متاسفانه چند روز پیش اتفاق عجیبی افتاد و ارتباط شومی هم برقرار شد در ادامه میتوانید با ارتباط شوم جنسی پسر با مادر و دختر صیغه ای ما را دنبال نمایید .
زنی که پس از طلاق از شوهرش صیغه یک پسر جوان شده بود،خود دختر جوانی در خانه داشت که اتفاق شومی را در خانه رقم زد.
دختر جوان وقتی در خیابانها سرگردان بود، توسط پلیس دستگیر شد. این دختر گفت از خانه گریخته است چون مادرش به عقد موقت پسر جوانی هم سن او درآمده است.
این دختر به واحد مشاوره پلیس انتقال می یابد و به مادرش اطلاع داده میشود تا خودش را به کلانتری برساند.
گفت و گوی مادر دختر وقتی هم دیگر را دیدند را بخوانید:
دختر در گوشه ای نشسته بود، مثل مجسمه ای بی حرکت، پلک هم نمی زد.زن ۳۸ ساله از روی صندلی برخاست و به طرف دختر جوان آمد.
– مهری جان نیازی نیست سیر تا پیاز زندگی مان را این جا بازگو کنی. بگو که پدرت چه بلایی به سرمان آورده و ….دختر جوان که از شدت عصبانیت نمی توانست خود را کنترل کند مثل برگ های زرد بی جان در برابر باد بی رحم گفته های زن، بی تاب شد و از جا برخاست.
– ولم کن دست از سرم بردار دیگه، نمی دونی برای چی از خونه فرار کردم یا خودتو به ندونم کاری می زنی مادر من .
با گفت و گویی که بین زن و دختر جوان انجام شد دریافتم آنها مادر و دختر هستند. زن ۳۸ ساله حاضر به صحبت نبود .اما دخترش که انگار دنبال فرصتی می گشت تا سفره دلش را باز کند قصه تلخ زندگی اش را آن گونه بیان داشت:
پدرم اهل هیچ خلافی نبود، فقط تن به کار نمی داد و دوست داشت در خانه بنشیند ومفت بخورد و بخوابد .
با این وضعیت مادرم مجبور بود در خانه های مردم کلفتی کند و شکممن و خواهرم را سیر کند.
او چند بار از خانواده پدرم خواست تا کاری انجام بدهند. نصایح پدر بزرگ و مادر بزرگم نیز اثری نداشت .پدرم میگفت باید کاری در خورشان او و با در آمد بالا پیدا کند و هر روز وعده سر خرمن می داد .
مادرم که از این شرایط خسته شده بود تقاضای طلاق داد تا او را بترساند. اما پدر از خدا خواسته بی هیچ شرطی در دادگاه حاضر شد و طلاق نامه را امضا کرد.
بعد از جدایی انها تکلیف زندگی مان روشن شد. مادرم کار میکرد و اتفاقا وضع مالی ما بهتر هم شده بود چون دیگر لازم نبود دو سوم حقوقش را خرج خرید مواد مخدر کند.اما ناگهان سر و کله پسری جوان در خانه ما پیدا شد. می گفت مادرم را عقد موقت کرده و … .
عذاب می کشیدم:دختر افزود:
من از حضور این مرد غریبه در خانه رنج می بردم و برای همین هم با مادرم درگیر شدم.
در این لحظه پسر جوان هم وارد خانه شد و با چاقو تهدیدم میکرد اگر یک کلمه حرف بزنم … .از خانه بیرون زدم.
در خیابانها سرگردان شده بودم که ماموران کلانتری کاظم آباد مشهد دستگیرم کردند. امروز به مرکز مشاوره معرفی شده ایم.
زن ۳۸ ساله که با شنیدن اظهارات دخترش دچار اضطراب زیادی شده بود جلو آمد و گفت: بهناز راست میگوید ، مقصرم و خودم را لعن و نفرین میکنم.زن جوان با صدایی لرزان گفت:
همه ی وقت اسمم سر زبان دوست و آشنا بود. همه به شادی و نشاط و زیبایی ام حسرت می خوردند .اما پدر بهناز که موقع خواستگاری پاشنه در خانه پدرم را در آورده بود، شخصیتم را لگد مال کرد.
با ندانم کاری هایش احساس حقارت می کردم و بعد از طلاق این حس منفی سراسر وجودم را به آتش کشیده بود.
برای همین هم فریب مردی جوان را خوردم و وقتی او در خانه ام به روی دخترم چاقو کشید فهمیدم چه اشتباهی کرده ام.من هم می خواهم خودم را اصلاح کنم و بعد از این ماجرا قرار گذاشته ایم برای همه وقت} به شهرستان برویم و … . *
منبع :jamnews.ir