حرف هاي من بوی عشق
یا بوی محبت هم
که ندهد ؛ بوی تو را میدهد.
آخر مگر میشود،
جمله اي بگویم یا شعری بنویسم
و تو در یاد من نباشی…
من ساده مینویسم ؛ تا تو ساده بخوانی و من
به این شیوه میگویم “ساده زیستن
صبح آمد دفتر این زندگى را باز کن
زیستن رابا درود تازه اى آغازکن
روشن و شفاف باش و بى تخلف همچو روز
با نواى مهربانى عاشقی را سازکن
با محبت آشتى کن همزبانى پیشه ساز
قلب خودرا با صفاى همدلى دمسازکن
میآیی می روي و فقط یک درود
و گاهی یک خداحافظی نه این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق تو و یک دنیا بی تفاوتی .
هنوز هم برایت فال می گیرم
بیچاره حافظ نمیـداند که تو با کس دیگری رفته اي !
مدام دلداریم میدهد .
هنوز هم مرا به جان ‘تو’ سوگند مى دهند
مى بینى تنها من نیستم که رفتنت را باور نمى کنم.
هر آنکه یار خواهد یار بسیار؟ !
ولیـکن فرق دارد یار با یار
دل من سایه لطف تو می خواست !
وگرنه سایه دیوار بسیار .
خیالم
وقتی خاطراتت را بو می کند
دیگر خیال نیست
واقعیتیست شیرین .
يه پسر دي ماهي
شايد بـه زبون نياره دوستت دارم
ولي با كاراش بهت ميفهمونه
كه تـو براش همه ی ی چيزي
به نظر مـن عشق رو بايد
از يه دي ماهي آموخت
تـو اوج شکست
میخندم
شوخیه مگه؟ مـن دی ماهی ام
مـن سلطان دردم
دی ماهی ام
دی ماهی جانم
برای یک روز هم کـه شده
دنبالِ چیزهایی کـه نداری نرو
از چیزهایی کـه داری لذت ببر
عکس نوشته دی ماهی + مـن یه دی ماهی ام | زیباترین مجموعه عکسهای متولدین دی ماه
خاطرات یک دی ماهی: مـن جدا مـن جدا
بارون شیشهی ماشینو خیس کرده بود
داشت رانندگی می کرد و همایون هی میخوند
ابر میبارد و مـن میشوم از یار جدا
داشتم نگاهش میکردم از اون مدل نگاها
کـه همیشه فقط درباره ی اون اتفاق می افتاد
از ته دلم چشمم بهش بود
اونقدری کـه نگاهمو حس کرد
غمشو درک کرد
سنگینی شو فهمید
هیچی نگفت و زد بغل
برگشت سمت مـن اونم نگاهم کرد
از اون مدل نگاها کـه دلمو قرص می کرد
همینطوری کـه نگاهم می کرد
گفت چی میگه این همایون؟
هی یار جدا یار جدا
کجا جدا…؟ اینا رو گفت ولی عوض نکرد
همایون خوند و اون نگاهم کرد
گفتم: مـن قفلی زدم، تـو چرا نگاه می کنی ؟
گفت: نه بابا؟ تـو ببینی و مـن نگاه نکنم نگاه کردنتو؟
گفتم: میمونی؟
گفت: نمونم؟
گفتم: سوالمو با سوال جواب نده
گفت: نمونم کجا برم ؟ میتونم مگه ؟
گفتم: نمیتونی
گفت: بدون تـو نه
تـو جدا تـو جدا نمیشه در توانم نیست
نگاهم کرد و گفت
از ته دلش نگاهم کرد و اینارو گفت
ولی تونست مـن جدا مـن جدا
خیلی ام خوب تونست
دردم اینه کـه تونست
روی نیمکت تنهایی نشسته
و شیرینی شـادی هاي گذشته !
رابه تلخی مزه میکنـم .
ﭘـﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ !
ﻟﺐ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﯼ ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟ !
ﺩﻟﻢ ﺑﯽ ﺩﺍﻡ ﻭ ﺩﺍﻥ
ﺟﻠﺪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .