مرداد ماه هم رفت
خدایا توشه ماه جدیدرا برای همه ی
پرازلبخند
پرازروزی
پرازعشق
پرازشادی
پرازآرامش
پرازسلامتی وتندرستی مقدربفرما
نزدیکم باش…
دور که می شوی
شعــــرهایم
از نفس می افتند …!!!
از کسی پرسیدند
کدامین “خصلت”
از “خدای”
خودرا “دوست” داری؟!
“گفت”
همین” بس” که می دانم
او میتواند
“مچم” را بگیرد
ولی “دستم” را میگیرد
هوای تـو …
اجابت تمام عـشــق است
و من به تو
شکوه یک قنوت عـــاشـقــانه را
پیـش می کشـم عــشقم
دوســتت دارم
به اندازه ي همه ی ي دارایی ام
کــه تویـی …
پدر
گنجینه اي پر از
راز هاي نهفته
لبخندی که خانه را
روشن میکند
تکیه گاهی برای
دلتنگی هایت
مهربانی که
می گشاید
گره از تمام کارهایت …
آدمی که جنگیدن بلد نیست
به بدبختیاش میگه: ” قسمت “
زندگی باید کرد،
گاه با یک گل سرخ،
گاه با یک دل تنگ،
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ،
لحظه هاتان بی غم،
زندگی تان آرام. شب بخير
هرگز خودرا با گذشته ات تعیین هویت مکن ان فقط یک درس بود،
نه تمام زندگی ات……
او فقط آمده بود
از دل ما رد بشود …
مهم نیست زشتی یا خوشگل
چون مال منی از همه ی خوشگل تری
از این همه ی گشتن
و نرسیدن بریده ام
تو بگو کدام نسیم
بوی پیراهنت را برایم می آورد؟!
عشق در هر حالتی خوب است
خوبِ خـوبِ خــوب …
پس نباید با اگر یا شاید
ان را بَد کنیم !
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه ی دیواریم
دریا با این همه ی آب
رودخانه با این همه ی آب
تنگ بلور حتی با این همه ی آب
رخصت نمیدهد این همه ی آب
تا بنگریم که ماهیها چگونه می گریند.
دفتر شعرم منتظر است
واژه ها نیز
منتظر آمدنت
ماندنت
تو بیا!
تو بمان!
تا واژه ها بریزند
به پای دفتر کهنه اي
که اسم تو تازه اش میکند
دهانت را ببند
دیوارِ ترک خورده را
خراب میکنند
عشق
ناگهانِ یک باغچه است
روزِ شکفتنِ گلی
عاشق به جهان چه غصه دارد
تا جام شراب وصل برجاست
غم عشق تو مادرزاد دیرم
نه از آموزش استاد دیرم
بدان شادم که از یمن غم تو
خراب آباد دل آباد دیرم
صائب هزار مرتبه کردیم امتحان
درد سخن به هیچ دوا کم نمیشود
الا حمایت تو رمز استقامت من
چنان که سینه ي تو ؛ ساحل سلامت من
هوای فتح توام بودو تار و مار شدم
غزل غزل ؛ همه ی ي دفترم غرامت من