از قرآن و روایات که بگذریم بد نیست سری هم به کتابهای فلسفی زده، چیستی جن را از زبان فیلسوفان بشنویم. ابن سینا در کتاب حدود در تعریف جن میگوید: «موجود زندهی هوایی ناطق [به معنی اندیشنده] دارای جرم شفاف است و به اشکال گوناگون متشکل میشود». تعریف مزبور از وی، تعریف به رسم نیست بلکه معنای اسم اوست [یعنی شرح الاسم است]
این دانشمند ایرانی همچنین در کتاب معروف به «پنج رساله» میآورد: «جن مخلوق مستور خدا هستند. به خاطر پوشیده بودنشان به جن نامیده شدهاند. آنها ارواح لطیفی هستند که همانند اجساد کثیف منحصر و محصور نیستند. برخی گفتهاند که پریان بر سه قبیله هستند: جن، حِنّ و بِن. ابلیس
از قبیلهی جن بود و شیاطین کافران و سرکشان جن هستند. همگی آنها مخلوقاتی هستند که غالب در اَمشاج آنها آتش است، همانگونه که غالب در امشاج ما – انسانها – خاک است و قدرت خداوند وسیع است. به برخی از جنها خافی و به برخی دیگر خیال گفته میشود زیرا تنها به صورت خیال ظاهر میشوند. به شیطان، »رجیم گفته میشود زیرا هنگامی که به ملأ اعلی گوش میدهد با شهاب رجم میشود،
و «غول» شیطان راهها است (17) . خواجه نصیر الدین طوسی (ره) در کتاب «تلخیص المحصّل» پس از آن که کلام فخر رازی را ذکر میکند به نقد آن میپردازد. فخر رازی میگوید: «القول فی الملائکة و الجن و الشیاطین متکلمان گفتهاند که اینها اجسام لطیفی هستند که قدرت دارند به شکلهای گوناگون درآیند، ولی فلاسفه و پیشینیان از معتزله آنها را انکار کردهاند و گفتهاند:
اگر آنها اجسام لطیفی همچون هوا بودند لازم بود که بر هیچ فعلی قدرت و قوّت نداشته باشند و دیگر آنکه ترکیب آنها با کوچکترین چیزی از هم میپاشید؛
و چنانچه اجسام کثیف بودند لازم بود که ما آنها را ببینیم و گرنه جایز بود که کوهها در مقابل ما باشند و ما آنها را نبینیم. [پس معلوم میشود که از نظر فلاسفه و معتزله جن وجود ندارد].فخر رازی در پاسخ آنها میگوید:
چرا جایز نباشد که آنها اجسامی لطیف باشند ولی منظور از لطافت، بی رنگ بودن باشد نه به معنای رقّت. از طرف دیگر پذیرفتیم که آنها اجسامی کثیف هستند لکن لازم نیست که هر کثیفی را که در حضور ما است مشاهده کنیم. اما فلاسفه گمان کردهاند که جنها نه مکان دارند و نه به شیء مکان دار قائم هستند، که با ارواح بشری از نظر نوع اختلاف دارند. برخی از آنها هم میگویند:
ارواح بشری پس از آن که از بدنهایشان جدا شدند چنانچه شریر باشند به آن دسته از نفوس بشری که هم سنخ آنها هستند جذب میشوند و به بدنهای آنها تعلق میگیرند و به آنها بر افعال شر کمک میکنند که اینها همان شیاطین هستند؛ ولی چنانچه نیکوکار باشند امر برعکس است و خداوند به حقیقت امور آگاهتر است». جناب خواجه در نقد کلام فخر رازی میفرماید:
«از معتزله نقل شده که آنها گفتهاند: ملائکه، جن و شیاطین از نظر نوعی متحد هستند و از جهت افعال مختلف میشوند. اما آنها که تنها کار خیر میکنند همان ملائکهاند و آنان که تنها کار شر میکنند شیاطیناند؛ و اما آنان که گاهی کار خیر و گاهی کار شر میکنند همان جنیان هستند و به همین خاطر است که ابلیس گاهی از ملائکه شمرده شده است [به خاطر عبادت خدا] و گاهی از جن [به خاطر سرکشی از فرمان خدا] »(18) .
جناب سعدالدین تفتازانی (ره) در «شرح المقاصد» نظر فلاسفه را قبول ندارد. او میگوید: «فلاسفه گمان کردهاند که جنها، جواهری مجرد هستند که میتوانند در اجسام عنصری تصرف کنند بدون اینکه به اجسام تعلق داشته باشند بر خلاف نفوس بشری که به بدنهایشان تعلق دارند. از نظر فلاسفه، شیاطین همان قوای خیالی در انسان هستند که بر قوای عقلی مستولی شدهاند و انسان را از عالم قدس منحرف کردهاند و به جای آنکه انسان به اکتساب کمالات عقلی بپردازد، او را به پیروی از شهوات و لذات حسی و وهمی منحرف کردهاند.
برخی از فلاسفه نیز بر این گمان هستند که: نفوس بشری بعد از جدایی و قطع علاقه از بدن چنانچه نیکوکار بوده و از فرمانهای عقل پیروی میکردهاند اینان همان جن هستند ولی چنانچه شریر بودهاند و باعث شرور و افعال قبیح شده، کمک کار ضلالت و گمراهی بودهاند،
اینان همان شیاطین هستند. به هر حال ما نظر فلاسفه را قبول نداریم زیرا بر قول به وجود ملائکه، جن و شیاطین اجـماع وجود دارد و کلام خداوند – تعالی – و کلام انبیاء – (ع) – نیز گویای همین مطلب است. از طرف دیگر از بسیاری از عقلا و اولیای الهی مشاهدهی جن حکایت شده است پس وجهی ندارد که آنها را انکار کنیم، همانگونه که به وسیلهی ادلهی عقلی نمیتوانیم آنها را اثبات کنیم».
این بود کلام جناب تفتازانی در «شرح المقاصد». از سخنان فخر رازی و تفتازانی چنین برداشت میشود که فلاسفه، جن و ملائکه را به شکل رایج آن قبول ندارند اما ببینیم نظر جناب میرداماد (ره) که خود یکی از فیلسوفان است در این مورد چیست؟
ایشان در کتاب «قبسات»، قبس نهم میفرمایند: «همانا وجود جن از چیزهایی است که در مذهب برهان (فلسفه) مانعی از آن وجود ندارد و در مورد آن نصوص فراوانی از قرآن کریم و احادیث معصومین وارد شده است به گونهای که ما چارهای غیر از یقین به آن نداریم. او سپس به تعریف جن
از دیدگاه ابن سینا میپردازد و اضافه میکند: جن در صورتی، حیوان هوایی ناطق است که دارای نفس ناطقهی مجرد باشد که با نفس خویش به تدبیر بدن هوایی بپردازد [اثبات وجود نفس ناطقه برای جن! ] .
پس حق همان است که حکمای اسلامی گفتهاند که جن نه جسم است و نه جسمانی، بلکه موجودی است مجرد که از نظر ماهیت و چیستی با نفوس بشری تفاوت دارد اما از طرف دیگر به جسدهای آتشین و هوایی تعلق گرفته است و میتواند در این عالم تصرف کند. این همان چیزی است که ابن سینا به آن اعتقاد دارد و فخر رازی هم در» ملخّص همین سخن را گفته است
(19) . ایشان سپس به سخنان فخر رازی و سعد الدین تفتازانی اشاره کرده، به نقد آنها میپردازد. از گفتهی جناب میرداماد معلوم میشود که بسیاری از فلاسفه نیز وجود جن را پذیرفتهاند و به ماهیت آن پی بردهاند، هر چند ممکن است برخی از آنها در مورد
جن دست به تأویل برده باشند! از طرف دیگر هویدا شد که از نظر فلاسفه، جن نیز همانند انسان دارای نفس ناطقه است، منتهی تفاوت آنها در جسد است بدین گونه که جسد انسان جسم است آن هم یک جسم خاکی، ولی جسد جن جسم نیست بلکه جسدی است آتشین و هوایی! اما جناب صدر المتألهین (ره) در «مفاتیح الغیب» دست به تأویل میبرد و از نگاه تازهای به مسأله نگاه میکند.
ایشان پس از آوردن آیات و روایاتی که به مسألهی جن پرداخته است مینویسد: «اکثر آنچه ما در این باب ذکر کردیم کلام غیر اهل کشف بود و هر کس بخواهد حقیقت فـرشته و جن را از راه بحث و فکر یا نقل و روایت بشناسد، بی آن که راه اهل بصیرت را بپیماید همچون انسان ورم کردهای است که چاقی را از راه ورم جستجو میکند [طبل تو خالی است].بدان که جن از» اجتنان به معنای اختفاء و استتار گرفته شده، و به همین خاطر است
که ملائکه در کلام الهی، جن نامیده شدهاند (وَ جَعَلُواْ بَیْنَهُ وَ بَین الجِْنَّةِ نَسَبً- صافات، 158 ) . جن را از آنرو جن گویند که مخفی و پوشیده است، همانگونه که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «همانا در» جنّت چیزهایی است که نه هیچ چشمی دیده است و نه هیچ گوشی شنیده است و نه بر قلب هیچ بشری خطور کرده است.
پس تمام اینها به استتار بر میگردد و استتار بر خلاف زعم مردم، همیشه به یک شکل نیست بلکه مردم از چگونگی این استتار که گاهی با ظهور جمع میشود غافل هستند، همانگونه که خداوند – تبارک و تعالی – میفرماید: (او با شما است هر جا که باشید – حدید، 4 ) و همچنین (سه نفر با هم نجوا نمیکنند، مگر این که خداوند چهارمی آنهاست، و نه پنج نفر مگر این که او ششمی آنهاست – مجادله، 7 )،
پس دقت کن که این مسأله چقدر مخفی است! با این که ما در این مسأله شک نمیکنیم و به خاطر ایمان به قرآن به آن اقرار میکنیم، پس این مسأله هم مشهود است و هم محجوب، و هیچ حجاب وجودی موجود نیست و عدم، هیچ حکمی ندارد؛ و همین طور ما ایمان داریم که فرشته و شیطان با ما هستند، پس بین ما و شیطان هیچ حجاب محسوس و مانع ملموسی وجود ندارد.
از طرف دیگر چشمان ما باز است و با این حال فرشته و جن را درک نمیکنیم در حالی که او و قبیلهاش ما را میبینند از جایی که ما آنها را نمیبینیم، ولی در عوض ما آنها را از روی ایمان [و تسلیم] میبینیم نه به صورت عینی و خارجی. پس آن ساتر و مانعی که بین ما و آنها حجاب میشود چیست؟ پس معلوم است که در اینجا حکمتی وجود دارد. همین طور منظور از حجابهای نورانی و ظلمانی که خداوند فرموده است که بین او و ما قرار دارند چیست؟
آن حجابها در حق عارفین برداشته شدهاند، پس آنها خدا را مشاهده میکنند و محجوبون از علمای رسوم (رسمها) او را انکار میکنند. به آن حجابها، حجاب ظاهری و باطنی گفته میشود، اولی برای عارفین و دومی برای محجوبون، در حالی که آن چه برای عارفین مکشوف است و برای محجوبون مستور است، چیزی غیر از ذات خدای سبحان نیست.
پس اهل الله (عارفین) پیوسته در دنیا و آخرت خدا را به صورت عینی و دائمی مشاهده میکنند. [ملاصدرا (ره) با آوردن این مثال میخواهد به ما بفهماند که حقیقت فرشته و جن غیر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم! ] (20) .
همچنین جناب ملاصدرا (ره) در مورد شیطان و کارهای او مینویسد: «بدان که حقیقت شیطان، جوهری است نفسانی که فاعل شر، مبدأ غلط در اعتقادات، مبدأ فسوق و عصیان در اعمال، منشأ وسوسه و مکر و خدیعه، نشان دادن اشیائی که هیچ حقیقتی ندارند و جلوه دادن باطل در لباس حق میباشد.
این به آن خاطر است که ابلیس وقتی حیلهاش بر آدم تمام شد و به اهداف خود دست یافت و به آرزوی خود رسید و از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند هم خواستهی او را پذیرفت، در آن هنگام برای خود باغی برگزید و درختانی در آن کاشت و نهرها در آن جاری ساخت تا با آن باغی که آدم در آن ساکن بود هم شکل باشد و در آن از قیاس مغالطی استفاده نمود و یک نوع هندسهای که فانی و قابل اضمحلال بود در آن به کار گرفت، همانگونه که اگر آینهای را روبروی باغ و نهرها و ساختمانها قرار دهند، یک سری صورتهای خیالی و فانی در آن دیده میشود. آن گاه خانههای اهل و ذریه و دوستانش را در آن قرار داد. چنین باغی همانند سراب است که انسان تشنه آن را آب میپندارد تا وقتی که نزد آن میآید و چیزی نمییابد (نور، 39) .
این صورتگری شیطان به خاطر این است که او از» جن بود. همچنین گفته شده است که کار جن بیشترش تخییل و تمثیل چیزی است که هیچ حقیقتی ندارد. کار ابلیس هم به همین گونه است تا بدین وسیله مردم را از راه استوار و صراط مستقیم باز دارد و به همین خاطر است که به ذریهی آدم وعده میدهد «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِم وَ مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُورًا – نساء، 120 »؛ اما آن باغی که ابلیس آن را برای ذریهی خود غرس کرد تا فرزندان آدم را صید کنند و آنها را از بهشت پدرشان – آدم – خارج کنند عبارت است از امور دنیوی و شهوات واهی و پست، و کار خطا و گناهان و لهو و لعب و …
اما اهل طاغوت و اولیاء شیطان همان کسانی هستند که از یاد و ملکوت خدا روی برگردانیدهاند و بر دنیا و شهوات آن اعتکاف کردهاند و در شبکهی ابلیس واقع شده، در ریسمانهای او اسیر گردیدهاند پس اینان در عذاب مشترکاند و از برزخ تاریکیها خارج نمیشوند «لَا تُفَتَّحُ لهَُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتیَ یَلِجَ الجَْمَلُ فیِ سَم الخِْیَاط وَ کَذَالِکَ نجَْزِی الْمُجْرِمِین (40) لهَُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَ مِن فَوْقِهِمْ غَوَاش وَ کَذَالِکَ نجَْزِی الظَّالِمِین (41) – اعراف» (21).جناب ملاصدرا (ره) در این فراز به صراحت جن را به تأویل میبرد. تأویلی بسیار دقیق که جای تأمل دارد. آیا حقیقت جن در واقع همین است که ملاصدرا میگوید یا چیزی است که متکلمان و بسیاری از علمـای اهل سنت (فخر رازی، سعـد الدین تفتازانی و …)
به آن معتقد هستند؟ آیا جن وجـود خارجی دارد یا نه؟ ما در این تحقیق مختصر کوشش نمودیم دیدگاه قرآن، روایات و دانشمندان اسلامی را در این مورد بیابیم. از ظواهر قرآن و روایات و نظر بسیاری از دانشمندان اسلامی چنین بر میآید که جن دارای یک واقعیت خارجی همچون انسان است.
آنها در پهنهی زمین زندگی میکنند، آداب و رسوم دارند، ازدواج میکنند و به آنها تکلیف میشود. بسیاری از آنها به خاطر سرکشی از فرمان خدا روانهی جهنم میشوند؛ و این چیزی است که با گفتار ملاصدرا سازگاری ندارد. او مسألهی جن را به نحوی تأویل میکند که دیگر جایی برای زندگی، ازدواج و مبعوث شدن آنها باقی نمیماند. از دیدگاه ملاصدرا (ره) خطابهای فراوان قرآنی به انسان و جن و کنار
هم قرار دادن آنها چگونه قابل توجیه است؟ جریان نزول سورهی جن و تصریح قرآن به اینکه گروهی از جن کلام خدا را شنیدند و به آن ایمان آوردند چه میشود؟ اینها همه نکاتی است که ما را از پذیرش کورکورانهی دیدگاه ملاصدرا (ره) باز میدارد، هر چند ما به دنبال حقیقت هستیم و در میان این نظرات، واقعیت را میجوییم.
از نظر نگارنده شاید بتوان گفت: هم دیدگاه قرآن و روایات مبنی بر وجود خارجی جن قابل پذیرش است و هم دیدگاه ملاصدرا (ره) مبنی بر تأویل آنها، منتهی به این شکل که باید بین این دو نظر در جاهای مختلف فرق گذاشت؛ یعنی از یک طرف بپذیریم که جن در دنیای خارج وجود دارد همان طور که انسان و حیوانات وجود دارند و از طرف دیگر برخی اوقات مراد از جن را به تأویل ببریم؛ همانگونه که در روایتی از حضرت رسول (ص) آوردیم که جن بر پنج صنف است که تنها یک صنف آن مورد حساب و عقاب واقع میشود
بدین وسیله هم آیات قرآنی و نصوص روایی محفوظ مانده است و هم تأویلهای جناب ملاصدرا (ره) از جن و شیاطین قابل پذیرش است، و خدا داناتر است.