داستان واقعیت همیشه چیزی که می پندارید نیست !

مجموعه : داستان جالب
داستان واقعیت همیشه چیزی که می پندارید نیست !

داستان واقعیت همیشه چیزی که می پندارید نیست !

 

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است… به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.

 

به این خاطر نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد.

 

این کار راانجام بده و جوابش را به من بگو… «ابتدا در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید،همین کار را در فاصله ۳ متری تکرارکن.

بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.» آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود ۴ متر است.

 

بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید: «عزیزم ، شام چی داریم؟» جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر بهجلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید.

 

بازهم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید.سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزیزم شام چی داریم؟»

 

و همسرش گفت: «مگه کری؟!» برای چهارمین بار میگم: «خوراک مرغ»! حقیقت به همین سادگی و صراحت است.

 

مشکل، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم در دیگران نباشد؛ شاید در خودمان باشد…

 

 

منبع : aftabir.com

 

جدیدترین مطالب سایت