میدونی بعضیا چه باشن چه نباشن ما بازم میمونیم به زندگیمون ادامه بدیم
ولی اگه کنارمون بودن بهتر
و با انرژی تر ادامه میدادیم و غم
دلمون کمتر بود…
هیچ وقت نخواستم
اینی شم که شدم الان
درد یعنی
به اتفاق خودت
سالها کنج خانه لم بدهی.
بعضی ها هم هستند
که به نظر فراموش شان کرده ایم
اما وقتی حرفشان به میان می آید
دیگر نمی توانیم لبخند بزنیم
بدرود ای تو که
من دچار تو بودم
هر روز هر لحظه.
قید دیدن ظلمُ واسه دل
مادرم زدم.
هرکه خود داند و خدای دلش
که چه دردیست در کجای دلش..
از تو نفسی جدا نخواهم شد چون
یک دوم من تویی و الباقی عشق
دلبرت هرقدر زیباتر؛
غمت هم بیشتر …
پشت عاشق را همین آزارها تا می کند …
جایی بایددست ازگذشته بکشی
آمد،بود،خندید،رفت
راازحافظه ات پاک کنی
جایی بایدبه سرعت خودت راجمعو جورکنی
محکم بزنی توی گوش خودت
وبگی به دادخودت برس لعنتی بلندشو
تودوباره به دنیا نمی آیی.
رنج فراق هست و امید وصال نیست
این هست و نیست کاش که زیر و زبر شود
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟
تهمت نالایقی برما زدی
رفتی … قبول…
در پیِ لایق برو ; ماهم تماشایش کنیم.
یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم تویه کافه
بارون دلم میخاد هوا اما
مثل موهای دخترت صافه
مشکل اینجاست که شب ها
دقیقا دلتنگ آنهایی میشویم که برای
فراموش کردنشان جان کندیم!
کجا باید برم ؟
یه دنیا خاطرات، تو رو یادم نیاره
کجا باید برم، که یک شب فکر تو
منو راحت بذاره …
چه کردم با خودم، که مرگ و زندگی
برام فرقی نداره …
گاهی آدم باید همه چیز را بیخیال شود
چمدانش را ببندد کمی زندگی کند و برگردد…
حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم روزمین
تنها خاطراتم توبودی فقط همین
بودنت یک جور
نبودنت یک جور
باتوتمام بلاتکلیفیهارا تجربه کردم
کز فراقت سوختم ای مهربان فریادرس
ماندن به پایِ
کسیکه دوستش داری
قشنگترین اسارت زندگی ست….
ز همه دست کشیدم
که تو باشی همه ام…
غم اگر ترکم کند
تنهای تنها میشوم..