مجموعه : مذهبی و دینی
بروزرسانی : 28 تیر 1398

نگاه دقیقی به زندگی امام هادی (ع)

نگاه دقیقی به زندگی امام هادی (ع)

 زندگینامه حضرت امام علی النقی «ع »

روز تولد امام دهم شیعیان امام هادی «ع» درود در روز نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری تاریخ نویسان نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه «ع » و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد .

نام آن حضرت – علی – کنيه آن امام همام ” ابوالحسن ” و لقبهای مشهور آن حضرت ” هادي ” و ” نقي ” بود . حضرت امام هادی «ع » پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .

در اين مدت حضرت علی النقی «ع » برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت .

نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم «ع » در مدينه عهده دار بود ، و لحظه اي از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن انها به حقايق مذهبی نمي آسود ، بلکه در امر به مشهور و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت – يعنی متوکل عباسی – آنی آسايش نداشت .

به گزارش تالاب:به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه اي خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آن چه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم «ع » منسوب نمود ، و اين همۀ به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف دنیا اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند .

و نيز ” مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين « = مکه و مدينه » از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی هست ، علی بن محمد « هادی » را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده هست ” . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی «ع » در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی هست .

از زمان حضرت امام محمد باقر «ع » و امام جعفر صادق «ع » و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدين سان پايه هاي دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا «ع » به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق «ع » پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر «ع » به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان بزرگوار ما – که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار – چنان که بايد و شايد پيش نيامد .

با اين همۀ ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين – در اين سال ها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام – برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آن ها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و مثل آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آن ها بود . دستگاه حاکم ، تدریجی متوجه شده بود که حرمين « مکه و مدينه » ممکن هست به فرمانبری از امام «ع » درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند .

بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی «ع » را از مدينه به سامرا – که مرکز حکومت وقت بود – انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی «ع » را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سال ها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . بعضی از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را – بيست سال – نوشته اند .

پس از آنکه حضرت هادی «ع » به امر متوکل و به همراه يحيی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام «ع » به بغداد با خبر شد ، و به يحيی بن هرثمه گفت : اي مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا «ص » مي باشد و مي دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر «ص » در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . ا

و نيز به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام «ع » متوکل به خود لرزيد و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی «ع » نقل شده هست درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل هست بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته هست .

باری ، پس از ورود به خانه اي که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را – چنانکه دستور داده بودی – کنترل کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم . متوکل از شنيدن اين خبر شاد شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی «ع » بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء «ع » آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم «ص » تازه گردانيدند ، با اين همۀ در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی «ع » هميشه بيمناک و خاشع بود .

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی «ع » اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی «ع » هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودی حاصل مي شود .

چنين کردند ، آن جراحت بهبودی يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی «ع » فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراوانی در خانه علی بن محمد النقی ديده شده هست . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز شب مشغول هست و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست .

آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه اي که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگری سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری هست آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مثل جد بزرگوارش علی «ع » زندگی مي کرد و انچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود .

با اين همۀ ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی «ع » بر وی خروج کند و خلافت و رياست ظاهری بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : ” حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد هست که شيعيان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند ” . متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد .

اين قبيل مراقبتها پيوسته – در مدت 20سال که حضرت هادی «ع » در سامره بودند – وجود داشت . و نيز نوشته اند : ” متوکل عباسی سپاه خود راکه نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همۀ به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل ” مخالي ” نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی « عليه السلام » را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا دیدن کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند ” .

در اين مدت 20سال زندگی امام هادی «ع » در سامرا ، به صورتهای گوناگون کارگزاران حکومت عباسی ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهايی که در اقامتگاه امام «ع » مي شد ، داشتند از جمله : ” حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد – که حرم مطهر وی در نزديکی سامرا « بلد » مشهور و مزار هست – ياد شده هست . اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به خانه امام سر مي زده اند . “

اصحاب و ياران امام دهم «ع »

در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی چون ” علی بن جعفر ميناوي ” که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب مشهور ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و دلیل آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود تدریجی ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی «ع » و آل علی «ع » هست .

متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی «ع » بود روزی ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وی پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی «ع » ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن «ع » و امام حسين «ع » که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ انها را با قنبر غلام حضرت «ع » هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين امام دهم «ع » را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادی «ع » حضرت عبدالعظيم حسنی هست . بنا بر انچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده هست : ” نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود … ” از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده هست و از اصحاب و ياران حضرت جواد «ع » و حضرت امام هادی «ع » بود . صاحب بن عباد رساله اي مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

نوشته اند : ” حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها بعنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان پنهان شد … ” . ” حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وی نبوده هست ، بلکه به دلیل فرهنگ سياسی او بوده هست . او نيز مثل ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح اصول رهبری در اجتماع اسلامی مي کوشيده هست ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعی برای اين کار مأموريت داشته هست .

زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند – به طوریکه حديث آن مشهور هست – اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و فقه سياسی بدان رسيده باشد ” .

صورت و سيرت حضرت امام هادی «ع »

حضرت امام دهم «ع » دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی «ع » بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آنچنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند .

خلفايی که در زمان امام «ع » بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همۀ به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی خود را ظاهر مي کردند ولی همۀ ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط او را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مثل نياکان بزرگوارش «ع » در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش او را ديده بودند . شبها اوقات امام «ع » پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه اي بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همۀ او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .

شهادت امام هادی «ع »

امام دهم ، حضرت هادی «ع » در سال 254هجری به وسيله زهر به شهادت رسيد . در سامرا در خانه اي که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالين او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکری پيشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه اي که در آن بيست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی «ع »

حضرت هادی «ع » يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته هست . 1 – ابومحمد حسن عليه السلام « امام عسکری «ع » يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت هست » . 2 – حسين . 3 – سيد محمد که يک سال گذشته از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهيزگار که بسياری گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان هست در نزديکی سامرا مي باشد . 4 – جعفر . 5 – عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي ” عليه ” .

برچسب‌ها:
جستجو در تالاب
جدیدترین مطالب سایت