بروزرسانی : 26 خرداد 1395

داستان پیری برای جمعی سخن میراند

داستان پیری برای جمعی سخن میراند

داستان پیری برای جمعی سخن میراند

پیرمرد لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند….

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه
میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

مطالب مشابه مهم !

جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت