خاطرات اثاث کشی

مجموعه : رپورتاژ آگهی
خاطرات اثاث کشی

سلام به خوانندگان عزیز تالاب  میخواستم از یک خاطره براتون صحبت کنم حدود سی سال پیش عشق و عاشقی منو برد برای اثاث کشی یکی از اقوام که دخترش منو جادو میکرد البته اون دوران ماشین مسقف و مجهز یا نبود یا خیلی کم بود و در اون دوران خانواده ها با کمک هم اثاث کشی میکردنند بدون حتی یک کارگر.

 

البته اسباب کشی بود و ابگوشت دور همی که بابت اجرت یا گرسنه نموندن فامیل پخته میشد. اما برای من اثاث کشی این خانواده یک  شرایط دیگی داشت دوست داشتم این اثاث کشی هیچ وقت تموم نشه من بودمو یکی از اقوام که اون موقع من حس میکردم که حکم رقیبو واسه من داره من و اون  پسره برای نشون دادن قدرت خودمون تو اثاث کشی واقعا مثل یک قاطر بارها را به یک خاور چوبی داغون میبردیم که هر کدوم یکی از این اقلام تنهایی میبردیم با این امید که دختر مورد اشاره ما قدرت منو ببینه کمدی رو تنهایی بردم که امروزه اگه کارگرای کرد باشند حداقل قیمت یک ساید  رو تقاضا خواهند کرد اون پسر مورد اشاره هم برای کم نیوردن رفت گاز بیاره که با ابگوشت یه دوش کامل گرفت و پدر دختر مجبور شد که این پسر عاشق پیشه رقیب منو ببره بیمارستان.

 

البته تمام کار طاقت فرسا به گردن بنده افتاد  و بعد از بارگیری و تخلیه حتی از ابگوشتم خبری نشد البته من خوشحال بودم از بابت انجام کار توسط خودم به تنهایی بدون حتی یک ریالی .

اما امروزه تعرفه بار بین شهری 1401 را در اکثر باربری ها شاهد هستیم که هزینه ماشین و کارگر را جدا جدا داخل سایت دارند.

اما بعد از درمان رقیب و رساندن اون پسر به در خونه شون بابای دختره بشدت ناراحت بود گفت اصلا تو که بلد نیستی کی گفته بیای اثاث کشی.

من که با شنیدن این جمله قند تو دلم اب شده بود و خستگی کار از بدنم خارج شد وقتی ادامه داد این بچه تمام کارها افتاد گردنش.

القصه من که فقط در حد سلام و خداحافظی با دختر فامیلمون حرف زده بودم حساس میکردم که دختر دیگه مال خودم شده!!!! به عنوان همسر اینده 

اما بعد یکی دوسال یک خواستگار پولدار منو قیچی کرد از اون خانواده و حتی یک بار هم مجبور شدمکار حمل بار به مشهد اقای داماد رو هم من بر عهده بگیرم.

 

خاطرات اثاث کشی

روز ها و سالها میومدنند و میرفتند و من مثل تاجر ورشکسته فقط با گذشته م زندگی میکردم.

من برای اینکه بدونم اینها در طول هفته و ماه چی میخورند و چی میخرند و ایا من توان تامین مالی دختری رو با این شرایط دارم یا نه

دست به کاری زدم که امروز برای شما عزیزان بازگو میکنم من هرشب اشغال های خونه اینا رو می دزدیدم که بفهمم چی میخورند چی مینوشند و…

بعد از گذشت چند سال یک روز پدر خانوادهشون رو دیدم که با یک پژو 405 داشت به سمت شهرستان میرفت .

اونقدر حال من با دیدن این ماشین خراب شد که تصمیم گرفتمبه یک جایی برم ولی کجاش مهم نبود برای  سالگرد سیروس قایقران رفتم انزلی.

البته یادم رفت که ان روزها در باربری شهریار  بصورت نیم وقت کار میکردم

اینو گفتم که بدونید اون حداقل درامد از کجا و چطور بدستم میرسد اما دقیقا با لج بازی های خودم با خانواده خودم مجبور شدم در این دفتر کار کنم بصورت موقتی.

البته بنده در این دوران دانشجو بودم و همین باعث کار نیمه وقت برای من شده بود.

خاطرات اثاث کشی

البته تعداد اتوبار و باربری هم واقعا کم بود بگونه ای که برای یخچال ساید بای ساید و جابجایی ان وقت تعیین میکردیم.

و همه کارگران توان جابجایی و بستن ساید را نداشتند و از وسایل بسته بندی هم خبری نبود از بابل گرفته تا استج رپ

خلاصه وجود یک دختر منو به این کار کشاند بدون این که خودم نقشی در اون داشته باشم .

قیمت اون روزهای باربری ها واقعا خنده دار بود اگه بدونید سه ساعت اول 9000 تومان ماشین بودو کارگر هم1450 تومان برای سه ساعت

دقیقا من به یاد دارم که یک خاور برای جابجایی  حمل بار اثاثیه منزل  دقیقا پانزده هزار تومان بود اونم خاور های مسقف تازه سرو کله شون پیدا شده بود

 

جدیدترین مطالب سایت