گیتی رئوفی همسر زنده یاد استاد جمشید مشایخی و مرور خاطراتی که گذشت…
(تصویر بالا مراسم ازدواجشان است)
جمشید مشایخی متولد 1313 در تهران بازیگر صاحب سبک و پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون ایران اسـت. وی دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر اسـت. در ادامه شـما را بـه خواندن حرفهای همسر جمشید مشایخی درباره همسرش دعوت میکنیم.
بـه طور معمول همیشه جمشید بـه من هدیه میدهد، اما در مجموع فکر میکنم بهترین هدیه اي کـه بـه هم دیگر و بـه جامعه داده ایم تربیت سه فرزند بـه نام هاي نادر، نغمه و سامان اسـت کـه هر سه موجب افتخارمان هستند. از نظر من بزرگ ترین وظیفه یک زن و مرد تربیت فرزندان صالح اسـت.
جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون کـه اینروزها دچار ناراحتی جسمی اسـت بـه لحاظ خانوادگی یکی از موقرترین هنرمندان ایرانی اسـت. گیتی رئوفی همسر این هنرمند پیشکسوت در گفت و گویی خواندنی با محمد تهرانی در مجله «خانواده» نکات جالبی را درباره چگونگی آشنایی اش با جمشید سینمای کشور ایران ودر نهایت ازدواج و سبک زندگی خانوادگی خود بیان کرده اسـت.
جذابترین بخشهای این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
کتکی کـه از پدر خوردم
من گیتی رئوفی هستم. پدرم افسر شهربانی بود.پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بود. یک روز پدرم از محل کارش کـه در اداره شهربانی بود، سر زده بـه خانه آمد و همین کـه خنده مرا کـه ان موقع ده یازده ساله بودم،شنید، بـه شدت خشمگین شد، کتکم زد و گفت: صدای هیچ زن و دختری نباید از خانه بیرون برود.
یکی از تیمسارهای ارتش کـه همسایه ما بود دختری بـه نام نسرین داشت.من بـه دیدنش می رفتم و با او صحبت میکردم پدرم دو مرتبه مرا در انتهای کوچه با او دید یک روز بـه خانه آمد و گفت؛ دخترم با نسرین کاری داشتی؟ گفتم؛ بله میخواستم درباره درس چند سوال از او بپرسم، پدرم با قاطعیت گفت: از تو خواهش میکنم دم در نرو، گفتم؛چشم! چند روز گذشت باز نسرین مرا صدا کرد.
از بدشانسی باز پدرم از راه رسید و مرا دید و با خشم گفت؛ مگر من بـه تو نگفتم توی کوچه نرو؟ دوباره مرا کتک زد و گفت، تورا کتک زدم کـه تا وقتی ازدواج نکرده اي، دیگر دم در نروی، هم اکنون اگر دم دربایستی، مردم میگویند برای شوهر پیدا کردن دم در آمده اسـت!
جمشید مشایخی پسر دایی من اسـت
جمشید مشایخی پسر دایی من اسـت. مایل بـه ازدواج با جمشید نبودم و عقیده داشتم او نمیتواند در آینده همسر خوبی برایم باشد. یک روز جمشید با برادرش بـه خواستگاری آمد و فردای ان روز بـه همراه مادر و خواهرهایش آمدند و روزبعد باز خودش و پدرش و فردای ان روز خودش با عمه اش آمدند،اما چقدر اشتباه میکردم کـه تمایل بـه ازدواج با او نداشتم چون تمام حرف هایي کـه امروز در عین پختگی میزند، ان روزها در سن 24 سالگی می زد.
من و جمشید مانند تمام زن و شوهر ها گاهی هم دعوایمان میشود و بـه خاطر موضوعی دو سه دقیقه باهم مشاجره میکنیم، اما تا حالا اتفاق نیفتاده کـه با هم دیگر قهر کنیم. وقتی اختلاف بین ما بـه وجود میآید، یک مقدار من کوتاه میآیم و یک مقدار هم جمشید و خیلی زود همه ی چیز را فراموش میکنیم.
اگر زنی کـه ازدواج کند، بـه خود بقبولاند مالک شوهرش نیست بلکه شوهرش شریک زندگی او اسـت و اشتباهات سهوی شوهرش را نادیده بگیرد و مرد هم همین طور بیندیشد، زندگی مشترک شیرین و لذت بخش میشود.
بـه خصوص در زندگی هاي مشترکی کـه زن و شوهر یا یکی از ان ها هنرمند اسـت این اصل باید بیشتر رعایت شود.چون هنرمند متعلق بـه مردم اسـت و باید بـه خواسته هاي مردم احترام بگذارد.
حتما بخوانید: بیوگرافی جمشید مشایخی و همسرش | علت فوت جمشید مشایخی
یک روز بـه مطب دندان دکتری رفته بودم. دو خانم جوان کـه در مطب بودند با دیدن جمشید ذوق زده شدند و یکی از آن ها بـه دوستش گفت: مریم برو دوربین عکاسی را از داخل ماشین بیاور تا با آقای مشایخی عکس بگیریم.
دوستش با عجله رفت و کمی بعد در حالی کـه دوربین عکاسی در دست داشت برگشت و هردو با جمشید عکس گرفتند، این نوع رفتار مردم با جمشید برای من نه فقط پذیرفتنی اسـت، بلکه غرور انگیز هم هست و افتخار میکنم کـه همسر چنین مردی هستم.
یک روز پدر شوهرم، در مورد مهریه از من سوال کرد.
من سکوت کردم. پدر شوهرم رو بـه جمشید گفت:
خودت مهریه همسرت را تعیین کن، جمشید شماره یک را نوشت و مقابل ان نوشت بـه اضافه 100هزار صفر. من اما، گفتم کـه دوست دارم مهریه ام فقط یک شاخه گل میخک سفید باشد.
در حفظ کردن دیالوگ ها با او همکاری میکنم
من هنر واقعی را تئاترمی دانم، زمانی کـه با جمشید ازدواج کردم، او در تئاتر فعالیت میکرد،اما فیلم و سریال هایي را هم کـه بازی کرده دوست دارم بـه طوری کـه، بـه هنر و حرفه جمشید خیلی احترام میگذارم و هنگامی کـه میخواهد در فیلم و یا سریالی بازی کند محیط خانه را برایش مناسب میکنم تا آرامش داشته باشد تا بتواند نقش خودرا خوب ارایه بدهد یا هر وقت سناریویی بـه خانه می آورد تا بخواند، در حفظ کردن دیالوگ ها با او همکاری میکنم.
جمشید نمیگذارد بـه پشت صحنه فیلمهایش بروم
من طی تمام سال هاي زندگی مشترک، جمشید را مثل فرزندم تر و خشک کرده ام و بارها بـه او گفته ام تو مثل بچه بزرگ من هستی. من خیلی دوست داشتم کـه پشت صحنه فیلم ها یا سریال ها را ببینم، اما هر بار خواسته ام رابا جمشید در بین گذاشتم،بـه من گفت:
اگر تو پشت صحنه بیایی، من فکر میکنم در خانه ام، تو گیتی هستی و من جمشید هستم،در نتیجه پرسوناژ یادم میرود. بـه همین خاطر تا حالا، فقط دوبار سر صحنه فیلم برداری رفته ام.
من شوخ طبع هستم و باوجود آنکه اینروزها روحیه ام خراب اسـت وقتی میبینم جمشید بـه خاطر گرفتاری ها و مشکلات حرفه اش کسل یا ناراحت اسـت و اخم هایش درهم رفته با او شوخی کنم و حرف هاي شیرین میزنم تا از ان حالت بیرون بیاید و لبخند روی لب هایش بنشیند.
جمشید نمیگذارد بـه پشت صحنه فیلمهایش بروم
من گیتی افروز رئوفی هستم، پدرم افسر شهربانی بود. سال 1315 در قزوین بـه دنیا آمده ام و دارای دو فوق دیپلم در رشته هاي طبیعی و خانه داری هستم، بچه کـه بودم بـه همراه پدر و مادر و برادر و خواهرهایم بـه تهران آمدیم.
در دبستان و دبیرستان پروین اعتصامی تحصیل کردم. پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بودو من هر موقع برای کارهای ضروری از خانه بیرون می رفتم پدرم بـه برادرم مرحوم گرشا رئوفی ماموریت می داد تا همراهم بیاید تا تنها نباشم.
من طی تمام سال هاي زندگی مشترک، جمشید را مثل فرزندم تر و خشک کرده ام و بارها بـه او گفته ام تو مثل بچه بزرگ من هستی. من خیلی دوست داشتم کـه پشت صحنه فیلم ها یا سریال ها را ببینم، اما هر بار خواسته ام رابا جمشید در بین گذاشتم،بـه من گفت:
اگر تو پشت صحنه بیایی، من فکر میکنم در خانه ام، تو گیتی هستی و من جمشید هستم،در نتیجه پرسوناژ یادم میرود. بـه همین خاطر تا حالا، فقط دوبار سر صحنه فیلم برداری رفته ام.
من شوخ طبع هستم و باوجود آنکه اینروزها روحیه ام خراب اسـت وقتی میبینم جمشید بـه خاطر گرفتاری ها و مشکلات حرفه اش کسل یا ناراحت اسـت و اخم هایش درهم رفته با او شوخی کنم و حرف هاي شیرین میزنم تا از ان حالت بیرون بیاید و لبخند روی لب هایش بنشیند.
کتکی کـه از پدر خوردم
پدرم افسر شهربانی بود. پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بود. یک روز پدرم از محل کارش کـه در اداره شهربانی بود، سر زده بـه خانه آمد و همین کـه خنده مرا کـه ان موقع ده-یازده ساله بودم،شنید، بـه شدت خشمگین شد، کتکم زد و گفت:صدای هیچ زن و دختری نباید از خانه بیرون برود.
یکی از تیمسارهای ارتش کـه همسایه ما بود دختری بـه نام نسرین داشت.من بـه دیدنش می رفتم و با او صحبت میکردم پدرم دو مرتبه مرا در انتهای کوچه با او دید یک روز بـه خانه آمد و گفت؛ دخترم با نسرین کاری داشتی؟
گفتم؛ بله میخواستم درباره درس چند سوال از او بپرسم، پدرم با قاطعیت گفت:از تو خواهش میکنم دم در نرو، گفتم؛چشم! چند روز گذشت باز نسرین مرا صدا کرد.
از بدشانسی باز پدرم از راه رسید و مرا دید و با خشم گفت؛ مگر من بـه تو نگفتم توی کوچه نرو؟ دوباره مرا کتک زد و گفت، تورا کتک زدم کـه تا وقتی ازدواج نکرده اي، دیگر دم در نروی، هم اکنون اگر دم دربایستی، مردم میگویند برای شوهر پیدا کردن دم در آمده اسـت!
جمشید مشایخی پسر دایی من اسـت
جمشید مشایخی پسر دایی من اسـت. مایل بـه ازدواج با جمشید نبودم و عقیده داشتم او نمیتواند در آینده همسر خوبی برایم باشد. یک روز جمشید با برادرش بـه خواستگاری آمد و فردای ان روز بـه همراه مادر و خواهرهایش آمدند و روزبعد باز خودش و پدرش و فردای ان روز خودش با عمه اش آمدند،اما چقدر اشتباه میکردم کـه تمایل بـه ازدواج با او نداشتم چون تمام حرف هایي کـه امروز در عین پختگی میزند، ان روزها در سن 24 سالگی می زد.
من و جمشید مانند تمام زن و شوهر ها گاهی هم دعوایمان میشود و بـه خاطر موضوعی دو سه دقیقه باهم مشاجره میکنیم، اما تا حالا اتفاق نیفتاده کـه با هم دیگر قهر کنیم. وقتی اختلاف بین ما بـه وجود میآید، یک مقدار من کوتاه میآیم و یک مقدار هم جمشید و خیلی زود همه ی چیز را فراموش میکنیم.
اگر زنی کـه ازدواج کند، بـه خود بقبولاند مالک شوهرش نیست بلکه شوهرش شریک زندگی او اسـت و اشتباهات سهوی شوهرش را نادیده بگیرد و مرد هم همین طور بیندیشد، زندگی مشترک شیرین و لذت بخش میشود.
بـه خصوص در زندگی هاي مشترکی کـه زن و شوهر یا یکی از ان ها هنرمند اسـت این اصل باید بیشتر رعایت شود.چون هنرمند متعلق بـه مردم اسـت و باید بـه خواسته هاي مردم احترام بگذارد.
یک روز بـه مطب دندان دکتری رفته بودم. دو خانم جوان کـه در مطب بودند با دیدن جمشید ذوق زده شدند و یکی از انها بـه دوستش گفت:مریم برو دوربین عکاسی را از داخل ماشین بیاور تا با آقای مشایخی عکس بگیریم.
دوستش با عجله رفت و کمی بعد در حالی کـه دوربین عکاسی در دست داشت برگشت و هردو با جمشید عکس گرفتند، این نوع رفتار مردم با جمشید برای من نه فقط پذیرفتنی اسـت، بلکه غرور انگیز هم هست و افتخار میکنم کـه همسر چنین مردی هستم.
یک روز پدر شوهرم، در مورد مهریه از من سوال کرد. من سکوت کردم. پدر شوهرم رو بـه جمشید گفت:خودت مهریه همسرت را تعیین کن، جمشید شماره یک را نوشت و مقابل ان نوشت بـه اضافه 100هزار صفر. من اما، گفتم کـه دوست دارم مهریه ام فقط یک شاخه گل میخک سفید باشد.
تاریخ و مکان برگزاری مراسم تشییع پیکر مرحوم استاد جمشید مشایخی پیشکسوت سینما ؛ تئاتر و تلویزیون کشورمان اعلام شد.
بـه نقل از روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری، پیکر جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون شنبه 17 فروردین ساعت 9:30 صبح از مقابل تالار وحدت تشییع میشود.
جمشید مشایخی شب گذشته سه شنبه 13 فروردین بر اثر عارضه بیماری در بیمارستان “عرفان” درگذشت.
جمشید مشایخی متولد 6 آذر 1313 بودو سال 1336 بـه استخدام اداره تازه تأسیس هنرهای دراماتیک درآمد.
مشایخی فعالیت حرفه اي را از سال 1349 بـه طور رسمی شروع کرد. او طی این مدت درحدود دویست فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی ایفای نقش کرد و با بیشتر کارگردان هاي شناخته شده نسل هاي مختلف سینما و تئاتر ایران همکاری کرد و جوایز بسیاری را بدست آورد.
فیلم ها و سریال هایي هم چون “قیصر”؛ “هزاردستان”؛ “گاو”؛ “کمال الملک“؛ “گلهای داودی”؛ “شازده احتجاب” و “روز واقعه” از جمله آثار ماندگار مشایخی اسـت.