متاسفانه چند روز پیش در شهر و استان آذربایجان شرقی سانحه عجیبی رخ داد و 40 تا از مردم غیور کشورمون از جهان رفتند در این باب ما هم تصویر هایي را گرد آوری کرده ایم .
با گسترش شبکه های اجتماعی و بهره گیری مردم از اینترنت میزان مطالعه کتاب هاي شعر کاهش یافته هست و کمتر کسی پیدا می شود که کتاب هاي ششعر را تهیه کرده و بخواند.
جان داده آذربایجان ، امداد ایران را ،
و نیست ،
ایران مداران را
سر امداد آذربایجان…
(شهریار)
پس لرزه هاي رفتنت
گاهی تکانم می دهد…
بگو به رکعت چندم رسیده هست نماز؟
که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست
(سجاد سامانی)
دل من
لطف بفرما
سر جایت
بنشین…
(یاسر قنبرلو)
جاده باران زده و خاطره ها نم دارد
چقد واژهي برگرد تو را کم دارد…
در سرم از عشق این سودا خوش هست
در دلم از شوق این غوغا خوش است
(عطار نیشابوری)
دلم به یاد کسی می تپد بیا اي دوست!
بیا که من به تو بیش از همۀ وقت} محتاجم…
رنگ داغم گشته مخفی در کلام
من همان خاکم که خیس از آتشت
تو نه از آتش ، علت آتشی…
(علیرضا قربانی)
از ازل ایل و تبارم همه ي عاشق بودند
سخت دلبستهی این
ایل و تبارم… چه کنم؟!
قدر نشناسِ عزیزم،
نیمهی من نیستی
قلبمی اما سراوارِ تپیدن نیستی!
(کاظم بهمنی)
بی قرار هیچ قراری نبوده ام
مگر قراری که با تو بستم و
هرگز نیامدی…
بی قرار توام و در دل گله هاست…
(فاضل ناضری)
زیادت راکه دزدیدند
کمت را آرزو کردم…
همین بغض که از خیال تو مرا هست
مرا بس…
(مهرداد قربانی)