کلاغ از پرندگانی اسـت کـه بـه نظر بسیاری از آدم ها از زیبایی خاصی برخوردار نمی باشد و صدای خوبی ندارد اما همین پرنده توانسته جایگاه خاصی در فرهنگ و ادبیات سرزمین هاي مختلف بـه دست آورد. ما دراین قسمت از مجله تالاب برای شـما همراهان عزیز گلچینی از انشاهایی با موضوع کلاغ را منتشر کرده ایم.
یکی از روشهاي نوشتن درباره یک موضوع، این اسـت کـه موضوع انشا را بـه بخشها و اجزای کوچکتر تقسیم و طبقهبندی کنیم. هر انشا باید سه بخش اصلی بند مقدمه، بندهای بدنه اصلی و بند نتیجه یا جمع بندی داشته باشد. با توجه بـه این آموزهها برای شـما 15 انشا در مورد کلاغ در سبکهاي مختلف و با استفاده از روش «طبقه بندی کردن موضوع» نوشته ایم.
مقدمه:
کلاغ هرروز منتظر آمدن کبک می نشست و نگاه می کرد. کبک در ادبیات فارسی سمبل راه رفتن زیبا و جذاب میباشد کـه خرامان خرامان و با عشوه راه میرود. اما کلاغ فقط نگاه کرد و چیزی یاد نگرفت.
بدنه:
خرامان خرامان از مسیر کلاغ می رفت و دل کلاغ میبرد، پرهای آراسته و رنگ زیبا، کلاغ با حسرت نگاه می کرد و دوست داشت مثل کبک دلبری کند. هرروز در همان قرار گاه میماند و نگاه می کرد و پس از رفتن کبک شروع بـه تمرین کردن می نمود.
دوتا غلط می رفت و یکی درست، پاهایش بـه هم میخورد و گاهی هم زخمی می شد، این یعنی تقلید کورکورانه و دیدن ظاهر مردم، هیچوقت فکر نکرد کـه من کلاغم و چه قدر ارتفاع پروازم بلند اسـت، پرهایم سیاه اسـت و حیای من بی نظیر اسـت، فقط بـه پرهای کبک و خرامیدنش نگاه می کرد، نمی دانست کـه سرش همیشه در برف اسـت و مردم را نمیبیند و از نظرات مردم در مورد خودش خبر ندارد.
هرروز سعی می کرد مثل کبک راه برود ولی ناگهان فهمید کـه راه رفتن خودش را هم یادش رفته و نمیتواند خوب و سریع پرواز کند. کم کم بـه خودش آمد و گفت این چه کاری اسـت کـه من کرده ام، بال و پرم سیاه و دمم بلند و درختان بلند جایگاه من اسـت. همه ی جای جهان زیر بال و پر من اسـت و من پرنده روز هاي سرد زمستان و گرمای طاقت فرسایی تابستانم، چراباید خودم و توانمندی هاي خودم را از یاد ببرم. باید بـه راه و روش خودم راه بروم و منتظر هیچکس نباشم.
نتیجه گیری:
همیشه شیوه زندگی خودتان را ادامه دهید و ظاهر زندگی دیگران رابا باطن زندگی خود مقایسه نکنید.
مطالب مشابه: انشای زیبا درباره دوست خوب | متن انشا درباره دوست و رفیق و دوستی
من صدای خواندن تمام پرندگان را دوست دارم و از شنیدن صدای آواز خواندن انها لذت میبرم، مانند صدای جیک جیک گنشجک ها در صبح کـه لا بـه لای درختان آواز میخوانند و یا صدای دل نشین مرغ عشق ها، اما صدای قار قار کلاغ را اصلا دوست ندارم و خیلی برایم آزار دهنده اسـت.
روبروی پنجره اتاقم درختی تنومند و بزرگ قرار دارد کـه همیشه کلاغی بر روی آن نشسته اسـت و قار قار میکند و من صبح هایي را کـه با صدای قار قار کلاغ بیدار میشوم روز خیلی خوبی را سپری نخواهم کرد چرا کـه از صدای قار قار انها میترسم. همیشه وقتی دسته زیادی از کلاغ ها را میبینم کـه با یک دیگر پرواز می کنند و قار قار می کنند آنقدر از انها میترسم کـه دوست دارم فرار کنم و بـه جایی برم کـه دیگر آنها را نبینم و صدایشان را نشنوم.
از قدیم شنیده ایم کـه می گویند کلاغ ها نحس هستند و اگر کسی صدای قارقار آنها را بشنود خبر بدی بـه او خواهد رسید، اما من هیچگاه با دیدن کلاغ و یا شنیدن صدای قار قار او خبر بدی نشنیده ام و اتفاق بدی برایم نیوفتاده اسـت و فکر میکنم کـه این یک تفکر اشتباه باشد.
روزی پدرم کـه متوجه ترس من نسبت بـه کلاغ ها شده بود برایم توضیح داد کـه انها هیچ خطری برای انسانها ندارند و کاملا بی خطر هستند، پدرم گفت کلاغ ها نه تنها خطری برای ما ندارند بلکه انها با از بین بردن مواد مضر در طبیعت بـه ما انسانها کمک بزرگی هم می کنند.
بـه عقیده پدرم کلاغ ها هم مخلوقات پروردگار هستند و من نباید بـه آنها میگفتم زشت و یا این کـه صدای بد و آزار دهنده دارند چرا کـه خداوند انها را خلق کرده اسـت و هیچ کار خدا بی حکمت نیست و هر چیزی را کـه خداوند خلق کرده باشد زیبا و مفید اسـت برای این دنیا.
او بـه من گفت کـه کلاغ ها بسیار موجودات باهوشی هستند و بـه اسانی متوجه می شوند احساسی را کـه ما نسبت بـه انها داریم را و خوبی و بدی را می فهمند و از من خواست کـه دیگر با فرار از انها احساس بدی در انها بـه وجود نیاورم. من با شنیدن حرف هاي پدرم کمی جس بهتری نسبت بـه کلاغ ها پیدا کردم اما همان گونه از آنها میترسم و امیدوارم کـه روزی بر این ترسم غلبه کنم و بتوانم رابطه بهتری با کلاغ ها بر قرار کنم و انها را دوست داشته باشم.
مقدمه:
ظاهر ملاک خوبی برای شناختن اطرفیان نیست و نمیتوان گفت کـه می توان فهمید چه در ذهن هرکسی میگذرد.
بدنه انشا:
کلاغ اصلا شوم نیست. نمی دانم چه کسی همچین لقبی را برایش انتخاب کرده اسـت و اصلا چرا میگویند شوم؟ کلاغ چند روزی میشود کـه فکرم را درگیر خودش کرده اسـت .درست اسـت کـه صدای خوبی ندارد و غار غارش گوش ها را خراش میدهد اما چرا نباید نیمه پر لیوان را دید؟ میدانید صدایش کـه گوش ها را خراش میدهد چقدر موجب نجات حیوانات دیگر میشود؟ چون حیوانات از صدایش متوجه میشوند کـه خطری در حال نزدیک شدن بـه آنهاست و سریع خودرا در جایی امن مخفی میکنند.
البته همان بهتر کـه کلاغ را کسی دوست ندارد و گرنه مانند باقی پرنده ها در قفس زندانی می شد و نمی توانست پرواز کند . بعضی وقت ها با خودم میگویم چقد بد اسـت کـه بخاطر ظاهر و صدایش دوستش ندارند اما چیز جالب تری کـه دانشمندان فهمیدن این اسـت کـه اگر مقابل کلاغ آیینه قرار بدهیم خودش را میشناسد و این یعنی این کـه یه مقدار کمی خود آگاهی دارد.
نتیجه:
کلاغ یه جورایی میتواند انسان هارا توصیف کند و بگوید هرکس کـه ظاهر و باطنش یکی اسـت محبوبیت چندانی ندارد. در مقابل کسی کـه ظاهر و باطنش هزار رنگ اسـت و می خواهد همه ی را از خودش راضی نگه دارد محبوب همه ی اسـت . امیدوارم همه ی شـما دلهایتان مثل رنگ پرهای کلاغ یک دست و محبوبیتتان مثل طاووس زیاد باشد.
بند مقدمه «زمینه سازی»
غروب پاییز بودو از پنجره اتاقم بـه فضای بیرونی نگاه میکردم و از تماشای پاییز و رنگ زرد درختان لذت میبردم. باد در بین برگها و درختان میپیچید و صدای قارقار کلاغها نیز شنیده میشد کـه هر از گاهی از این شاخه بـه آن شاخه میپریدند. من در بین فلسفه باد و رقص برگهاي خشک و قارقار کلاغها مانده بودم و از خود میپرسیدم کـه در بین این قارقارها چه پیغامهایي رد و بدل میشود؟
بندهای بدنه «متن نوشته»
کلاغی را دیدم کـه از بام خانه همسایه پر کشید ودر حالی کـه بـه سمت درخت کاج تنومند مقابل خانه ما میرفت، قارقاری کرد و بال و پرش رابا شدت بیشتری تکان داد. کلاغی دیگر نیز از جایی کـه ندیدم، پر کشید و بـه سمت کلاغ اولی اوج گرفت. این یکی نیز قارقار میکرد و بـه سمت بالاترین نقطه درخت بالا میرفت.
بـه سمت دیگر کوچه نگاه کردم، دستهاي کلاغ آن جا در حال دانه خوردن از کیسه زباله پاره شدهاي بودند کـه مقداری برنج ازآن بیرون ریخته بود. گربهاي نیز در همان حوالی میچرخید و بـه نظر میآمد کـه برای کیسه زباله پاره شده، نقشه کشیده اسـت.
کلاغ ها قارقارکنان محل را ترک کرده و گربه با ولع تمام بـه سمت کیسه زباله پاره شده جهید. این لحظه برای من بسیار هیجان انگیز بودو از تماشای آن لذت میبردم. گربهها بـه خوبی بلد بودند چطور از میان تلی از زباله، تکهاي گوشت را پیدا کنند. همان گونه صدای قارقار کلاغها مانند صدای پشتزمینه بـه گوش میرسید و میتوانستم نوای گوشخراش آنها رابا صدای میومیوی گربهها، یک سمفونی در طبیعت بخوانم!
بند نتیجه «جمع بندی»
صدای قارقار کلاغها هرگز تمامی نداشت و گویی چیزی کـه بـه هم در لا بـه لای این قارقارها میگفتند، چیزهای مهمی در اجتماع آنها بـه شمار میرفت! دلم می خواست بدانم کلاغها چه میگویند و چرا اغلب زمانی کـه در حال پر کشیدن بـه سمتی هستند، صدای قارقار آنها اوج میگیرد؟ شاید هم دیگر را برای پرواز بـه سمت طعمهاي راهنمایی میکنند، شاید هم مسابقه گذاشتهاند کـه کدام زودتر میرسد…
کلاغ، پرندهاي سیاه و زاغرنگ اسـت کـه در همه ی جای دنیا یافت می شود. کلاغها پرندگانی باهوش و سازگار هستند و میتوانند در محیطهاي مختلف زندگی کنند. کلاغها طبق معمولً در گروههاي بزرگ زندگی میکنند و از حشرات، دانهها، میوهها و حتی گوشت تغذیه می کنند. کلاغها پرندگانی اجتماعی هستند و با یک دیگر ارتباط برقرار میکنند. آنها با صدای بلند با یک دیگر صحبت میکنند و از این طریق، بـه یک دیگر هشدار می دهند یا یک دیگر را پیدا میکنند.
کلاغها پرندگانی مفید هستند و بـه بازرسی جمعیت حشرات کمک میکنند. آنها همچنین بـه عنوان زبالهگرد شناخته می شوند و از زبالههاي انسان تغذیه می کنند. با این حال، کلاغها گاهی اوقات باعث آزار و اذیت انسانها می شوند. آنها ممکن اسـت بـه مزارع و باغها آسیب برسانند یا حتی بـه انسانها حمله کنند. در مجموع، کلاغها پرندگانی مفید و سازگار هستند کـه نقش مهمی در اکوسیستم ایفا می کنند.
نتیجه
کلاغها پرندگانی باهوش و سازگار هستند کـه در همه ی جای دنیا یافت میشوند. آنها پرندگانی اجتماعی هستند و نقش مهمی در اکوسیستم ایفا می کنند.
پرندگان گونهاي از جانوران هستند کـه مهم ترین خصوصیت مشترک آنها داشتن پر و بال و قابلیت پرواز کردن اسـت. یکی از این پرندگان کلاغ اسـت. کلاغها از ردهاي بـه نام کلاغسانان هستند، در همه ی مناطق کره زمین بـه غیر از قطب جنوب زندگی میکنند و بیش از 120 گونه دارند. این پرنده همه یچیز خوار اسـت و هرچیزی را کـه بیابد، برای سیر کردن خود استفاده خواهد کرد.
برخی از دانشمندان عقیده دارند کـه کلاغها باهوشترین جانوران هستند. آنها میگویند زبان کلاغ یک زبان واقعا پیچیده اسـت و هر صدای قار قار معنی متفاوتی دارد. تحقیقات آنها نشان میدهد برخی از اصوات آنها هشداردهنده، برخی تقلید صدا از سایر جانداران و برخی هم در ارتباط با وقوع یک اتفاق خاص اسـت.
در ادبیات فارسی کلاغ نامهاي متعددی از قبیل: زاغ، کلاغ، غراب و … دارد. غراب مظهر سیاهی و شئامت و حذر کردن و کراهت منظر اسـت. خصوصیات ظاهری خاص کلاغ از جمله رنگ سیاه بال و پر و همینطور چشمهاي سرخ و عمر طولانی کلاغ باعث شده کـه در ادبیات حضور پررنگ داشته باشد.
سابقه حضور کلاغ در حکایات بـه داستان هابیل و قابیل برمیگردد. قابیل پس از کشتن هابیل نمیدانست با جسد برادرش چه کند. کلاغی کلاغ دیگر را کشت و وی را زیر خاک پنهان کرد و بـه این ترتیب دفن کردن جسد را بـه قابیل یاد داد. در پارهاي از اساطیر آمده کـه هنگامی کـه طوفان نوح آرام شد، حضرت نوح کلاغ را فرستاد تا بر زمین بنشیند و عمق آب را تعیین کند، امّا کلاغ بر مرداری نشست و بـه نزد نوح برنگشت. نوح وی را نفرین کرد، کـه یا رب بـه وقت درماندگی وی را فرو گذار.
با همه ی دیدگاههاي متفاوت کلاغ پرندهاي اسـت کـه بـه عنوان بخشی از طبیعت و آفریدههاي خارقالعاده خداوند در طول قرنها بـه زندگی خود ادامه داده و می دهد.
مقدمه:
ما در دنیا حیواناتی داریم کـه هرکدام نشانه و نمایانگر یک موضوع اسـت کـه از گذشتگان دور با آن شناخته و مشهور شده اسـت.
تنه ي انشا:
از زمانی کـه بـه یاد داریم همیشه گفته اند شیر سلطان جنگل اسـت،پرنده ي هما نشانه ي خوشبختی اسـت و مار نشانه ي دشمنی و کلاغ نشانه ي بد شگومی اسـت. کلاغ در اسطوره هاي قدیمی و گذشته ي ما پرنده ایی مقدس بـه شمار می رفته اما با مرور زمان این عقیده تغییر پیدا کرد و کلاغ را نشانه ي بدبیاری و بدشانسی نامیده اند.
و تنها علت آن صدای ناهنجار کلاغ بودو لباس سراسر از سیاهی او،کـه می گفتند ما در هنگام عزاداری و غم و ناراحتی لباس سیاه بر تن میکنیم و کلاغ نیز همیشه لباس سیاه بر تن دارد. زمانی کـه در هنگام انجام کاری صدای قار قار کلاغ بـه گوش برسد می گویند کـه باید در اینکار بیشتر دقت کرد زیرا کـه کلاغ بـه ما اخطار داده اسـت و باید در انجام اینکار بیشتر مکث کنیم و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تا از نتیجه ي کار خشنود باشیم.
اما بیاییم بـه جنبه ي مثبت این موضوع توجه کنیم و کلاغ را مانند آژیر خطری بدانیم کـه بـه ما یاداور می شود کـه قبل تصمیم گیری و انجام کاری آن را بیشتر مورد تجزیه و تحلیل و آزمایش قرار دهیم و همانگونه قبل از حرف زدن نیز بـه آن فکر کنیم و آن را بالا و پایین کنیم تا در نهایت از گفته ي خود پشیمان نشویم.
نتیجه گیری:
زندگی بـه نوع نگاه ما بستگی دارد اگر با عینک بدبینی بـه آن نگاه کنیم همه ی چیز برایمان تیره و تار می شود اما اگر با عینک خوش بینی بـه دنیا و زندگی نگاه کنیم همه ی چیز برایمان زیبا و روشن می شود.
مقدمه:
کلاغ یکی از جالب ترین پرندگانی اسـت کـه خداوند آفریده ودر طول تاریخ بـه دلیل ظاهر متفاوت و منحصر بـه فرد خود مورد توجه انسانها قرار داشته اسـت.
بدنه:
کلاغ با بال هاي سیاه و صدای قار قار معروفش یکی از شناخته شده ترین موجودات در دنیای پرسروصدای پرندگان اسـت. این پرنده نیز مانند گنجشک در لا بـه لای درختان شهرها و روستاها پرواز میکند و یک موجود همه ی چیز خوار محسوب می شود کـه از دانه ها گرفته تا پنیر، کرم و حتی موش تغذیه میکند.
این پرنده از هوش بالایی در بین پرندگان برخوردار اسـت و حرکات جالبش همیشه باعث تعجب انسانها و بـه خصوص دانشمندان می شده اسـت. در برخی از فرهنگ ها این پرنده را شوم میدانند و بر این باور هستند کـه هر صبحی کـه با شنیدن صدای کلاغ آغاز شود روز خوبی نخواهد بودو اخبار بدی بـه دنبال خواهد داشت. حتی شنیده ام برخی خانم هاي مسن با شنیدن صدای کلاغ می گویند”خوش خبر!” و با این کلمه در واقع میخواهند القا بد بـه خود راه ندهند.
از همه ی اینها گذشته کلاغ هرگز بـه عنوان یک پرنده زیبا یا جذاب شناخته نشده اسـت و ما تا بـه حال ندیده ایم کلاغ را داخل قفس کرده یا بفروشند. فکر میکنم اینکار کاملا منطقی اسـت، مثلاً تصورش را کنید کلاغ داخل قفس در خانه مان نگهداری کنیم و هر صبح با صدای قار قارش از خواب بپریم!
نتیجه:
اگر چه بسیاری از افراد از کلاغ خوش شان نمیآید اما این پرنده نیز مانند پرندگان دیگر جذابیت هاي خاص خودش را دارد و بدون شک فایده هایي برای طبیعت دارد کـه ممکن اسـت ما ازآن غافل باشیم.
مطالب مشابه: انشا درباره فصل زیبای بهار | انشا کوتاه درباره زیبایی های فصل بهار
نام کلاغ را کـه میشنوم یاد یکی از دوستانم می افتم کـه عاشق کلاغ بود . همیشه در پارک بـه کلاغ ها خیره می شد و بـه پر و بال سیاهشان زل می زد. همیشه هم اصرار داشت کـه کلاغ یکی باهوش ترین حیوانات اسـت و دلیلش هم این بود کـه طبق تحقیقات جدید دانشمندان متوجه شده اند کـه وقتی کلاغ را روبروی آینه قرار می دهند ؛ خودش را تشخیص می دهد و این بـه معنای آن اسـت کـه کلاغ تا حدی دارای خودآگاهی اسـت.
اما برای من کلاغ یادآور عمر طولانی و آزاد بودن اسـت و این باور کـه می گویند کلاغ شوم اسـت و نشانه ي بدبختی و سیاهی، برایم غیر قابل باور اسـت . چراکه واضح اسـت چون پرهای این پرنده بیچاره سیاه اسـت ؛ ما انسانها آن را بـه سیاهی و تاریکی و بد یمنی ربط داده ایم. اما باید از خود بپرسیم کـه چرا هیچوقت این پرنده ي طفلکی را نشانه ي عمر تام و طولانی ندانسته ایم و وی را خوش یمن نخوانده ایم؟
از این بـه بعد هر زمانی کـه در پارکی رفتیم و کلاغی را دیدیم سعی کنیم وی را با تصویری از آزادی و عمر کام بـه یاد بیاوریم کـه اینکار علاوه بر از بین بردن خرافات گذشته ؛ باعث آشتی بیشتر ما با طبیعت و لذت بردن هرچه بیشتر ازآن می شود.
کلاغ، پرنده مشکی پوش با صدای قارقارش در آسمان پرواز میکند. کلاغ پرنده ي جالبی اسـت؛ وقتی کـه دوستانش را صدا میزند، چنان قار قاری بـه راه می اندازد کـه صدایش همه ی جا را فرا می گیرد. کلاغ ها مانند گنجشکان در لانه زندگی میکنند و دسته جمعی پرواز یا زندگی نمی کنند. انها طبق معمول در هوای سرد بیشتر میتوانند تحمل کنند تا در هوای گرم. غذای آنان دانه اسـت اما آنان طبق معمول نان و پنیر و کرم و گندم هم می خورند.انها از لحاظ قیمت ارزشی ندارند زیرا نه صدا و شکل خوبی دارند و البته اهلی هم نیستند.
رنگ کلاغ ها سیاه، هم مانند رنگ ذغال اسـت و با پرهای دراز و جثه ایی هم مانند یک طوطی دارند. نوک انها طلایی و خیلی دراز اسـت. چنگال هاي تیزی برای شکار حشرات و کرم هاو … دارند.کلاغ ها از انسانها میترسند ولی اگر گیر بیفتند مقابله کرده و از خود دفاع می کنند.
کلاغ یک پرنده بسیار زیبا اس ؛ کلاغ یک پرنده ي صادق و یکرنگ و یک دست اسـت. می گویند کلاغ بسیار ثابت قدم اسـت زیرا آن چنان از راه رفتن کبک تقلید کرده اسـت کـه راه رفتن خودش یادش رفته اسـت و البته این بسیار بد اسـت چون مادرم میگوید همه ی باید خودشان باشند و ادای کس دیگری را در نیاورن . کلاغ اعتماد بـه نفس پایینی دارد.
شاید شـما هم دیده باشید وقتی یک جوجه کلاغ از لانه اش بیرون میوفتد، تمام کلاغ ها متحد می شوند و کمک می کنند تا جوجه را نجات دهند. بنابر این ما از کلاغ درس اتحاد و یکرنگی و صداقت میگیریم.
از نظر دانشمندان خارجی کلاغ در شب بهتر از روز میبیند مانند خفاش؛ ولی خفاش در روز نمیبیند یا بهتر اسـت بگوییم بـه خوبی نمیبیند. کلاغ محیط را خاکستری مانند میبیند و چشمان تیز و درشتی دارد. پس کلاغ ها موجوداتی بی آزار هستند کـه قیمتی ندارند و کسی بـه شکار آنها نمیرود و نسل آنها هم منقرض نخواهند شد و بـه اسانی میتوانند در لانه هاي خود زندگی کنند!
مقدمه:
صدای قار قارش در پاییز چندان خوشایند نیست ولی انگار بـه ما یاد آوری میکند کـه برای در پاییز هم مانند بهار زندگی پا بر جا و رو بـه راه اسـت. هنوز هم درختان سر بـه فلک کشیده مهربان و ایستاده منتظر رویش بهار هستند و ما را میخوانند.
بدنه:
کلاغ حیوانی در رسته پرندگان اسـت کـه دارای رنگ سیاه بوده ودر زمستان و پاییز بیشتر بـه مناطق مسکونی سر میزند. این موجود بسیار باهوش و زیرک اسـت و دانشمندان معتقدند کـه در آینه خودش را شناخته و عکس العمل نشان می دهد.
این موجود زبل و دانا همیشه بهترین خوراکی ها را برای خود داشته و برای انسان هم درد سرهایی درست کرده اسـت. این حیوان بسیار با حیا بوده و کسی تا کنون روابط دوجنس این پرنده را ندیده اسـت. این مو جود زیرک دارای عمری طولانی تر از پرندگان دیگر اسـت.
این پرنده مقتصد مدت ها و سال ها لانه زندگی خودرا حفظ کرده وهرسال دوباره لانه سازی نمیکند. او حیوانی فرصت طلب بوده و برای یافتن خوراک و غذای خود بسیار تلاش میکند و از پای نمینشیند. دیدگاه مردم این اسـت کـه کلاغ موجودی بد شگون و نامیمون اسـت، اما کاش کمی بیشتر فکر کنیم خدا هیچ موجودی را بیهوده نیافریده، ما خودمان هستیم کـه چنین تصوری داریم و اصلا درست نیست.
هر موجودی برای خودش زیبایی هایي دارد، ما در جایگاهی نیستیم کـه حیوانات و موجودات خدا را قضاوت کینم و یا در مورد زنده یا مرده بودنشان نظری بدهیم. رسالت هیچ موجودی برای ما مشخص نیست و باید انسان خودش را بسازد و اصلاح کند و گرنه خدای مهربان کرم زیر دریا را هم میبیند و هوایش را دارد.
نتیجه گیری:
کاش بـه اندازه کلاغ حیا داشتیم و برای خودمان حریمی و حد و مرزی، بی حجاب و بی پروا دنیا را بـه سمت تباهی میبریم و از کسی و چیزی ترسی نداریم. کلاغ دسترنج و زحمت خودش روزیش اسـت و ما از دسترنج دیگران میخوریم.
نام کلاغ را کـه میشنوم یاد یکی از دوستانم می افتم کـه عاشق کلاغ بود . همیشه در پارک بـه کلاغ ها خیره می شد و بـه پر و بال سیاهشان زل می زد. همیشه هم اصرار داشت کـه کلاغ یکی باهوش ترین حیوانات اسـت و دلیلش هم این بود کـه طبق تحقیقات جدید دانشمندان متوجه شده اند کـه وقتی کلاغ را روبروی آینه قرار می دهند ؛ خودش را تشخیص می دهد و این بـه معنای آن اسـت کـه کلاغ تا حدی دارای خودآگاهی اسـت.
اما برای من کلاغ یادآور عمر طولانی و آزاد بودن اسـت و این باور کـه می گویند کلاغ شوم اسـت و نشانه ي بدبختی و سیاهی، برایم غیر قابل باور اسـت . چرا کـه واضح اسـت چون پرهای این پرنده بیچاره سیاه اسـت ؛ ما انسانها آن را بـه سیاهی و تاریکی و بد یمنی ربط داده ایم.
اما باید از خود بپرسیم کـه چرا هیچوقت این پرنده ي طفلکی را نشانه ي عمر تام و طولانی ندانسته ایم و وی را خوش یمن نخوانده ایم؟ از این بـه بعد هر زمانی کـه در پارکی رفتیم و کلاغی را دیدیم سعی کنیم وی را با تصویری از آزادی و عمر کام بـه یاد بیاوریم کـه اینکار علاوه بر از بین بردن خرافات گذشته ؛ باعث آشتی بیشتر ما با طبیعت و لذت بردن هرچه بیشتر ازآن می شود.
کلاغ را همه ی ما دیده ایم و صدای قارقارش را از دور دست شنیده ایم. افراد خانواده ما هرکدام یک نظری درباره کلاغ داشتند. کلاغی بود کـه در فصل پاییز هرروز صبح همیشه روی دیوار خانه می نشست و قارقار می کرد. خواهرم میگفت:«او از جنگل هاي مناطق سرد آمده اسـت. قبلاً روی شاخ هاي گوزنی زندگی می کرده اسـت. حالا دلش برای خانه اش تنگ شده اسـت.
میدانی کلاغ ها خیلی دوست دارند روی شاخ گوزن ها بنشینند.» من با تعجب بـه او نگاه می کردم و او برای کلاغ دست تکان می داد. خود من کلاغ ها را دوست نداشتم؛ کلاغ خواهرم همه ی دانه هایي را کـه من برای گنجشک ها ریخته بودم میخورد.
اصلاً کلاغ ها همه ی شان مثل هم هستند. از کجا معلوم کـه کلاغ امروزی همان کلاغ دیروزی باشد؟ اما راستی همه ی کلاغ ها مثل هم نیستند.
بعضی کلاغ ها کاملاً سیاه هستند ولی بعضی دیگر پرهای خاکستری هم دارند. من از کلاغ بدم می آمد چون خاطره بدی از کلاغ ها داشتم. وقتی کوچک بودم، توی ایوان خانه مادربزرگم یک کلاغ بـه سرعت برق و باد گردویی را کـه شکسته بودم، بـه نوکش گرفت و از آنجا دور شد. همان روز مادرم گفت کلاغ ها خیلی از چیزهایی را کـه پیدا می کنند، نمیخورند بلکه چال می کنند اما بعد یادشان میرود کـه آنها را کجا گذاشته اند.
روزی کـه بـه باغ رفته بودیم، در حالی کـه کلاغ ها بالای شاخه ها نشسته بودند و قارقار میکردند؛ ما گردوهایی کـه آنها پنهان کرده بودند، پیدا میکردیم و می خوردیم. پدرم میگفت کلاغ ها جانوران باهوش هستند. کلاغ ها اگر گردو یا فندق پیدا کنند، آنها را سر راه ماشین ها قرار می دهند تا چرخ آنها پوست سخت آن را بشکند. همین کـه چیزها را قایم می کنند؛ یعنی آینده نگری دارند. حتی از شامپانزه هم باهوشتر هستند.
پدربزرگم همیشه برایمان قصه تعریف می کرد و شعر میخواند. داستان هابیل و قابیل کـه یک داستان غمگین بودو کلاغ هم داشت را چند بار برایمان تعریف کرده بود. قابیل برادرش را میکشد. بعد بالای سرش مینشیند و میگوید وای چکار کنم. خدا یک کلاغ را می فرستد کـه دفن کردن مرده را بـه او یاد بدهد. قابیل آنقدر ناراحت می شود کـه میگوید وای من از یک کلاغ هم نادان تر هستم.
مادربزرگم از کلاغ ها بدش می آمد. وقتی یک کلاغ سر دیوار می نشست و قارقار می کرد، مادربزرگ دمپایی اش را پرت می کرد و میگفت: برو! پرنده شوم… وقتی می پرسیدم: شوم یعنی چه؟ چرا شوم اسـت؟ میگفت: یعنی خبر های بد را می آورد. یعنی شگون ندارد. صبح ها برایت نباید بخواند.
کلاغ خبرچین اسـت. اینها را کـه میگفت، ما تعجب میکردیم و او هیچوقت نمیگفت چرا شوم اسـت. نظر هرکدام از افراد خانواده ام کـه درست باشد، کلاغ شوم باشد یا باهوش، باز کلاغ ها همیشه همه ی جا حضور دارند.
قرار بود برای خواهرم خواستگار بیاید و همه ی افراد خانواده در تب و تاب آماده شدن برای ساعت ۷ عصر بودند. مادرم خانه را بـه خوبی تمیز کرده و خواهرم بهترین لباسش را بـه تن کرده بود. پدرم همان گونه در حال روزنامه خواندن بودو بـه نظر میرسید کـه بیتفاوتترین فرد خانه نسبت بـه این وضعیت باشد. سرانجام خواستگارها از راه رسیدند و چقدر هم وقتشناس بودند! درست رأس ساعت 7 عصر! بـه خواهرم با شوخی گفتم حالا کـه داماد اینقدر وقتشناس اسـت، حتماً بـه این خواستگار جواب مثبت داده و با او ازدواج کن.
همگی نشستیم. مادرم چندین بار بـه من اشاره کرد کـه لزومی ندارد در جمع باشم و می توانم بـه اتاق خود بروم. اما من محکم کنار خواهرم نشسته و قصد ترک جمع را نداشتم. صحبتها شروع شده بود؛ خواهرم چای آورد و جمع حسابی گرم بود. سرانجام خانواده داماد از خواهرم در مورد نظرش نسبت بـه این وصلت سوال کردند، اما تا خواهرم خواست شروع بـه صحبت کند، صدای بلند قارقار کلاغی محوطه را پر کرد. گویی کلاغ چسبیده بـه پنجره و شیشه سالن پذیرایی قارقار می کرد.
خواهرم مکثی کرد و دوباره خواست شروع بـه صحبت کند کـه باز صدای قارقار کلاغ را شنیدیم. همه ی خندیدند و خواهرم نیز تبسمی کرد. پدرم گفت کـه کلاغ سیاه محله علاقهاي بـه ازدواج کردن خواهرم ندارد و باز همه ی خندیدند.
دوباره مادر داماد خواهرم را خطاب قرار داده و از او خواست کـه نظرش را راجع بـه این وصلت بگوید. خواهرم خواست صحبت کند و چه انتظاری دارید؟ کلاغ دوباره قارقار کرد. خواهرم نیز با قدرت تمام جواب منفی داد و بـه مادر داماد گفت کـه از این ازدواج منصرف شده اسـت و نمیخواهد این وصلت سربگیرد!
همه ی ما متعجب شدیم. پیش از این بـه نظر می رسید کـه خواهرم بـه این ازدواج علاقهمند اسـت و اکنون با جواب منفی او روبهرو شده بودیم! خانواده داماد با دلخوری از منزل ما رفتند. پس از رفتن میهمانها، پدرم از خواهرم پرسید کـه علت پاسخ منفیاش چه بودو فکر میکنید خواهرم چه پاسخی داد؟ قارقار مداوم کلاغ و بدیمنی آن!
مادرم با او حسابی صحبت کرد و از او خواست کـه چنین خرافاتی را کنار بگذارد و منطقی فکر کند. خواهرم راضی شد کـه یکبار دیگر بـه خواستگاریاش بیایند و اینبار بـه ندای قلبش گوش کند نه قارقار کلاغ!
در زمان هاي گذشته تا بـه کنون مردم عقیده داشتند و دارند کـه کلاغ بـه دلیل رنگ سیاه بدون نشانه نحسی و اتفاق شوم اسـت . بـه خصوص زمانی کـه در حال بیان حرفی یا اتفاقی باشید و همان لحظه صدای قار قار کلاغ بیایید می گویند کـه باید در انجام اینکار تعلیل صورت بگیرد چرا کـه کلاغ نشانه شوم اسـت و عاقبت خوبی ندارد کـه بعد از صدای کلاغ آن کار انجام شود.
خیلی از مردم وقتی صدای کلاغی را بشنوند سعی می کنند کـه کلاغ رابا سنگ یا تیر کمان یا تفنگ بادی بزنن یا بـه اصلاح دیگر بکشند . اما از نظر شخصی من اگر دراین کـه کلاغ با صدایش قبل از کاری نشانه می دهد کـه باید در کاری کـه می خواید انجام دهید بیشتر فکر کنیم و بادقت بیشتر آن را انجام دهیم بسیار هم خوب اسـت.
زیرا کـه مثل اژیری برای آن فرد میماند کـه قار قار خود بـه آن فرد یادآوری می شود کـه باید قبل از انجام هر کاری ایتدا با حواسی جمع و بادقت فراوان انجام شود. گاهی این کلاغ بـه اصلاح شوم میتواند بادقت و یا پرهیز و پشیمانی آن فرد موجب خودشانسی و خوشبختی آن فرد باشید.
مطالب مشابه: انشا در مورد پایان پاییز برای دانش آموزان
در پایان
در پارهاي از اساطیر آمده کـه هنگامی کـه طوفان نوح آرام شد، حضرت نوح کلاغ را فرستاد تا بر زمین بنشیند و عمق آب را تعیین کند، امّا کلاغ بر مرداری نشست و بـه نزد نوح برنگشت. نوح وی را نفرین کرد، کـه یا رب بـه وقت درماندگی وی را فرو گذار.