زوج درمانی ممکن هست بوسیله روانپزشکان، روانشناسان، مددکاران اجتماعی بالینی، پرستاران روانپزشکی، مشاوران روحانی، و خانوادهدرمانگرانی که دورههاي مخصوص اینکار را دیدهاند و تحت کنترل برای انجام آن تعلیم یافتهاند، انجام شود.شناختی رفتاری یکی از مراجعات شایع به متخصصان بهداشت روانی مشکلات ازدواج و روابط عاطفی هست
یکی از مراجعات شایع به متخصصان بهداشت روانی مشکلات مربوط به ازدواج و روابط عاطفی هست . زوج درمانی راهی هست برای حل کردن مشکلات و کشمکشهاي زوجهایي که خود به تنهایی قادر به حل مشکلاتشان نیستند. فرایند زوج درمانی شامل زن و شوهر، و یک فرد آموزش دیده و متخصص در این اساس هست که در خصوص احساسات و افکارشان بحث میکنند.
هدف در زوج درمانی کمک به زنان و مردان هست تا هم دیگر را بهتر درک کنند و اگر تصمیم دارند و یا می خواهند که تغییر کنند، به آن ها کمک شود تا به خواسته و هدفشان برسند. در مطلب زیر ابعاد و شیوههاي گوناگون زوج درمانی به صورت پرسش و پاسخ مورد بررسی قرار گرفته هست.
زوج درمانی فقط زن و شوهر را در بر می گیرد. بچهها به درجات گوناگون در معرض مشکلات زناشویی قرار می گیرند. انها ممکن هست سراسیمه و نگران شوند و مشکلاتی از خود بروز دهند که خود این کمک می کند به بهتر شدن روابط زناشویی یا اینکه بتوانند اکثر به بچهها دقت کرده و به آن ها کمک کنند.
گرچه درمانی که در آن والدین و بچهها هر دو شرکت داشته باشند، خانواده درمانی نامیده میشود که بر روی روابط بین اعضای خانواده تأکید دارد تا اینکه فقط بر روی زوجها کار کند. گرچه ممکن هست در برخی موارد بحثها به سوی مسائل زناشویی کشیده شود که در این جا والدین باید مراقب باشند تا بچهها مورد بی توجهی قرار نگیرند.
اغلب خانوادهدرمانگران «family therapists» « درمانی که در آن والدین و بچهها هر دو شرکت داشته باشند » عمدتا با زوجها کار می کنند و اصطلاح “زوج درمانی” «couple therapy» به تدریج جایگزین اصطلاح قدیمیتر”ازدواج درمانی” «marital therapy» میشود.
زوج درمانی ممکن هست بوسیله روانپزشکان، روانشناسان، مددکاران اجتماعی بالینی، پرستاران روانپزشکی، مشاوران روحانی، و خانوادهدرمانگرانی که دورههاي مخصوص اینکار را دیدهاند و تحت بازرسی برای انجام آن تعلیم یافتهاند، انجام شود.
فرض درمانگری که در این حوزه کار می کند این هست که ناراحتی و ناشادمانی که یک زوج با آن روبهرو میباشند، چیزی بیش از مشکلات و علائم شخصی آنهاست. زوجی که به درمانگر مراجعه کردهاند ممکن هست در مورد فاصلهگیری عاطفی، نزاع بر سر قدرت، اشکال در ارتباط برقرار کردن، حسادت،خیانت و عدم ارضای جنسی و خشونت شکایت داشته باشند.
درمانگر به زوج کمک می کند که زندگی مشترکشان را مورد بررسی قرار دهند و تصمیم بگیرند که چه تغییراتی لازم هست. انها سعی می کنند سوءتفاهمهاي دوجانبه، انتظارات غیرمعقول، و تصورات بیاننشدهاي که باعث تداوم تعارض میان آن دو میشود را برطرف کنند.
نظریه “سیستمهاي خانواده” زمانی نظریه غالب در این حوزه بود و هنوز هم بعنوان یک راهنمای کلی برای زوجدرمانگرها تاثیرگذار هست. این نظریه بر الگوهای ارتباط، کنش و واکنش که محیط خانواده را ایجاد و تقویت می کنند، تاکید دارند.
در یک زوج ناشاد، این سیستم در برابر تغییرات مقاومت می کند، زیرا به یک تعادل ناسازگارانه رسیده هست، درست به همان صورتی که علائم شخصی ممکن هست در برابر تغییرات مقاومت کنند، زیرا باعث می شوند تعادل عاطفی فرد حفظ شود. زوج ممکن هست به طور ناآگاهانه قواعدی برای خودشان گذاشته باشند که درست عمل نمیکند. درمانگر به زوج کمک می کند که از وجود این قواعد و الگوها آشنا شوند تا بتوانند آن ها را تغییر دهند.
هنگامی که دو نفر به خوبی چه به صورت کلامی و چه غیرکلامی، ارتباط برقرار نمی کنند، هر یک از انها ممکن هست فکر کند که طرف مقابلش اصول معینی را پذیرفته هست، در حالیکه این طور نیست. برای مثال شوهر فکر می کند زنش پذیرفته هست که او تا هر زمانی که فکر میکند ضروری هست، میتواند سر کار بماند، اما زن فکر می کند که شوهرش بدون اظهار این مسئله، پذیرفته هست که در هنگام شام در منزل باشد. این وعدههاي اظهارنشده سوءتفاهمانگیز که ناشی از مشکل ارتباطی طرفین هست، ممکن هست امور جنسی، اوضاع مالی خانواده یا تعداد فرزندان را در برگیرد.
درمانگرانی که بر اساس نظریه سیستمهاي خانواده عمل می کنند، اغلب از مفهومی به نام “پیوند دوسویه” بهرهگیری میکنند، موقعیتی که هنگامی ایجاد می شود که طرفین یک زوج پیامهاي متناقض به هم میفرستند – پیامی که آن را بیان میکند و پیام متناقضی که از طریق ارتباط خاموش عاطفی اظهار میکنند. زوج اگر بخواهند تا رابطه خود را حفظ کنند، نباید این تناقض را بپذیرند یا به مقاصد پنهانی آن پاسخ دهند. درمان بر اساس نظریه سیستمهاي خانواده برای آشکار کردن و حل کردن مشکلاتی از این نوع طراحی شده هست.
رفتاردرمانی زوجها سه نوع کمک را برای آن ها فراهم میکند: تبادل رفتاری، تعلیم دادن ارتباط، و آموزش مشکلگشایی.
در تبادل رفتاری، به هر یک از زوجین کمک میشود تا یک تغییر مطلوب در رفتار طرف مقابل را تعیین کند و طرفین موافقت میکنند با یکدیگر همکاری دوجانبه داشته باشند. درمانگر انها را تشویق می کند تا آخر به این تعهد خود وفادار بمانند و نسبت به هم احترام نشان دهند. تعلیم ارتباط به زوج نشان می دهد تا چگونه به حساسیت به یکدیگر گوش دهند و نیازهایشان را بدون تهمت زدن به یکدیگر بیان کنند. در آموزش مشکلگشایی، زوج یاد می گیرند چگونه موضوعاتی راکه تعارض ایجاد میکنند، شناسایی کنند، راهحلهاي اختصاصی را پیدا کنند، به مذاکره بپردازند و مصالحه کنند.
تعداد زیادی از رفتاردرمان گرها همینطور تلاش دارند طریقه واکنش نشان دادن زوجین به رفتار نامطلوب را پاسخ دهند. انها ممکن هست از شیوه بازسازی شناختی بهرهگیری کنند – که در آن شیوه تفسیر هر یک از طرفین از رفتارهای طرف مقابل تغییر داده میشود. زوجین میآموزند که از کلماتی مثل “همۀ وقت” و “هرگز” بهرهگیری نکنند، پیش از متهم کردن دیگری شواهد را بررسی کنند، و عواقب زندگی بر اساس فرضیاتی پوشیده که به درستی آن ها اطمینانی نیست، را مورد ملاحظه مجدد قرار دهند.
نوع دیگری از درمان که از رواندرمانی مراجع- محور کارل راجرز و نیز از نظریه سیستمهاي خانواده الهام می گیرد، و بیش از رفتار بر عواطف متمرکز می شود. درمانگر به زوج کمک می کند که تا بعنوان پیششرط درمان، عواطفی راکه تعارض انها را برمیانگیزد،شناسایی کنند تا بتوانند الگوهای رفتاری دردسرآفرین را متوقف کنند. انها آسیبپذیریهايشان بیان می کنند و احساسات پذیرفتهنشدهشان را بروز می دهند، بعد موقعیت آن ها در پرتو این احساسات مورد بررسی مجدد قرار می گیرد تا راهحلهاي جدیدی به دست آید.
اغلب حل مشکل زوج به قطع کردن یا رهایی از الگوهای یا چرخههاي پاسخ انعطافناپذیر منوط میشود. برای مثال یک طرف خشمگین، منتقد و شکایت گر با یک الگوی مداوما تکرار شونده، با طرف مقابلی که حالت تدافعی و انزواجو دارد، مواجه میشود. درمانگر به طرف عصبانی کمک میکند تا ناتوانیاش در مورد ارتباط برقرار کردن به صورت غیرتهاجمی- به گوش دادن به نگرانیهاي طرف مقابل و پاسخ دادن به آن ها با حمایت- را درک کند.
درمان گرهای روانپویشی معتقدند شیوهاي که زوجهاي بزرگسال با یکدیگر رفتار میکند، به شدن تحت تاثیر الگوهایی هست که در دوران کودکی انها تثبیت شده هست – درسهایي که اغلب به صورت ناخودآگاه در خانوادهاي که در آن بزرگ شدهاند به آن ها آموخته شده هست. درمانگر بر امیال ناخودآگاه و واکنش هاي دفاعی که آن ها نیز عمدتا ناخودآگاه میباشند، تاکید دارد. واکنشهاي دفاعی مانع ابراز کامل این امیال میشوند یا آن ها را به سوی دیگر منحرف می کنند.
زوجدرمانگران روانپویشی دقت خاصی بر “همانندسازی فرافکنانه”- یک واکنش دفاعی که شامل نسبت دادن امیال و تکانههاي خود شما به طرف مقابلتان و رفتار کردن به نحوی به پاسخهایي را برانگیزد که شما متقاعد کند این نسبتدادن درست هست.
شوهری که نمی تواند وابستگی و ضعف خود را تحمل کند و با انعطافناپذیری و سلطهجویی بعنوان بیانی از قدرت سعی می کند به جبران مفرط این خصوصیت خود بپردازد. این رفتار شوهر ممکن هست به رفتار وابسته و انفعالی در همسرش بینجامد- که او می تواند هم هم ذاتپنداری کند و در عین حال از آن احساس تلخکامی کند.
به عقیده رواندرمانگران روانپویشی، چنین الگوهای مکملی اغلب از روابط دوران کودکی با والدین سرچشمه می گیرد.
درمانگرها نفر سومیمیباشند که به مشکلات زوجها گوش می دهند تا اینکه آن ها افکار و احساسات خود را بیان کنند و همینطور به آن ها کمک شود تا اساس مشکلات و مسائل خود را روشن و معین کنند.
۱» مشکلات و اینکه زن و شوهر انها را چگونه میبینند؟
۲» تاریخ کوتاه اي از ارتباطات خود
۳» و تاریخ کوتاه زندگی فردی هر کدام از طرفین «زوجها» اینکار، درمانگر را قادر می کند تا تفاهم بیشتری را برقرار سازد و ارزیابیهاي خود از موقعیت را به بحث بگذارد و بالاخره، راهکارها و نوع درمان را مشخص کرده و توصیه دهد.
درمانگر ممکن هست مثل یک آرام بخش عمل کند به گونه اي که کوشش کند تا کج فهمیها و سوءتفاهمها در روابط بین زن و شوهر مشخص شود که نتیجه این امر، نگاه جدیدی هست که آن ها به رفتار و احساسات خود پیدا میکنند تا بتوانند مشکلات خود را راحت تر حل کنند.
نگرانیهاي متعارف در مورد زوج درمانی من فکر می کنم مشکلات شخصی ام موجب تنش در زندگیمان می شود، آیا من به تنهایی باید از یک درمانگر کمک بگیرم یا هر دو با هم؟ مشکلات شخصی مثل اعتماد به نفس پایین، مریضی، استرس کاری و غیره … بر روی شریک زندگی و روابط بین آن ها تأثیر میگذارد.
پس معمولاً بهتر هست هر دو زوج در جستجوی کمک برآیند تا اینکه هر زوج قادر شود، مشکلات زوج دیگر را درک کند و درمانگر نیز مشکلات را از هر دو دیدگاه بشنود و بررسی کند و سپس وی میتواند درمان فردی یا زوج درمانی را توصیه دهد. اگر من به کمک احتیاج داشته باشم، به این معنی هست که من دیوانه یا روانی ام؟ جستجوی کمک برای مشکلات شخصی یا مشکلات زناشویی به معنی مریضیهاي روانی نیست. آن به معنی بالغ شدن و یا آماده شدن برای اداره کردن مسائل و مشکلات هست، که اگر بدون حل باقی بماند ممکن هست به استرسهاي قویتر و یا از هم پاشیدن زندگی منجر شود.
فرایند زوج درمانی شامل زن و شوهر، و یک فرد آموزش دیده و متخصص در این اساس هست
رفتاردرمانی زوجها سه نوع کمک را برای انها فراهم میکند: تبادل رفتاری، تعلیم دادن ارتباط، و آموزش مشکل گشایی. در تبادل رفتاری، به هر یک از زوجین کمک میشود تا یک تغییر مطلوب در رفتار طرف مقابل را تعیین کند و طرفین موافقت میکنند با یکدیگر همکاری دوجانبه داشته باشند. درمانگر انها را تشویق میکند تا آخر به این تعهد خود وفادار بمانند و نسبت به هم احترام نشان دهند. تعلیم ارتباط به زوج نشان میدهد تا چگونه با حساسیت به یکدیگر گوش دهند و نیازهایشان را بدون تهمت زدن به یکدیگر بیان کنند.
در آموزش مشکل گشایی، زوج یاد میگیرند چگونه موضوعاتی راکه تعارض ایجاد میکنند، شناسایی کنند، راه حلهای اختصاصی را پیدا کنند، به مذاکره بپردازند و مصالحه کنند. درمانگران رفتاری، چه در حین جلسات درمانی و چه در تمرینهای خانگی ممکن هست تکالیفی را برای زوجین تجویز کنند که الگوهای ناسازگارانه را برای آن ها روشن میکند.
مثلا ممکن هست به زن گفته شود انتقادش از همسرش را تشدید کند تا زمانی که شوهر وی را به چالش بکشد. اگر زوج در حال متارکه میباشند، درمانگر ممکن هست که مرد را متعهد کند که ۴ یا ۵ شب در هفته برای شام به منزل بیاید. تعداد زیادی از رفتاردرمان گرها همینطور تلاش دارند طریقه واکنش نشان دادن زوجین به رفتار نامطلوب را اصلاح کنند. انها ممکن هست از شیوه بازسازی شناختی بهرهگیری کنند – که در آن، تفسیر هر یک از طرفین از رفتارهای طرف مقابل تغییر داده می شود. زوجین می آموزند که از کلماتی مثل «همۀ وقت» و «هرگز» بهرهگیری نکنند، پیش از متهم کردن دیگری شواهد را بررسی کنند، و عواقب زندگی براساس فرضیاتی پوشیده راکه به درستی آن ها اطمینانی نیست، مورد ملاحظه مجدد قرار دهند «مثل این عقیده که شما هرگز نباید در برابر همسرتان خشمگین شوید».
نوع دیگری از درمان که از روان درمانی مراجع مدار کارل راجرز و نیز از نظریه سیستمهای خانواده الهام میگیرد، و بیش از رفتار بر عواطف متمرکز میشود، درمانگر به زوج کمک میکند که تا بعنوان پیش شرط درمان، عواطفی راکه تعارض انها را برمی انگیزد، شناسایی کنند تا بتوانند الگوهای رفتاری دردسرآفرین را متوقف کنند. آن ها آسیب پذیریهایشان را بیان میکنند و احساسات پذیرفته نشده شان را بروز میدهند، بعد موقعیت آن ها در پرتو این احساسات مورد بررسی مجدد قرار میگیرد تا راهحلهای جدیدی به دست آید.
اغلب حل مشکل زوج به قطع کردن یا رهایی از الگوها یا چرخه هاي پاسخ انعطاف ناپذیر منوط می شود. برای مثال یک طرف خشمگین، منتقد و شکایت گر با یک الگوی مداوما تکرار شونده، با طرف مقابلی که حالت تدافعی و انزواجو دارد، مواجه میشود. درمانگر به طرف عصبانی کمک میکند تا ناتوانی اش در مورد ارتباط برقرار کردن به صورت غیرتهاجمی- به گوش دادن به نگرانیهای طرف مقابل و پاسخ دادن به آن ها با حمایت- را درک کند.
زوج درمانی متمرکز بر عواطف ممکن هست زوج را تشویق کند که به مشکلاتشان در قالب نیازهای دلبستگی چارچوبی دوباره ببخشند. وعده نظریه دلبستگی این هست که ایجاد پیوند عاطفی ایمن با شخص دیگر نیازی اساسی برای بقا هست که پایگاهی در دنیا برای فرد فراهم میآورد. از هنگام نوزادی، همۀ ما به دیگرانی احتیاج داریم که به ما اهمیت دهند و به نیازهای ما با حساسیت پاسخ دهند. الگوهای دلبستگی معمولا در ابتدا در رابطه میان والد و کودک ظاهر می شوند و بعد در طول زندگی اغلب تکرار میشوند.
دلبستگی ایمن هم باعث راحتی می شود و هم فضایی برای کاوش مستقل را باز میگذارد. هنگامی که دلبستگی نامطمئن و ناایمن هست، افراد ممکن هست خشمگین – و اگر پاسخی به انها داده نشود- افسرده و نومید شوند. آن ها ممکن هست دلبستگی تحریف شده پیدا کنند که شکل یک اتصال از سر اضطراب به دیگری را به خود بگیرد؛ یا ترکیبی از هر دو حالت دهد.
پیوند دوگانه در این حالت به این صورت درمی آید: «بیا پهلوی من، به تو نیاز دارم» و «تو خطرناکی، از من دور شو.» زوجهایی که به دنبال کمک درمانی میروند، دچار «آسیب دلبستگی» میباشند- بحرانی که ممکن هست شامل بی وفایی، فریبکاری مالی، خشونت، کلمات تند و برخورنده یا خیانت آشکار باشد. یکی از طرفین ممکن هست در هنگام لحظهای بحرانی مثل از دست دادن شغل یا مریضی وخیم احساس کند از لحاظ عاطفی نادیده گرفته شده هست. ممکن هست تهدید به طلاق یا متارکه مطرح باشد.
در روند درمان، ابتدا طرف آسیبدیده ممکن هست با خشم یا اندوه واقعه را بیان کند، در حالیکه طرف مهاجم آسیبهایی راکه وارد کرده هست کم جلوه میدهد یا حتی تدافعی به خود میگیرد. رواندرمانگر طرف آسیب دیده را تشویق میکند که به جای خشمگین شدن، ناراحتی و ترس خود را نشان دهد، و طرف مهاجم را تشویق میکند تا مسوولیت کارهایش را بپذیرد و شرمندگی خود را نشان دهد. بعد از طرف آسیب دیده ممکن هست تقاضای مراقبت و تسلایی را بکند که در هنگام حادثه به او داده نشده بود، و طرف مهاجم ممکن هست بر خود غلبه کند و به تسلی دادن آسیب دلبستگی طرف مقابل کمک کند.
درمانگرهای روانپویشی معتقدند شیوهای که زوجهای بزرگسال با یکدیگر رفتار میکنند، به شدت تحت تاثیر الگوهایی هست که در دوران کودکی آن ها تثبیت شده هست- درسهایی که اغلب به صورت ناخودآگاه در خانواده اي که در آن بزرگ شده اند به انها آموخته شده هست. درمانگر بر امیال ناخودآگاه و واکنشهای دفاعی که انها نیز عمدتا ناخودآگاه میباشند، تاکید دارد.
واکنشهای دفاعی مانع ابراز کامل این امیال میشوند یا آن ها را به سوی دیگر منحرف میکنند. زوج درمانگران روان پویشی دقت خاصی بر «همانندسازی فرافکنانه»- واکنشی دفاعی که شامل نسبت دادن امیال و تکانه هاي خود شما به طرف مقابلتان و رفتار کردن به نحوی به پاسخ هایي را برانگیزد که شما را متقاعد کند، این نسبت دادن درست هست.
شوهری که نمیتواند وابستگی و ضعف خود را تحمل کند و با انعطاف ناپذیری و سلطه جویی بعنوان بیانی از قدرت سعی میکند به جبران مفرط این خصوصیت خود بپردازد. این رفتار شوهر ممکن هست به رفتار وابسته و انفعالی در همسرش بینجامد- که او میتواند هم با آن همذاتپنداری کند و در عین حال از آن احساس تلخکامی کند. به عقیده روان درمانگران روان پویشی، چنین الگوهای مکملی اغلب از روابط دوران کودکی با والدین سرچشمه میگیرد.
اگر همۀ چیز درست پیش برود، زوجین پیروز میشوند که این احساسات نسبت به یکدیگر را از احساسات و تجربیات قبل شان نسبت به والدین خودشان جدا کنند.
۱» نظریه سیستم خانواده: این نظریه بر الگوهای ارتباط، کنش و واکنش در محیط خانواده بعنوان یک سیستم تاکید دارد و هدفاش آشنایی زوجین با قواعد و الگوهایی هست که ناآگاهانه در این سیستم عمل میکنند.
۲» زوج درمانی رفتاری: در این نوع رواندرمانی، از شیوه هاي رفتار درمانی مثل تبادل رفتاری، تعلیم دادن نحوه برقراری ارتباط و آموزش مشکل گشایی بهرهگیری میشود.
۳» زوج درمانی متمرکز بر عواطف: این شیوه بر عواطف زوجین که باعث ایجاد تمارض میان آن ها میشود تاکید دارد و از طریق شناساندن این عواطف،سعی بر تغییر رفتارها دارد.
۴» زوج درمانی روانپویشی: در این شیوه فرض بر این هست که رفتارهای زوجین در بزرگسالی ناشی از الگوهای رفتاری دوران کودکی آنهاست و سعی بر این هست که زوجین با شناخت این موضوع احساسات فعلیشان را از احساسات و تجربیات گذشتهشان نسبت به والدینشان جدا کنند.
علایم روانی شخصی و مشکلاتی که زوجین با آن روبه رو میباشند به شیوه اي پیچیده با هم مرتبط میباشند. اغلب چرخهای معیوب پیش میآید که در آن رابطه طرفین به وسیله انزواجویی و تحریک پذیری شخص افسرده، رفتار تهاجمی و تکانشی فرد مبتلا به مانی «شیدایی»، نیاز به اطمینان بخشی مداوم ناشی از اضطراب و مثل اینها به خطر میافتد. تعارض میان هر یک از زوجین این علایم را تشدید میکند تا زمانی که گفتن اینکه این چرخه از کجا آغاز شده هست، مشکل میشود.
زوج درمانگرها ممکن هست بر کنشهای اختصاصی متمرکز شوند که علایم فردی را تشدید کند، یا ممکن هست انها یکی از زوجین را به یک درمانگر جایگزین معرفی کنند.
همینطور می توان به زوجین با درمانهایی مثل آموزش آرامش بخشی، شیوه هاي رفتاردرمانی مثل قراردادن در معرض عامل تنش و جلوگیري از پاسخ، یا درمانهای شناختی مثل ساختاردهی مجدد شناختی، یاری رساند و در حالیکه درمان پیشرفت میکند و اطلاعات به درمانگر ارایه میشود، تغییرات را تحت بازرسی قرار داد. در اغلب موارد زوج درمانی و درمان فردی با هم ترکیب میشود. همینطور در صورتی که خشونت خانوادگی شدیدی وجود داشته باشد، ممکن هست زوجین را به صورت جدا از هم درمان کرد.