس میکنم؛ دردی سنگین که سخت مرا میرنجاند.»
صدف دیگر با سهولت و تکبر گفت: «ستایش ازآن آسمانها و دریاهاست؛ من در درونم هیچ دردی احساس نمی کنم؛ ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.»
در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید؛ به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت: «آری! تو خوب و سلامت هستی امّا دردی که همسایهات در درونش احساس می کند مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.»
Book Title: [The Wanderer – 1932]
دیالوگ هاي زیبا
کریس جانسون: «یه نقاش ایتالیایی هست اسمش کارلوتیه و اون… اهوم… اون زیبایی رو اینطور تعریف کرده: اون میگه زیبایی مجموعهاي از اجزاییه که آن چنان با هم هماهنگ هستن که نیازی نیست چیزی دیگهاي بهشون اضافه بشه، برداشته بشه و یا جای گزین بشه… و این چیزیه که تو هستی… تو زیبایی…»
لیز: «واو!»
Film Title: [Next – 2007]
دیالوگ هاي ماندگار سینمای کشور ایران
کریم: «اصلاً تو میدونی صد هزار تا ماهی چندتا میشه؟»
پسر بچه: «خب میشه صد هزار تا.»
عنوان فیلم: [آواز گنجشکها – 1386]