اولی: فیلم دیشب را تا آخر دیدی؟
دومی: بله
اولی: من خوابم برد. آخرش چی شد؟
دومی: هیچی، فیلم به پایان رسید.
اولی: چرا ماهی ها نمیتوانند حرف بزنند؟
دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می تواني حرف بزنی؟
تلفن مدرسه زنگ زد و مدیر گوشی رو برداشت.
مدیر: بفرمایید.
صدا: آقای مدیر، پسرم امروز نمیتواند به مدرسه بیاید.
مدیر: شما کی هستید؟
صدا: من پدرم هستم.
یک نفر سوار آسانسور میشود، میبیند نوشته اند: ظرفیت :۱۲ نفر
با خودش میگوید :عجب! حالا ۱۱ نفر دیگر را از کجا بیاورم؟
کچلی به سلمانی میرود همه ی نگاهش میکنند
میگه : چیه ؟ اومدم آب بخورم !!
اوّلي: اگر گفتی بهترین راه مبارزه با مگس چیست؟
دوّمی: بهترین راه این است که ان ها را یکی یکی بگیریم و قلقلکشان بدهیم؛ وقتی خنده شان گرفت کمی فلفل توی دهانشان بریزیم و رهایشان کنیم.
اوّلي: «اگر گفتی چرا وسط قرص خط دارد؟»
دوّمی: «برای این که اگر از گلو پایین نرفت، ان رابا پیچ گوشتی بپیچانیم!»
ایرج: بیژن چرا روزهای آفتابی باخودت چتر می آوری
بیژن :آخه روزهای بارانی بابام چتر را میبرد.
کاش میشد بچـگی را زنده کرد
کودکی شد کودکانه گـریه کرد . . .
شعر قهر قهر تا قیامت را سرود !
ان قیامت که دمــــی بیشتر نبود . . .
فاصله با کودکی هایمان چه کرد ؟
کاش می شد بچگانه خـــــــــنده کرد !
کاش کاش بچه بودم که اگه دلمو میشکوندن با یک بوسه همه ی چی یادم میرفت . . .
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ي حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی ؟
دوره کودکی قسمتی از زندگی انسان است که هرکسی ان را تجربه می کند. حتی کسانی که کودکی سختی داشته اند، میگویند که در دوران کودکی در مقایسه با دیگر دورانهاي زندگی، آرامش و خوشحالی بیشتری احساس می کردند. خندههاي کودکانه عمیق و دلتنگیهاي کودکانه گذرا هستند و همین است که کودکی را جذاب می کند.
خدایا تمام خنده هاي تلخ امروزم را میدهم . . . !
یکی از گریه هاي شیرین کودکی ام را پس بده . . .
سه چیز . . .
ما سه چیز را دردوران کودکی جا گذاشته ایم
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها
یادش بخیر بچگیا ؛ شیطونیا ؛ تموم پنهون کاریا
بازی گرکم به هوا ؛ کباب کباب ؛ تموم اسباب بازیا
لوس شدنا ؛ خندیدنا ؛ دوس داشتنی هاي راستکی
عیدی گرفتن از همه ی ؛ پول تو جیبی ؛ بستنیای آبکی
راستی عجب عالمی بود ؛ پر بودیم از فصل بهار
دنیا رو رنگی میدیدیم ؛ قشنگو پر نقشو نگار
دنیای خوبی بود ولی ؛ حیف که تموم شد و گذشت
مثل یه موج از سرمون ؛ گذشتو دیگه برنگشت
حالا دیگه قد کشیدیم ؛ پر شدیم از رنگو ریا
غرق شدیم تو عالم ؛ زرنگیا ؛ درنگیا
کاشکی می شد ما آدما ؛ بچه میموندیم تا ابد
دل میدادیم به چنتا گل ،یا چنتا سیب تو یه سبد
کاش بچه بودیم . . .
بچه ها به ۵ دلیل دوست داشتنی هستند :
۱ . گریه میکنند چون گریه کلید بهشته .
۲ . قهرکه میکنند زود آشتی میکنند چون کینه ندارند .
۳ . چیزی که می سازند زود خراب میکنند چون بدنیا دلبستگی ندارند .
۴ . باخاک بازی میکنند چون تکبر ندارند .
۵ . خوراکی که دارند زود میخورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای دراز ندارند .
بچه که بودیم ؛
جاده ها خراب بود ؛
نیمکت مدرسه ها خراب بود ؛
شیرای آب خراب بود !
زنگای در خونه ها خراب بود ؛
ولی آدما سالم بودن . . .
کودکی ام را دوست داشتم .
روزهایی که بجای دلم ؛ سر زانوهایم مجروح بود . . .
اي کاش کودک بودم تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیواربود . . .
اي کاش کودک بودم تا از ته دل میخندیدم نه این که وادار باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم . . .
اي کاش کودک بودم تا در اوج اراحتی با یک بوسه تو همه ی چیز را فراموش می کردم . . .
ده شماره زیادی بود تو بچه گی هامون !
تا ده میشمردیم قایم می شدیم !
تا ده میشمردیم همدیگه رو پیدا می کردیم !
همدیگه رو ده تا دوست داشتیم !
یک تومن ؛ ده تا آبنبات
یک توپ ؛ ده تا همبازی
یکبار قهر ؛ ده بار آشتی
یک بغل ؛ ده تا بوسه
یک کوچه، ده تا همسایه
یک دیدار ؛ ده تا نامه
این روزا توپ داریم ؛ همبازی نداریم
توی کوچه مون همسایه نداریم
قهر داریم ؛ آشتی نداریم
نامه ي عاشقونه نداریم
این روزا اندازه ده تا ؛ دیگه هیچی نداریم
راستی این روزا چی داریم ؟
معلم: وقتی گفته میشود «من میروم، تو می روي، او میرود» چه زمانی است؟
شاگرد: این زمانی است که زنگ خورده و ناظم هم جلوی در ایستاده.
دانش آموز: آقای فروشنده!
فروشنده با مهربانی گفت: بله پسرم!
دانش آموز: تقویم امسال رو دارید؟
فروشنده: بله چه شکلی میخواهی؟
دانش آموز: اون شکلی که توش تعطیلی زیاد داشته باشه!
معلم: یک یکی می شه چند تا؟
شاگرد: فکر نمیکنم خیلی بشه!!