استاد جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون کشور بدلیل بیماری مدتی است بستری شده است. برای بهبود سلامتی استاد دعا میکنیم و امیدواریم سلامتی را زودتر بدست بیاورند.
مجله تالاب : استاد جمشید مشایخی، هنرمند پیشکسوت کشورمان که چندیست در بیمارستان بستری شده و بخاطر چسبندگی روده و عفونت ریه در تیرماه امسال مورد عمل جراحی قرار گرفته است این روزها روی تخت بیمارستان دوره درمان را طی می کند.
استاد مشایخی از بازیگران بزرگ و نام دار ایران زمین هستند، امروز بیوگرافی و عکسهای این شخصیت سینمایی برجسته را مرور می کنیم، در حال حاضر حال و احوالات ایشان مساعد نیست ما همه ی ي از درگاه خداوند بخشنده برای ایشان درخواست سلامتی داریم.با ما در سایت تالاب همراه باشید.
جمشید مشایخی زادۀ 5 آذر ماه ؛ سال 1313 در شهر تهران، بازیگر است. دارای تحصیلات ناتمام در رشته تئاتر است از بازیگران پرکار قبل از انقلاب است، سفر سلامت و بینایی میباشد و نشان درجه یک فرهنگ و هنر را گرفته است. اصالت استاد به تنکابن مازندران بر میگردد.
به گزارش تالاب جمشید مشایخی در منطقه ای بنام پارچین تهران بدنیا آمده است. پدرش تحصیل کرده کشور کشور آلمان و سوئد بود و به عنوان افسر شیمست در کارخانه شیمیایی ارتش کار میکرد و مادرش نیز خانه دار بود.
فرزند اول خانواده من هستم، بعد علی، فرهاد، مریم، لیدا، امیر و ویدا که من و علی در ایرانیم، فرهاد در ایالات امریکا و بقیه در اتریش زندگی میکنند.
علاقه ام به هنر از همان دوران نوجوانی شروع شد. زمانی که در کلاس پنجم ابتدایی درس می خواندم؛ نمایشنامه می نوشتم، کارگردانی میکردم و در کنار بچه های محله بازی میکردیم.
جمشید مشایخی و سربازی و استخدام
به مدت 2 سال در ارومیه خدمت سربازی کردم و در سال 1336 وقتی پایان خدمت گرفتم از طریق دوست دایی ام به اداره هنرهای دراماتیک معرفی شدم. بعد از اجرای یک نمایشنامه من اولین کسی بودم که در اداره هنرهای دراماتیک استخدام شدم.
به عنوان بازیگر حرفه ای کارم از برنامه نمایشی کانال سوم تلویزیون که غیر دولتی بود شروع شد، اما به صورت جدی از سال 1349 با فیلم کوتاه جلد مار کارم را آغاز کردم.
جمشید مشایخی در سال 1336 با دختر عمه خود گیتی افروز رئوفی ازدواج کرد، این زوج صاحب سه فرزند بنام های نادر «رهبر ارکستر و آهنگساز»؛ نازنین «معلم در کشور ایالات امریکا» و سام شدند.
همسر جمشید مشایخی به گزارش تالاب : به طور معمول همیشه جمشید به من هدیه میدهد، اما در مجموع فکر میکنم بهترین هدیه ای که به همدیگر و به جامعه داده ایم تربیت سه فرزند به نام های نادر، نغمه و سامان است که هر سه موجب افتخارمان هستند. از نظر من بزرگترین وظیفه یک زن و مرد تربیت فرزندان صالح است.جمشید نمیگذارد به پشت صحنه فیلمهایش بروم
من گیتی افروز رئوفی هستم، پدرم افسر شهربانی بود. سال 1315 در قزوین بدنیا آمده ام و دارای دو فوق دیپلم در رشته های طبیعی و خانه داری هستم، بچه که بودم به همراه پدر و مادر و برادر و خواهرهایم به تهران آمدیم.
در دبستان و دبیرستان پروین اعتصامی تحصیل کردم. پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بود و من هر موقع برای کارهای ضروری از خانه بیرون می رفتم پدرم به برادرم مرحوم گرشا رئوفی ماموریت می داد تا همراهم بیاید تا تنها نباشم.
من طی تمام سال های زندگی مشترک، جمشید را مثل فرزندم تر و خشک کرده ام و بارها به او گفته ام تو مثل بچه بزرگ من هستی. من خیلی دوست داشتم که پشت صحنه فیلم ها یا سریال ها را ببینم، اما هر بار خواسته ام را با جمشید در میان گذاشتم،به من گفت:اگر تو پشت صحنه بیایی، من فکر می کنم در خانه ام، تو گیتی هستی و من جمشید هستم،در نتیجه پرسوناژ یادم میرود. به همین خاطر تا حالا، فقط دوبار سر صحنه فیلمبرداری رفته ام.
من شوخ طبع هستم و با وجود آنکه این روزها روحیه ام خراب است وقتی می بینم جمشید به خاطر گرفتاری ها و مشکلات حرفه اش کسل یا ناراحت است و اخم هایش درهم رفته با او شوخی کنم و حرف های شیرین میزنم تا از آن حالت بیرون بیاید و لبخند روی لب هایش بنشیند.
کتکی که از پدر خوردم
پدرم افسر شهربانی بود. پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بود. یک روز پدرم از محل کارش که در اداره شهربانی بود، سر زده به خانه آمد و همین که خنده مرا که ان موقع ده-یازده ساله بودم،شنید، به شدت عصبانی شد، کتکم زد و گفت:صدای هیچ زن و دختری نباید از خانه بیرون برود.
یکی از تیمسارهای ارتش که همسایه ما بود دختری به نام نسرین داشت.من به دیدنش می رفتم و با او صحبت میکردم پدرم دو مرتبه مرا در انتهای کوچه با او دید یک روز به خانه آمد و گفت؛ دخترم با نسرین کاری داشتی؟ گفتم؛ بله می خواستم درباره درس چند سوال از او بپرسم، پدرم با قاطعیت گفت: از تو خواهش میکنم دم در نرو، گفتم؛چشم! چند روز گذشت باز نسرین مرا صدا کرد.
از بدشانسی باز پدرم از راه رسید و مرا دید و با خشم گفت؛ مگر من به تو نگفتم توی کوچه نرو؟ دوباره مرا کتک زد و گفت، تورا کتک زدم که تا وقتی ازدواج نکرده ای، دیگر دم در نروی، هم اکنون اگر دم دربایستی، مردم می گویند برای شوهر پیدا کردن دم در آمده است!
جمشید مشایخی پسر دایی من است
جمشید مشایخی پسر دایی من است. مایل به ازدواج با جمشید نبودم و عقیده داشتم او نمی تواند در آینده همسر خوبی برایم باشد. یک روز جمشید با برادرش به خواستگاری آمد و فردای ان روز به همراه مادر و خواهرهایش آمدند و روز بعد باز خودش و پدرش و فردای ان روز خودش با عمه اش آمدند،اما چقدر اشتباه میکردم که تمایل به ازدواج با او نداشتم چون تمام حرف هایی که امروز در عین پختگی می زند، ان روزها در سن 24 سالگی می زد.
من و جمشید مانند تمام زن و شوهر ها گاهی هم دعوایمان می شود و به خاطر موضوعی دو سه دقیقه با هم مشاجره می کنیم، اما تا حالا اتفاق نیفتاده که با همدیگر قهر کنیم. وقتی اختلاف بین ما به وجود می آید، یک مقدار من کوتاه می آیم و یک مقدار هم جمشید و خیلی زود همه ی ي چیز را فراموش میکنیم.
اگر زنی که ازدواج کند، به خود بقبولاند مالک شوهرش نیست بلکه شوهرش شریک زندگی او است و اشتباهات سهوی شوهر اش را نادیده بگیرد و مرد هم همینطور بیندیشد، زندگی مشترک شیرین و لذت بخش میشود. به خصوص در زندگی های مشترکی که زن و شوهر یا یکی از انها هنرمند است این اصل باید بیشتر رعایت شود.چون هنرمند متعلق به مردم است و باید به خواسته های مردم احترام بگذارد.
مهریه ام فقط یک شاخه گل میخک سفید بود
یک روز به مطب دندان پزشکی رفته بودم. دو خانم جوان که در مطب بودند با دیدن جمشید ذوق زده شدند و یکی از آن ها به دوستش گفت:مریم برو دوربین عکاسی را از داخل ماشین بیاور تا با آقای مشایخی عکس بگیریم. دوستش با عجله رفت و کمی بعد در حالی که دوربین عکاسی در دست داشت برگشت و هر دو با جمشید عکس گرفتند، این نوع رفتار مردم با جمشید برای من نه فقط پذیرفتنی است، بلکه غرور انگیز هم هست.
افتخار می کنم که همسر چنین مردی هستم. یک روز پدر شوهرم، در مورد مهریه از من سوال کرد. من سکوت کردم. پدر شوهرم رو به جمشید گفت:خودت مهریه همسرت را تعیین کن، جمشید عدد یک را نوشت و مقابل ان نوشت به اضافه 100هزار صفر. من اما، گفتم که دوست دارم مهریه ام فقط یک شاخه گل میخک سفید باشد.
مبارزه با سرطان جمشید مشایخی
سالها پیش پس از درد معده پزشکان متوجه سرطان میشوند و احتمال زنده ماندش را کم میدانند اما در نهایت با عمل جراحی 35 درصد روده را بر می دارند و استاد دوباره سلامتی خود را بدست می آورد.
رانندگی و ماشین
در سال 49 بود که رانندگی میکردم و یه ماشین آریا داشتم، مدتی هم پژو 206 و ریو داشتم و البته خودم رانندگی نمی کنم و بیشتر پسرم سام می راند.
سفیر سلامت
مشایخی در سال 1393 به عنوان سفیر بینایی و چشم و در سال 94 به عنوان سفیر سلامت وزارت بهداش و علوم پزشکی تهران معرفی شد.
بازیگران مورد علاقه
خیلی خسرو شکیبایی را دوست داشتم و دارم، پرویز پرستویی خیلی قوی است و در جوان تر ها هم شهاب حسینی را خیلی دوست دارم.
کارهای مورد علاقه
نمیتوانم از بین کارهای انتخاب کنم اما فیلم های احتجاب، سلطان صاحبقران، قیصر، سوته دلان، کمال الملک، پدر بزرگ و آوار را بیشتر دوست دارم.
مستند زندگی جمشید مشایخی
مستند زندگینامه جمشید مشایخی در سال 1385 به کارگردانی الهام قره خانی و امیر مهرتاش مهدوی با حضور 65 هنرمند و با گویندگی پرویز پرستویی ساخته شده است.
استاد جمشید مشایخی که از 13 تیرماه به دلیل ضعف جسمانی و مشکلات گوارشی در بیمارستان بستری بود، روز چهارشنبه 20 تیرماه بنا به تشخیص پزشک به دلیل چسبندگی روده تحت عمل جراحی قرار گرفت. وضعیت عمومی او رضایت بخش نمی باشد.
سینما:
چک 1390
جرم 1389
سیزده 59 1389
زمهریر 1388
یک گزارش واقعی 1387
نسکافه داغ داغ 1385
این ترانه عاشقانه نیست 1384
یک بوس کوچولو 1384
پل سیزدهم 1383
بله برون 1382
شمعی در باد 1382
آبادان 1381
بانوی من 1381
چشمان سیاه 1381
خانه ای روی آب 1380
کاغذ بی خط 1380
بادام های تلخ 1376
تهران روزگار نو 1378
کمیته مجازات 1377
تنها 1376
حریف دل 1375
اعاده امنیت 1374
سلام به انتظار 1374
اشک و لبخند 1373
چون ابر در بهاران 1369
گالان 1369
ملک خاتون 1369
دخترک کنار مرداب 1368
رانده شده 1368
سرب 1367
شاخه های بید 1367
تحفه ها 1366
سایه های غم 1366
سیمرغ 1366
مکافات 1366
تصویر آخر 1365
حریم مهرورزی 1365
سراب 1365
طلسم 1365
ملاقات 1365
آوار 1364
پدربزرگ 1364
ستاره دنباله دار 1364
گردباد 1364
گمشده 1364
پیراک 1363
گل های داوودی 1363
تفنگدار 1362
خانه عنکبوت 1362
کمال الملک 1362
دادا 1361
گفت هرسه نفرشان 1359
سوته دلان 1356
شارلوت به بازارچه می آید 1356
ماهی ها در خاک می میرند 1356
بت شکن 1355
ماه عسل 1355
ذبیح 1354
صدای صحرا 1354
آب 1353
شازده احتجاب 1353
بی حجاب 1352
نفرین 1352
آب نبات چوبی 1351
اتل متل توتوله 1351
با شرف ها 1351
پدر که ناخلف افتد 1351
چشمه 1351
مطرب 1351
آسمون بی ستاره 1350
پل 1350
سه تا جاهل 1350
شکار انسان 1350
مردان خشن 1350
پسر زاینده رود 1349
جوانی هم عالمی دارد 1349
طلوع 1349
قیصر 1348
گاو 1348
خشت و آینه 1344
تلویزیون:
1391 تله فیلم اولین باران پائیزی
1390 تله فیلم مأموریت غیر ممکن
1389 ستایش
1389 تبریز در مه
1388 تله فیلم غریبه ها
1387 پنهان، اما آشکار
1385 آخرین گناه
1384 بوی گلهای وحشی
1384 عشق گمشده
1383-1384 پیله های پرواز
1382 مهمانپذیر طوبی
1381 بدون شرح
1378-1381 روشنتر از خاموشی
1380 هفت گنج
1379 سیمای پنهان آب مجری
1378 مادر
1378 شبزدگان
1377 راه سوم
1374-1376 پهلوانان نمی میرند
1375 بهشت گمشده
1374 عیاران
1374 سلام به انتظار
1373 هدف گمشده
1373 بازگشت به خانه
1372 سنگ و شیشه
1372 باغ گیلاس
1372 تاریخ روابط ایران و انگلیس
1371 بیا تا گل برافشانیم
1370 امام علی
1370 مهمان
1369 پیک سحر
1368 چراغ خانه
1366-1368 با سلسله حکمت
1358-1366 هزاردستان
1364 پاییز صحرا
1356 مستنطق
1355-1356 طلاق
1354 سلطان صاحبقران
1352-1353 گذر خلیل ده مرده
1352-1353 داستانهای مولوی