متن و جملات زیبا درباره جانبازان عزیز و تبریک روز جانباز با اشعار و عکس هاي زیبا تقدیم شـما می گردد. روز جانباز را بـه همه ی جانبازان 8 سال دفاع مقدس و همچنین کسانی کـه در راه دفاع از میهن و آبادی این سرزمین بـه این درجه از مردانگی و فداکاری رسیده اند را تبریک عرض می کنیم.
جانبازان، سالکانی هستند کـه در طی طریق، از کاروان شهادت جا مانده اند و خدای سبحان چنین مقرر داشته اسـت کـه مرغ روحشان چند صباحی دیگر در قفس تن ودر حصار خاک باقی بماند.
وجود این سفیران نور و روشنایی در بین ما، کـه وجودشان بوی بهشت و رحمت و رنگ عشق و شهادت دارد، غنیمتی بزرگ و از رحمت هاي الهی اسـت. هر شهید جانبازی اسـت کـه تمام وجود خویش و تمامت هستی اش را تقدیم داشته اسـت. از سوی دیگر، هر جانباز، شهید زنده اي اسـت کـه در بین ماست ودر حسرت وصال، بسر می برد ودر اشتیاق پرواز بـه ملکوت و اتصال بـه حق می سوزد.
در زیارت امام حسین«ع» میخوانیم: گواهی میدهم کـه حضرتت نماز را بـه پا داشتی و زکات گذاردی و امر بـه مشهور و نهی از منکر فرمودی. جانبازان کسانی هستند کـه نماز سرخ عشق را بـه وضوی خون اقامه کرده اند و زکات جسم خویش را بـه معشوق تقدیم داشته اند و بـه بهترین شکل، امر بـه مشهور و نهی از منکر کرده اند و از بدی ها بازداشته اند. آنان در حقیقت با ا ین کار بـه مولای خود سالار شهیدان«ع» و شهیدانی چون قمر بنی هاشم«ع» اقتدا کرده اند.
نماز جمعه
تقدیم بـه همسران جانبازان
دستهایت کبوتر شدند
پاهایت منتشر در خاک.
و حالا همسرت
فرشتهايست
کـه صندلی چرخدار تو را
بـه نماز جمعه می برد.
عبدالرحیم سعیدی راد
غریبانه
گرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت کـه غریبانه اشک میریزی!
هنوز غصهي خودرا بـه خنده پنهان کن!
بخند! گر چه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا تو کجا تک درخت من! باید
کـه برگ ریخته بر شاخهها بیاویزی
درخت فصل خزان هم درخت میماند
تو «پیش فصل» بهاری نه این کـه پاییری
تو را خدا بـه زمین هدیه داده، چون باران
کـه آسمان و زمین را بـه هم بیامیزی
خدا دلش نمیامد کـه از تو جان گیرذ
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
فاضل نظری
تاریخ
*تقدیم بـه پدرم: جهادگری بی ریا و جانبازی خاموش
هرگز ننوشت انچه برازندهي توست
تاریخ کـه تا همیشه شرمندهي توست
ایثار، وفا، عشق، عمل، آینه، صبر
اینها همه ی محتوای پروندهي توست
حسین جنتی
گریهات را بخند
پردهها را ببند شب شده اسـت، روز را در اتاق پنهان کن
گریهات را بخند، دردت را، در پس اشتیاق پنهان کن
سرفههاي مکررت بدجور، روی اعصاب شهر می خندد
یعنی اینکـه نفس نکش، خودرا، پشت این اختناق پنهان کن
شب نشسته اسـت روی این معبر، رمز تنهایی تو لو رفته
پر شده از ستون پنجم، شهر ماه را در محاق پنهان کن
حق این مردم اسـت این مردم کـه تو باشی و آرزو بکنند
کربلا را نیار و مثل قبل، توی خاک عراق پنهان کن
بازهم روزنامههاي شهر، عکسهاي تو را بزرگ زدند
تو بـه رویت نیار و دنیا را، پشت این اتفاق پنهان کن
روشنی را بـه روی تاولها، دکمه دکمه ببند تا آخر
باز نیلوفران آتش را، در بین اجاق پنهان کن
زخمها ـ. این شناسنامهي تو ـ. چند وقتی اسـت از مد افتاده
پردهها را ببند! شب شده اسـت، روز را در اتاق پنهان کن
مهدی اشرفی
روز جانباز یادآور ایثار و از خودگذشتگی بزرگ جانباز عرصه تاریخ حضرت ابوالفضل اسـت. میلاد با سعادت ان غیور مرد دشتِ کربلا را گرامی می داریم و بـه یاد فداکاری و جوانمردیش این روز را پاس می داریم. جانباز میدان کربلا، کـه در راه پاسداری از دین اسلام، امام و برادر بزرگوارش، دو دست مبارک خویش را نثار کرد، برای مسلمانان سمبل ایثار، از خودگذشتگی و فداکاری اسـت.
جانباز کسی اسـت کـه بـه قصد جهاد و قرب الی ا… از دنیا رسته اسـت و برای نجات جامعه خود از چنگال اهریمن بی ایمانی، جهاد میکند و جان شیرین را در طبق اخلاص قرار می دهد. دراین میان، خدای یکتا گوشه اي از جسم خاکی اش را بـه عرش اعلا می برد. جانباز مجاهدی اسـت کـه از مرزهای مادیّت می گذرد تا بـه همه ی چیز برسد. او در حقیقت از خود گذشته، و بـه خدا رسیده اسـت.
جانباز تجسم عینی ایثار، مردانگی و از خودگذشتگی اسـت. ان گاه کـه امام و مقتدای او فرمان جهاد می دهد از تمامی دلبستگی هاي زندگی دست میکشد و با سلاح ایمان و معنویت بـه ستیز با دشمنان اسلام و دفاع از اهداف و ارزشهای متعالی اسلام میپردازد.
نماز عاشقی
چشمهایت چراغ بزم نیاز
آفتاب بلند درگه راز
قامتی ایستاده، چون البرز
رو بـه سوی خدای بنده نواز
نفست از شمیم راز پر اسـت
با ملاک مگر شدي دمساز
در قیام و قعود میبینم
قد سرو تو در نشیب و فراز
میروی تا بـه عرش تا ملکوت
وه چه بی بال می کني پرواز
از میان تمام خسته دلان
کیستی تو کـه گشتهاي ممتاز
تو چه کردی کـه آستان خدا
گشته بر روی دلربای تو باز
میرسد این ندا ز. عرش مجید
عرشیان سر دهند این آواز
رو بـه درگاه عشق آورده اسـت
ایستاده اسـت عاشقی بـه نماز
می برد هوش از سر افلاک
سوز راز و نیازتاي جانباز
عباس براتی پور
یادگار سروهاي سرخ
من همان آلاله سرخ بـه سنگر مانده ام
یادگار سروهاي سرخ بی سر مانده ام
یادگار خون مردان مناجات و خطر
حالیا در اوج غربتهاي باور مانده ام
تا کـه با فوج ملاک، اوج گیرم تا خدا
سینه سرخان مهاجر! چشم بر در، مانده ام
بس کـه روییده بـه گردم، خارها از هر طرف
در بین خیل کرکس ها، کبوتر مانده ام
مجروح حق ناشناسیهاي مشتی شب پرست
در هجوم بی امان خون و خنجر، مانده ام
باد و خاک و آب و آتش، تا همیشه شاهدند
با چنین مجروح توان فرسا، دلاور، مانده ام
جان بـه جانان میدهد هرروز «جانبازی» و باز
داغ بر دل، آه بر لب، چشمها تر، مانده ام
دشمن، آنجا پشت پرچین لانه دارد، غافلان!
میوزد از چارسو ظلمت، منور مانده ام
مهربانا! در خزان مهر، تنهایم مخواه
ورنه بینی پیش پای خصم، پرپر، مانده ام
آخرین خاکریزم در هجوم صاعقه
از تغافل هایتاناي کبکها عاجز اماي گیاه هرزه! اینجا، جای رویش نیست، نیست
من شهید زنده ام اما، دروگر، مانده ام
پاسدار حرمت خون شهیدانم هنوز
در هجوم بادهاي هرزه، سنگر مانده ام
محمد رضا سهرابی نژاد
جانبازان، هم چون مولای خود قمر بنی هاشم«ع» در راه ترویج فرهنگ ناب اسلامی و احیای ارزش ها و استوار و پابرجایند ودر هر شرایطی در صحنه حاضرند و از تندباد حوادث نمی هراسند و متزلزل نمیشوند و این جز در پرتو ایمان والا و روح مهذّب و پاکشان میسّر نیست و انها پاسداران جان بر کف آرمانهای اسلامی هستند و جامعه را از فرو غلطیدن بـه بدی ها حفظ میکنند.
زیر کپسولهاي اکسیژن
*تقدیم بـه جانبازان شیمیایی
در و دیوار خانه می دیدند آتشی را کـه شعله ور می شد
آتشی را کـه آه در پی آه زاده سینه پدر می شد
زیر کپسولهاي اکسیژن سرفه میکرد زندگی در تو
روزها همان گونه ورق می خورد باز زخم تو تازهتر می شد
روی یک تخت چوبی بدحال، چشمهایي کـه گودتر میرفت
اشکهایي کـه حلقه میبستند، قرصهایي کـه بیاثر میشد
و تو با افتخار می گفتي: «عشق تنها امید انسان اسـت …»
همه ی روزها و شبهایت در همین واژه مختصر می شد
صبح یک روز سرد پاییزی آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد … پدر آماده سفر میشد
رضا نیکوکار
خدا نخواست
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند
ضمیر مفرد غائب کند شهید کند
شناسنامه درد تو را کند تمدید
تو را اسیر زمین مدتی مدید کند
درون بغچه عطرش نشد کـه دختر باد
سپیده دم گل زخم تو را خرید کند
زدست خیمه بر این باغ ابری از اندوه
کـه رد پای تو را نیز ناپدید کند
زمانه بافت لباس عزا بـه قامت تو
کـه خود تهیه اسباب روز عید کند
زمانه خواست کـه در خانگاه تاولها
تو را مراد کند درد را مرید کند
کنون زمانه شاعر چه از تو بنویسد
خدا نصیب غزل مصرعی جدید کند
خدا نخواست فقط از تو سر بگیرد… خواست
کـه ذره ذره تمام تو را شهید کند
محمد سعید میرزایی
چه کسی میتواند عظمت و جایگاه بلند جانباز را دریابد و کدام بیان توانایی وصف ایثار وی را دارد؟
چه کسی میتواند غم فراق یار را در دل و شیفتگی اش را نسبت بـه مقصود درک کند؟ خدایا نظاره گر باش و ببین کـه چگونه جانبازان خالصانه خودرا در تو، فانی می سازند ودر راه تو همه ی چیز را فراموش کرده اند. خدایا دراین جهان بـه آنان شکیبایی ده ودر ان جهان آنان را بـه بهترین پاداش ها شاد کن و با سالار جانبازان محشور ساز.
دو رباعی
یک ساک پر از دارو و مرهم آورد
در سالن انتظار شبنم آورد
منشی پرسید: نام؟
_. عبٌاس… ولی
در گفتن شهرتش نفس کم آورد
تاریخ سرافرازی او گمشده اسـت
در حال، بُن ماضی او گمشده اسـت
در شهر کسی نمیشناسد وی را
پروندهي جانبازی او گمشده اسـت
پروانه بهزادی آزاد
کتیبه شکیباي کتیبه شکیب، مرد روز ناگزیراي تمام لحظه هات، شعرهاي دلپذیر
با تو، هر سبد نسیم، کوله باری از بهار
بی تو این هوا عفن، بی تو این زمین کویر
آیههاي انقلاب در تو ظاهرند و بس
شرح هر اشاره اي، بازگشت هر ضمیر
دست و پا جدا شدي، پر زدی رها شدي
وای من اسیر دل، وای این دل اسیر
سید ابوالقاسم حسینی «الف- ژرفا»
نقطه اوج شکفتن
جانباز یعنی نقطه اوج شکفتن
جانباز یعنی حرفی از خود وانگفتن
جانباز یعنی یک نگاه صادقانه
تا وسعت سبز بهشتی جاودانه
جانباز یعنی با خطر اعجاز کرده
تا قلههاي عاشقی پرواز کرده
جانباز مرد ساختن با درد و اندوه
مردی کـه می ماند صبور و سخت، چون کوه
جانباز یعنی مثل گلها تازه بودن
در عاشقی بی حد و بی اندازه بودن
جانباز یعنی یک بهار سبز و زیبا
جانباز یعنی در تلاطم مثل دریا
جانباز یعنی خاطرات دفتر جنگ
بوی شلمچه، یاد یاران هماهنگ
آسیه رحمانی – همسر جانباز