در دادگاه روز پایتخت زنی به گفته ي خودش طی اقدامی از شوهرش بعد از 8 سال زندگی کردن با او شکایت کرد و پای او را به دادگاه کشاند.
زن ۴۰ ساله که پشت در دادگاه خانواده شعبه ۲۶۱ به انتظار نشسته بود، «فروغ» اسم داشت و هشت سال پیش از همسرش طلاق گرفته بود. ۱۵ سال پیش که باهم ازدواج کرده بودند همه ی چیز خوب پیش میرفت، اما بیماری «ترس از ارتفاع» شوهرش رابه بیکاری و اعتیاد کشاند و به یک باره سرنوشت انها تغییر پیدا کرد.
فروغ تا روز خواستگاری، «منوچهر» را ندیده بود. واسطه ازدواجشان خواهر شوهرش بود که دریک آموزشگاه رانندگی با او آشنا شده بود.
او از خوبیهاي برادرش گفت و عکسهایش رابه فروغ نشان داد. اما زن جوان در آن روزها تمایلی به ازدواج نداشت و دلش میخواست ادامه تحصیل دهد.
با این حال منوچهر را مرد ایدهآل رؤیاهایش میدید و با حرفهایي که درمورد او شنید، متقاعد شد که می تواند با موافقت همسر آیندهاش ادامه تحصیل دهد.
بالاخره مراسم خواستگاری برگزار شد. هردو خانواده ساکن شمال تهران بودن ودر مراسم خواستگاری همه ی سنگهایشان رابا هم واکندند و قرارها را گذاشتند.
یک هفته بعد مراسم عقد محضری انجام شد و یک ماه پس ازآن جشن مفصلی گرفتند.
در همان روزها فروغ برای اولین بار از شروع آشناییاش با منوچهر به انتخابش شک کرد. او یک روز متوجه شد که لباس همسرش بوی سوختگی تلخی می دهد، اما وقتی از منوچهر دراین باره سؤال کرد، او گفت مخفی از خانوادهاش فقط سیگار می کشد و موضوع خاصی نیست. با این حال فروغ متوجه شد که آن بوی عجیب با بوی سیگار فرق دارد، اما به روی خودش نیاورد.
در روزهایی که انها در حال مهیا کردن خانه خودشان بودند، فروغ متوجه شد که منوچهر جرأت بالا رفتن از نردبان را ندارد و از ارتفاع میترسد. بهمین خاطر هم طی هشت سال زندگی مشترکش هیچگاه نتوانست با همسرش به کوهپیمایی برود، هیچگاه سوار هواپیما نشدند و هیچگاه پیش نیامد که در آپارتمانی بالاتر از طبقه اول زندگی کنند.
منوچهر حتی در دوران رانندگی هم از روی پلها حرکت نمی کرد؛ اما مشکل اصلی زندگی این زن و شوهر فقط ترس از بلندی نبود. اختلاف انها از زمانی شروع شد
که منوچهر به خاطر بارداری فروغ و حساسیتش به بوی سیگار مدتی در خانه پدرش ماند، اما بعد از تولد دخترشان فروغ راز بزرگی را فهمید.
منوچهر معتاد به تریاک بودو دلیل آن بوی عجیب سوختگی هم بهمین موضوع مربوط میشد.
برای فروغ خط قرمز زندگی مشترک، اعتیاد بود، برای همین به همسرش و خانواده او اعتراض کرد
و بعد ازآن به حالت قهر از خانه رفت. با این حال یک ماه بعد منوچهر همراه پدرش به خانه مادرزنش رفت
و پس از ابراز ندامت تعهد داد هیچگاه لب به مواد نزند،
اما این وضع هم دوام چندانی نداشت و دختر انها که ۴ ساله شد،
شریک شوهرش خبر داد که منوچهر دوباره گرفتار مواد مخدر شده است. اما منوچهر همه ی چیز را انکار کرد
و گفت چون با شریکش قطع همکاری کرده او برای انتقامجویی چنین تهمتی زده است.
ولی خیلی زود ماجرای اعتیاد همسر فروغ لو رفت و او اینبار به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق داد.
اینبار منوچهر در دادگاه تعهد داد دست از اعتیاد بکشد و برای اثبات تصمیمش به فروغ حق طلاق داد.
او اعتیادش را ترک کرد، اما هرروز به بهانهاي دعوا راه میانداخت. بددهنی می کرد و حتی فروغ را کتک میزد.
همین شد که فروغ با وکالتی که در اختیار داشت به دادگاه خانواده رفت، همه ی مهریهاش را بخشید
و با گرفتن حضانت دختر هفت سالهاش حکم طلاق گرفت.
ازآن روز به بعد منوچهر باید ماهانه ۴۰۰ هزار تومان بابت نفقه فرزندش میپرداخت.
طی هفت سال گذشته مشکلی از این بابت وجود نداشت،
اما از یکسال پیش که با زن دیگری ازدواج کرده بود هزینه زندگی دخترش را نپرداخته بود.
وقتی فروغ وارد دادگاه خانواده شد، قاضی «محمود سعادت» از او درمورد خواستهاش پرسید و زن جوان توضیح داد:
«هفت سال بود که همسر سابقم بخشی از هزینههاي دخترمان را میداد.
دراین مدت دلش میخواست من به زندگی مشترک گذشته برگردم، اما چون دو بار قول داده و زیر حرفش زده بود
نمیتوانستم به حرفش اعتماد کنم. طی این مدت دریک کمپانی کار و زندگی مان را اداره می کردم.
اما از وقتی شوهر سابقم با زن دیگری ازدواج کرده نفقه دخترش را قطع کرده و میـــخواهد مرا در تنگنا قرار دهد.
در حالیکه وضع مالی خوبی دارد و چیزی هم بابت مهریه به من نپرداخته و…»
قاضی دادگاه، پس از بررسی پرونده زن بیوه از او خواست مدارک لازم رابه دادخواستش ضمیمه کند تا در روزهای آینده رأی خودرا اعلام کند.