كاش میشد قلبمو مثل بادكنک رها كنم
تا بیاد بـه آسمون و تقدیمت كنم
بگم كه خیلی بیشتر از خیلی دوستت دارم
بگم كه بعد رفتنت چقدر دلتنگتم
بگم كه دارم از دوریت می میرم
كاش می شد یبار دیگه فقط یه بار دیگه
خدا بهم فرصت بده تا تـو رو لمس كنم
تا بهت بگم چقدر سخته نگفتن بابا
دلم برات خیلی تنگ شده باباجونم
عجب رسمیه، رسم زمونه…
قصه ی برگ و باد خزونه…
میرن آدما…
از اونا فقط
خاطره هاشون
بـه جا می مونه
کجاست، اون کوچه؟
چی شد اون خونه؟
آدماش کجان؟
خدا می دونه…
تقدیم بـه پدران آسمانی
دلتنگتم مهربانم
بین خودمان باشد بابا
اما مـن دلم بابا میخواهد
بزرگ شده ام قبول اما
بدون بابا بزرگ شدن سخت اسـت
بدون بابا ،بـه آینده فکر کردن
دیوانگی می آورد بابا
بابا، بدون بابا خندیدن
بدون بابا زندگی کردن
بدون بابا شادی کردن سخت اسـت
بخدا سخت اسـت
کسی چـه میداند
مـن در پشت این چهره ی آرام از نبودنت
چـه دردها در دلم که ندارم
بابا؟! میشود یک خواهشی کنم؟
میشود از خدا جان بخواهی
برای یکبار هم که شده اجازه بدهد
وقتی مـن صدایت می زنم تـو جوابم را بدهی؟
میشود برای یک ساعت هم که شده
از آسمان بیایی زمین تا یک دل سیر نگاهت کنم؟
بابا ..دخترت اینجا یعنی روی زمین
دور از تـو دلتنگ اسـت
خیلی
عکس غمگین برای پدر فوت شده
ای پدر
ای مظهر رنج و تلاش
اگر در کنارم بودی…
غنچه ای زیبا
بر پینه های دست تو می گذاشتم
یک سبد بوسه نثارت میکردم
و از صبح تا شب
بـه تماشای تو می نشستم
روزت مبارک پدر آسمانی ام
پدرم
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبودم
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز
زندگی زیبا نبود
همیشه بـه یاد تو هستم
جمله ای که حسرتش
رو دله من مونده میدونید چیه؟
بابایی روزت مبارک!
ای کاش که فقط برای ۱ دقیقه
برگردم بـه چند ساله پیش…
آه از این دنیا…
روز مردتون مبارک…
برا شادی روح باباهایی که نیستن
صلوات بفرستید
دلم برایت تنگ شده پدرم
تنگ که میگویم
نه مثل تنگیِ پیراهن
شبیه حال نهنگی اسـت
که بـه جای اقیانوس
وی را در تنگ ماهی ساخته اند
دلم برایت تنگ شده
این یعنی ریه های من…
دم و بازدم…
نفس های تو را کم آورده اند…
متن های یاد بود برای پدران آسمانی
برای گفتن کلمه “بابا” دلم پر می کشه
برای گفتن این کلمه اینجا بهترین جاست
اینجا که دور از چشم خیلی هاست
بی دغدغه از عزیزترین گفتن چقدر لذت داره
دلم بینهایت براش تنگ شده
خیلی سخته
ولی بازم مجبورم برای دلخوشی مامان
لبخند بزنم
مـن اگر می خندم مال ان اسـت که بمانم زنده
خنده ام تلخ ترین قصّۀ جانی سرد اسـت
خنده ام سرد ترین لحظۀ یک زندگی
پر درد اسـت خنده ام مهر غم اسـت
آخرین لحظۀ یک حالت و درد
وقت خندیدن مـن
لب و دل ؛ چشم و وجودم همه ی ی دیدن دارد
لب پر از خندۀ ظاهر و دلم غرق غم و
ماتم و درد تا بـه امروز نخندیدم باز
خنده هایم همـه مفهوم یکی بودن وتنهایی
دستان مـن اسـت
و عجیب اسـت که مـن میخندم
سینه ام از آتش دل
در غم جانانه بسوخت
غروب پدر، طلوع غم ها بود
چه سخت اسـت روز پدر
اما بدون پدر باشی…
روزت مبارک پدر آسمانی من
دلم یک گوشه خالی
از دلهره میـــخواهد
خالی از نبودنت، پدر جان
هی بیدار شوم و باشی
هی بخوابم و بمانی…
خدایا دیگر کم آوردم
شانه ات کو پدرم؟
دنیایم باز بهم ریخته…
دلم گریه میـــخواهد…
کاش می شد هیچ خونه ای
تـو حسرت شنیدن صدای نفس پدر نباشه
قدرش رو بدون که مطمئنم
مثل پدر مـن
بهترین پدر دنیاست❤
پدر
همون کسی که لرزش دستش
دیگه چیزی از چای توی استکان
باقی نگذاشته
ولی بهت میگه بـه مـن تکیه کن
و تـو انگار
کوه رو پشتت داری